Engagement-1024x681
برای دوران نامزدی شما یک سری توصیه ها و سفارشات مهم داریم که اگر به آن ها عمل کنید این دوره برای شما و همسرتان بسیار لذتبخش خواهد بود

این تازه سوت شروع یک مسابقه دوی ماراتن است که حالا حالاها ادامه خواهد داشت. شمایی که هوا برتان داشته است، بدانید و آگاه باشید که خیلی کار دارید. اگر تا به حال انگشتر نداشته‌اید، تمرین کنید؛ چون باید حلقه را تا آخر عمر تحمل بفرمایید.

کمی آشپزی و خانه‌داری در حد پختن نیمرو و پاک کردن سفره و طرز راضی کردن همسر برای صرف غذا در رستوران را یاد بگیرید. کمی پول دربیاورید، کمی آشغال دم در بگذارید، کمی لباس‌هایتان را بشویید و اتو کنید و از دور و بری‌ها بخواهید کمی سین‌جیمتان کنند تا برای آینده آماده جوابگویی باشید. باورتان بشود یا نه، داستان جدی‌تر از این حرف‌هاست؛ هوشیاری مداوم؛ به هیچ‌کس اعتماد نکنید، هیچ‌چیز را به هیچ‌کس نگویید، شما حق ندارید وکیل داشته باشید اما هرچه که می‌گویید ممکن است بعدا علیه خودتان در دادگاه همسر استفاده شود.

خاله‌بازی کنید
کسانی به شما خواهند گفت که در دوره شیرین نامزدی از صبح تا شب بروید پارک و سینما و بازار و کافی‌شاپ و یک گل دست‌تان بگیرید و حرف‌هایی را که توی فیلم‌ها یاد گرفته‌اید به هم بگویید. این آدم‌ها یا شاعرند یا خلبان یا بچه‌شیر. این آدم‌ها یقیناً تا به حال روی زمین سفت و آسفالت کار نکرده‌اند.

برادر من، خواهر من، اصلاً اینجوری نیست؛ دوره نامزدی را برای این گذاشته‌اند که شما وقت کافی برای سایاندن پاشنه کفش‌های آهنی جهت تکمیل جهیزیه، تهیه مسکن، استحکام جایگاه شغلی، تأمین مخارج عروسی، خریدهای لازمه، انتخاب تالار و تهیه لیست مهمان‌ها داشته باشید ولاغیر، پس وقت‌تان را الکی تلف نکنید.

ضمن‌اینکه این دوره بهترین زمان برای تمرین آینده است. می‌توانید تمام برنامه‌های زندگی‌تان را با هم در میان بگذارید؛ اینکه قرار است در یک دشت پُر از گل روی بالش ابر دراز بکشید و مثل قناری‌ها چهچه بزنید و خانه‌ای بسازید؛ در و دیوارش همه نور. با همین کارهاست که چم و خم زندگی دست‌تان می‌آید و ابعاد پنهان همسرتان را هم خواهید شناخت.

مودب باشید
احتمالا این روزها کسانی به شما خواهند گفت دیگر که کار تمام شده، هر کاری دلتان خواست می‌توانید بکنید؛ هر وقت می‌روید منزل خانواده همسر با خودتان زیرشلواری‌ ببرید؛ با همسر محترم تشریف ببرید شمال؛ 11شب برگردید خانه؛ دیگه چی؟ ما مانده‌ایم که این افراد اصلاً چرا حرف می‌زنند؟ اصلاً چرا عین خرچنگ افتاده‌اند روی زندگی شما؟ یادتان باشد که دوره بین عقد و عروسی – مثل دنیا- محل‌گذار است و بالاخره روزی ان‌شاءالله شما هم بزرگ می‌شوید و عروسی می‌کنید.

پس در طول این مدت هم فکر این نباشید که با رسم و رسومات خانواده همسرتان بازی کنید. اخلاق داشته باشید. معرفت داشته باشید. اگر از بچگی از تابلوی سبقت ممنوع خوشتان نمی‌آمده، همسرتان چه گناهی دارد که باید شماتت همسایه را هم بکشد. با نیروی انتظامی خوب تا کنید تا خدا با شما خوب تا کند. ممکن است همه آدم‌هایی که توی خیابان هستند، تحمل این همه صفا و خلوص میان شما و نامزدتان را نداشته باشند.

