parents

محور اول شامل اختلالاتی از قبیل اسکیزوفرنای، مدرسه- هراسی، اختلال های خلق و خو، اختلال های اضطرابی، اختلال های انطباقی و اختلال هویت می شود.
محور دوم: اختلال های شخصیتی و آسیب های شناختی
شامل عواملی است که مورد توجه جدی قرار نمی گیرند اما ممکن است منجر به مشکلات وخیمی از قبیل افکار پارانوئیدی یا محدودیت در توانایی هوشی شوند.
محور سوم: وضعیت کلی پزشکی
شامل شرایطی است که بر رفتار تاثیر می گذارد از قبیل وضعیت سلامت قلب یا داشتن فشار روانی (تنش) زیاد.
محور چهارم: مشکلات روان شناختی و محیطی
این محور شامل عواملی است که می تواند به فشارهای روانی  اضافه شود و مشکلات را وخیم تر کند نظیر داغدیدگی و از هم پاشیدگی زندگی زناشویی.
محور پنجم: کارکرد (عملکرد) عمومی
متمرکز بر نحوه عملکرد کودکان در زندگی روزمره آن ها  است و در آن به جنبه های روان شناختی، اجتماعی و شغلی توجه می شود. این عملکرد دارای رتبه بندی کلی در مقیاسی از یک تا صد است که در آن رتبه یک نشان دهنده خطر دائمی وارد آوردن آسیب جدی به خود یا دیگران است و رتبه صد نشانه کارکرد عالی فرد در مجموعه وسیع و متنوعی از فعالیت هاست.
برای تشخیص، فراوانی، شدت علائم و توجه به این که آن علائم بتوانند منجر به وارد آوردن آسیب بر جنبه هایی از زندگی کودک شوند اهمیت اساسی دارد. در هر حال مرزبندی تفکیکی تا حدی دلبخواهی است و اگر خیلی دست بالا گرفته شود ممکن است که برخی از کودکان نیازمند به کمک و حمایت از کمک محروم شوند در حالی که اگر شدت علائم را ریزبینانه و دست کم به کار بگیرند ممکن است رفتاری را که از هر نظر عادتی تلقی می شود رفتار مختل تشخیص دهند.
DSM-IV از این لحاظ که اختلال های روانی را ذات درونی فرد فرض کرده و در ارزیابی خود به عوامل زمینه ای ایجاد کننده آن ها کمتر توجه کرده است مورد انتقاد قرار گرفته است. چنین دیدگاهی می تواند سبب شود که کودکان و خانواده های آن ها مسئولیت رفتار ناشی از اختلال را از خود سلب کنند و اقدامات درمانی محدود شود. به تازگی متخصصان بهداشت روانی اعتقاد پیدا کرده اند که عوامل زمینه ای مهم هستند و این باور در روش های درمانی آن ها بازتاب یافته است. علی رغم تشخیص یک موقعیت ویژه خود اوست و در به کارگیری رویکردهای درمانی باید به آن ها توجه داشت. شخصیت، زمینه و عوامل تاثیرگذار، قوت ها و ضعف های خود را دارند و تعیین در راهبردهای مقابله ای مهم هستند از این رو نباید فقط به تشخیص تکیه کرد. ارائه یک تشخیص معین و برچسب خوردن در مراحل اولیه ممکن است کمک کننده نباشد. والدین، گروه همسالان، معلمان و دیگران ممکن است برداشت های متفاوتی از کودکانی که برچسب تشخیصی می خورند، داشته باشند و واکنش های متفاوتی نسبت به آن ها نشان بدهند. بیشتر متخصصان بهداشت روانی از این مسائل آگاهی دارند و نسبت به برچسب زدن منفی و غیر ضروری مقاومت نشان می دهند و سایر متخصصان را نیز به رعایت این امر دعوت می کنند. از طرف دیگر تشخیص دقیق مقابله با مشکل را برای خانواده ساده تر، قابل درک و قابل پذیرش می کند و همین امر می تواند به صورت غیر مستقیم تاثیر مثبت بر کودک داشته باشد. بهبود دسترسی به مراکز خدماتی و نگرش مثبت دیگران نیز فایده های بیشتری در زمینه برخورد با مشکل کودک دارد. بنابراین مزایای تشخیص دقیق بر پیامدهای منفی آن می جوید.
طی فصل های بعدی که هر یک به انواع خاصی از مشکلات و اختلال های مربوط به بهداشت روانی می پردازند که احتمال دارد معلمان با آن ها برخورد نمایند از معیارهای تشخیصی DSM-IV برای تعریف مشکلات بهداشت روانی مورد بحث استفاده شده است. در مواردی که معیارهای تشخیصی ICD-10 برای اختلال های خاص تفاوت اساسی با معیارهای DSM-IV داشته باشد به معیارهای مورد نظر در ICD-10 نیز اشاره شده است.

این مطلب توسط  مجله پزشکی دکتر سلام تهیه شده است. استفاده از آن فقط با ذکر منبع دکتر سلام(hiDoctor.ir) مجاز می باشد