depress

کنش متقابل با برداشت تحریف شده افراد افسرده از راه های گوناگونی سبب اشتباه مستمر در منطق و قضاوت آنان می شود. آقای بک این موضوع را مشاهده و آن را در فهرست بلندی طبقه بندی کرده است.
* برداشت افراطی، یا گرایش به این اعتقاد که اگر چیزی یک بار صادق بود به احتمال زیاد همیشه صادق است. فقط به این دلیل ه در یک آزمون نتیجه مطلوب به دست نیاورده ایم نباید به این مفهوم باشد که در همه آزمون ها ناموفق خواهیم بود اما شخص افسرده به احتمال زیاد این گونه فکر می کند.
* دستچین کردن نکات منفی ه شامل دستچین کردن جزئیات منفی از میان یک مجموعه و نادیده گرفتن سایر جزئیات و نتیجه گیری بر اساس همان جزئیات منفی است. فرد افسرده پس از ارائه یک سخنرانی احتمالا فقط سکته ها و کمبودهای خود را هنگام پاسخ دادن به سوالات مدنظر قرار می دهد و به نود درصد دیگر از نکات مثبت سخنرانی اش توجهی نمی کند. بنابراین اگر به این نکته آگاه نباشیم احتمالا همه تجربیات خودمان را بر اساس چند مورد منفی موجود قضاوت می کنیم.
* مسئولیت پذیری خارج از حد. افراد افسرده به این باور گرایش دارند که آنان مسئول هر  اتفاق نامطلوبی هستند و اگر اتفاق خوبی می افتد یا نتیجه کار دیگران است یا از روی خوش اقبالی یا وجود عوامل دیگر به وقوع پیوسته است. مثلا اگر اتومبیل فرد افسرده روی جاده یخ زده لیز می خورد او بر این باور است که نبایستی امروز از اتومبیلش استفاده می کرد و حاضر نیست قبول کند که مشکل لغزندگی جاده بوده است.
* ربط دادن به خود. افسردگی انسان را به از خود نگرانی منفی وا می دارد و سبب می شود که دخالت خود را در بروز مشکلات بزرگ نمایی کند و شاید به این باور برسد که خود مرکز توجه است. مثلا کودک افسرده هنگام بازی در مدرسه ممکن است گمان کند که همه چشم ها به او و اشتباهاتش دوخته شده است و هر اشتباه او موضوع صحبت همگان خواهد شد و هر مشکلی که پیش می آید به علت کوتاهی اوست.
* فاجعه پنداری. انسان های افسرده به افراط در بدتر جلوه دادن هر واقعه ناخوشایند مشهورند. نمونه آن گفته این فرد است: امروز لاستیک اتومبیلم پنچر شد. مثل اینکه باید لاستیک ها را عوض کنم. احتمالا همه لاستیک ها پنچر خواهند شد و من نمی توانم سرکارم بروم پس باید از کارم دست بکشم. کار دیگری هم که نمی توانم پیدا کنم پس مفلس خواهم شد.
* تفکر دو مقوله ای. در این مقوله گرایش فرد بر این است که هر چیز را به صورت خوب یا بد سیاه یا سفید ببیند. شخص افسرده خودش را در گروه بدان و افرادی را که مورد تحسین او هستند در گروه خوبان قرار می دهد. او در افراد مورد تحسین خود هیچ گونه خطا یا نقطه ضعفی نمی بیند. نقاط قوت خود را هم مشاهده نمی کند و این گرایش را به گونه ای تعمیم می دهد که گویی کسانی هم که او را دوست دارند باید در گروه بدان باشند و در واقع چون آگاه نیستند یا ساده لوح اند او را دوست دارند مثلا چنین اظهار می دارند: من حتما شایستگی عضویت در باشگاهی که مرا به عضویت قبول کند ندارم.
* استدلال هیجانی. یعنی بر این باور بودن که آنچه انسان احساس می کند واقعیت است یعنی ترجیح دادن احساسات به عقل. نمونه اش این گفته است: خانم جین الالن خنده مشکوکی به من کرد که مرا بترساند. فکر می کنم می خواهد حسابم را برسد.
واضح است که این گونه اشتباهات شناختی از نوع پیشگویی های خود ارضا کننده هستند. اگر انسان انتظار داشته باشد ه در یک آزمون ناموفق خواهد بود احتمال موفقیت در آن کاهش می یابد و این انتظار منفی احتمالا سبب می شود ه وی خود را برای آزمون آماده نکند و دچار اضطراب شود و تمرکز و حافظه اش کاهش یابد. اگر دختر بچه ای که مشغول بازی در مدرسه است دچار از خود نگرانی افراطی باشد مهارت هایش مختل می شود و نمی تواند کارش را به خوبی عرضه کند. همواره انتظار بدترین ها را داشتن می تواند سبب شود که فرد هیچ گاه به طور واقعی تلاش خود را به کار نبرد. تفکر دومقوله ای یعنی اینکه انسان هرگز نتواند خود را همسان دیگران ارزیابی کند.

این مطلب توسط  مجله پزشکی دکتر سلام تهیه شده است. استفاده از آن فقط با ذکر منبع دکتر سلام(hiDoctor.ir) مجاز می باشد