ارزان باشید
کسانی به شما خواهند گفت که در این مدت تامی‌توانید خرج کنید؛ پول اصلاً مهم نیست و مهم تفاهم و عشق و صفا و اینجور مسائلی است که کی دیده و کی داده و کی گرفته. لازم نیست این افراد را تا جایی که جا دارد بزنید، اما گولشان را هم نخورید. این افراد از 3 حالت خارج نیستند؛ یا از اقوام و آشنایان و کارفرمایان هستند و می‌خواهند چیزی نصیب خودشان بشود؛ یا کتاب‌های ادبیات و حکمت و داستان‌های پریان زیاد می‌خوانند؛ یا اینکه اصلاً توی باغ تشریف ند‌ارند. تفاهم و عشق و صفا چیز خوبی است اما خداوکیلی خیلی هم خرج برمی‌دارد. پس شما تلاش کنید که کم خرج کنید. مثلاً خرید یک شاخه گل به جای دسته‌گل روشنفکرانه‌تر است؛ کندن گلی از پارک و فوق‌فوقش شنیدن چهارتا فحش از باغبان، معمولا از خریدن گل ارزان‌تر تمام می‌شود و گفتن اینکه «شما خودتان از همه گل‌ها بهتر هستید، رویم نشد برایتان گل بخرم» خیلی ساده‌تر هم هست. اگر دانشجویید، ناهار و شامتان را توی سلف بخورید یا اینکه در منزل ساندویچ درست کنید و فلاسک چای هم بردارید و بروید پارک محل تا از رستوران و کافی‌شاپ و دربند، یکجا خلاص شوید. ضمنا جاهای باکلاس دلتان درد بگیرد و حساسیت شدید داشته باشید و هیچی نخورید. تجربه ثابت کرده هرچه غذا ارزان‌تر، کثیف‌تر و بدقیافه‌تر باشد، خوشمزه‌تر است. ضمنا یادتان باشد بهترین نوشیدنی دنیا آب است، البته نه آب بطری که اصلاً مطمئن نیستید چه چیزی تویش ریخته‌اند. همین آب شیر پارک چه عیبی دارد؟

مقتصد باشید
پول جمع کنید. تا خود شب عروسی، هم شما و هم همسر گرامی‌تان مواظب باشید که پول توجیبی ابوی قطع نشود؛ حتی اگر قبلاً نمی‌گرفته‌اید، از حالا تا شب‌عروسی بگیرید که خودش کلی فرج است. پدر محترم را نسبت به سهمی از مخارج عروسی که قرار است بپردازند آگاه فرمایید. از دوروبری‌ها هرچه می‌توانید پول بِکنید. می‌توانید در منزل یا سر کار یک «صندوق کمک‌های مردمی برای ازدواج این‌‌جانب» تعبیه کنید. منزل پدری و پدربزرگ را تجدید دکوراسیون کرده، هر چیز غیرلازمِ قابل فروشی می‌بینید بفروشید و از قالیچه زیرپای پدربزرگ و چرخ خیاطی کهنه ننه هم نگذرید که ظریفان گفته‌اند« فقط و فقط و فقط نقدینگی خالص زوج در بدو ازدواج است که میزان خوشبختی‌شان را رقم می‌زند.»

طولش ندهید
کسانی به شما خواهند گفت باید طرف مقابل را خوب بشناسید؛ بنابراین لااقل چند سالی برای عروسی دست نگه دارید و هی هر روز با همسرتان بحث کنید، هر شب معماهای فلسفی لاینحلتان را تلفنی از ایشان بپرسید، هر‌ماه به یک کانون مشاوره سر بزنید و هر سال یک عکس جدید از ایشان بگیرید و ببینید بالاخره به شما می‌آیند یا نه و بالاخره به اندازه کافی پیر شده‌اند که ازدواج کنید یا نه. این کسان ممکن است خدای‌ناکرده عقده چیزی داشته باشند. اینها می‌خواهند شما را به خاک سیاه بنشانند. می‌خواهند ببینند کی پشیمان می‌شوید.

طول این دوره یک اندازه و فرمول خاصی دارد. ولی به هر حال خیلی طولش ندهید که بگویید دارم فکر می‌کنم تا فرمولش دقیقاً یادم بیاید. نتیجه کار فرسایشی و طولانی‌مدت همیشه عین جنگ ویتنام افتضاح از آب در می‌آید. از قدیم گفته‌اند دندانی که درد نمی‌کند، صدایش را درنیاورید؛ حالا شما بیکارید که می‌خواهید صدای خانواده همسرتان را دربیاورید؟ هر چه زودتر و در سن پایین‌تر زندگی را تشکیل دهید تا بیشتر از عمرتان استفاده کنید. شما که دیگر زیر بار تعهد رفته‌اید، باور کنید خدا خیلی کریم‌تر از من و شما و صندوق وام ازدواج سر کوچه است.

