behaviour

به جای نصیحت کردن می تواند به روش های زیر عمل کند:

به حرف های همسر گوش فرا دهد از احوال او جویا شود و احساساتش را بپذیرد. گزینه های مختلف را در نظر بگیرد رایزنی کند و راهکارهای مختلف را به کار بندد.
به او امید و روحیه بدهد و متقاعدش کند که او تنها نیست.
در زندگی زناشویی خودم هنگامی که غده تیروئید همسرم دچار مشکل شد با بحران مواجه شدیم. در آن زمان من درگیر تکمیل کردن پایان نامه ام بودم ولی می شنیدم که پزشک به همسرم می گفت این غده ها معمولا خوش خیم هستند. من هم آن را پذیرفتم. من نگرانی همسرم را بی پایه قلمداد می کردم و ناراحت بودم که او به دنبال آسودگی خیال بیشتری است. از آن بدتر چون همسرم بایستی تحت عمل جراحی قرار می گرفت بی شک نمی توانست به پسر یک ساله مان شیر بدهد. من به خودم و همسرم گفتم که الان تقریبا وقتش رسیده که فرزندمان را از شیر بگیریم بدون اینکه متوجه باشم شیر دادن به بچه برای همسرم از نظر رابطه عاطفی با فرزندش بسیار مهم است و او نمی خواست قبل از موعد مقرر شیر دادن به کودکمان را قطع کند. در واقع من با همسرم در زمانی که به دلایل زیادی حق داشت نگران و خشمگین باشد مانند موجودی درمانده رفتار کردم.
تحلیل گر روانی من در آن زمان این درایت را داشت که به من گوشزد کند رفتارم با همسرم به اندازه ای بد بوده که بهانه درگیر بودن با تکالیف دانشگاهی نمی توانست آن را توجیه کند. او واکنش آن چنانی مرا با واکنش قبلی ام نسبت به وابستگی و افسردگی مادرم پیش از مرگش مرتبط دانست واکنشی که نشانگر انکار، عدم قبول و توجیه عقلی من بود و امروز من داشتم همان واکنش گذشته خود را تکرار می کردم. البته من از بابت برآمدگی غده تیروئید همسرم نگران بودم و نمی خواستم او را از دست بدهم ولی به خودم اجازه تعقل در این باره را ندادم و به جای اینکه به او بگویم نگران سلامتی اش هستم می گفتم که نگران نباشد و در برابر اضطراب طبیعی او خشمگین می شدم.
اگر زن یا شوهر سعی نکنند که دیگری را در عبور از بحران یاری دهند روابطشان مسموم می شود. گاهی طرفی که درگیر بحران نیست خود را کنار می کشد اخم می کند یا مشکلات خاص خودش را عنوان می کند. در چنین مواردی می توان حدس زد که زن یا شوهر بحران زده بیش از حد به همسری که شدیدا در اثر بحران به وجود آمده ذهنش مشغول شده وابسته است. همسر بحران زده به لحاظ عدم توجه عاطفی طرف مقابل احساس می کند به او خیانت شده. او ممکن است از احساس خشم طرف دیگر آگاه باشد اما از بابت اتهام خودخواهی که به او چنین می گوید: هنگامی که همسرت با مشکل مواجه است باید به او کمک کنی نه اینکه نسبت به او خشمگین باشی. شرمسار می شود و در نتیجه گفتنمانش را با همسرش قطع می کند. گاهی ممکن است این گونه همسران وجدانشان ناراحت نباشد ولی باز هم از برقراری ارتباط پرهیز کنند. در هر دو حالت بحران شدیدتر می شود چون شریکی که به طور مستقیم با تنش روبه روست احساس بیزاری می کند و بر این باور است که به او خیانت شده. در خانواده هایی که به شیوه سنتی زندگی می کنند این شرایط هنگامی اتفاق می افتد که فرزندشان بیمار می شود. مادر وارد ماجرای درمان فرزند می شود ولی پدر با حالت درماندگی خود را کنار می کشد. یا اینکه ممکن است پدر در محل کارش با مشکلی مواجه شده که قبلا آن را با همسرش در میان نگذاشته و همسرش هم از اینکه بی خبر مانده است ناراحت می شود و با شوهرش همکاری نمی کند. به این ترتیب دور تسلسلی ایجاد می شود که در آن کناره گیری یک نفر سبب رنجش دیگری و به کناره گیری ها و رنجش های بعدی منجر می شود تا جایی که کار به انفجار می رسد یا روابط بین زن و شوهر سرد و غیر متعهدانه می شود.

این مطلب توسط  مجله پزشکی دکتر سلام تهیه شده است. استفاده از آن فقط با ذکر منبع دکتر سلام(hiDoctor.ir) مجاز می باشد