ریشتان سفید شود
کسانی به شما خواهند گفت اصلاً در برابر زور کوتاه نیایید و ضعیف نباشید و منت‌کشی نکنید و اگر دیدید طرف دارد بی‌محلی می‌کند، شما بدترش را انجام دهید. این افراد آگاه نیستند. این افراد یا کتک خوردن‌های خودشان یادشان رفته یا می‌خواهند شما را بدبخت کرده، بعداً مسخره‌تان کنند. اصلاً گوش نکنید. فوق‌فوقش همسرتان قدری با کمربند، سیاه و کبودتان کرده یا ناخن‌هایش را کرده توی چشمتان و … اینها نمک زندگی هستند. بعداً بهتر از اینهایش هم پیش می‌آید. یک آدمِ بزرگِ فهمیده که با این شوخی‌ها از میدان به در نمی‌رود و ناراحت نمی‌شود. الان وقتش شده که خلاف جریان تاریخ شنا کنید؛ تمرین ضددمکراسی و تحمل استبداد، تمرین منت‌کشی، تحمل توسری‌خوردن آرام، عدم‌مقاومت و گریه‌کردن‌های ساکت شبانه زیر لحاف. مردها با زن‌ها خیلی فرق دارند و همسرها با ایده‌آل‌ها خیلی‌خیلی. سقراط می‌گوید:« ازدواج کنید؛ اگر زد و همسرتان خوب درآمد که خوشبخت می‌شوید و اگر بد بود هم عیبی ندارد، سرطان که نگرفته‌اید، عین من، فیلسوف می‌شوید.» سعی کنید هرچه بیشتر هم را بشناسید. اگر همسرتان خصوصیت بدی دارد، حقتان است و اگر احیاناً و تصادفاً خصوصیت خوبی از وی سر زد، شانس آورده‌اید. خیلی تغییر خواهید کرد اما روی تغییر‌دادن طرف مقابلتان خیلی حساب نکنید. فوق‌فوقش اگر اوضاع خیلی غیرقابل‌تحمل بود و همسرتان نمی‌توانست حاصل‌ضرب 6358در 3687را ذهنی در 3 ثانیه حساب کند هم که هنوز چیزی نشده، تلاش کنید در آینده خودتان نتیجه را با دست حساب‌کنید.

پاچه بخارانید
کسانی به شما خواهند گفت در رابطه با فامیل همسرتان سعی کنید خودتان باشید، نیازی به تظاهر و دورویی نیست و حق مسلم شماست که از ته دل دوستشان داشته باشید. افرادی که این حرف‌ها را می‌زنند خیر شما را نمی‌خواهند. این افراد اصلاً‌ چه می‌فهمند؟! ولی حواستان باشد لااقل در مرحله فعلی در شرایطی نیستید که بخواهید ماهیت واقعی‌تان را نشان بدهید و دعوای قدیمی عروس- مادرشوهر یا داماد- مادرزن را یکسره کنید. برای این کار وقت زیاد است و تازه اگر اندکی مثلاً 6‌ماه صبر کنید، آن‌وقت خوراک لازم برای یک دعوای جانانه را در اختیار خواهید داشت.

سعی کنید با نخستین (و آخرین) هدایایی که برای خانواده محترم همسر می‌خرید، دلشان را تا اطلاع‌ ثانوی به‌دست آورید. هیچ هدیه‌ای جای کریستال و طلا (البته حتماً همراه گل) برای مادر و جوراب و زیرپوش و پیچ‌گوشتی و فوق‌فوقش کیف پول (حتماً بدون گل) برای پدر همسرتان را نمی‌گیرد. از خریدن خوراکی مثل بستنی، میوه‌های نوبرانه و شیرینی غفلت نکنید. همه آدم‌ها از ناحیه شکم آسیب‌پذیر هستند؛ مخصوصاً اگر قبلاً فهمیده باشید که چه هله‌هوله‌هایی دوست دارند. برادران و خواهران همسرتان، به‌خصوص اگر کم‌سن و سال‌تر باشند، بهترین و امن‌ترین محل برای سرمایه‌گذاری بلندمدت در این راستا هستند.

به پدر و مادر همسرتان زیاد سر بزنید. فکر نکنید با یک «مامان» و «بابا» گفتن ساده، کار حل است. این کلمات در امتحان سطح‌بندی حتی در سطح مقدماتی هم قرار نمی‌گیرند. «مامان جون» و «باباجون» کمی بهترند. دست و صورتشان را زیاد ماچ کنید. از آنها هی الکی تشکر کنید. به مصایبی که حین بزرگ کردن همسرتان کشیده‌اند، به دقت گوش کنید و حتی گاهی سری به‌نشان تأسف تکان بدهید. الکی به آنها تلقین کنید مریضند و بعد برایشان وقت دکتر بگیرید. میز شام را بچینید و جمع کنید و ظرف‌ها را هم بشویید. آن تنها غذا یا دسر یا سالادی را که بلدید، برایشان درست کنید و هزارتا پاچه‌خاری دیگر که ندای قلبتان خودش به شما یاد خواهد داد. از دایی‌جان، عموجان، خاله‌جان و دایی‌زاده‌جان همسرتان که به‌ترتیب فاضل‌ترین، مهربان‌ترین، شیرین‌ترین و گرم و دوست‌داشتنی‌ترین موجوداتی هستند که حتی نمی‌توانسته‌اید خوابش را دیده باشید، مدام تعریف کنید