12

مدرسه محلی است که افراد سالهای زیادی را در آن می گذرانند. یکی از تاثیر گذار ترین مکان ها بر روی شکل گیری شخصیت افراد ، مدرسه است. کودکان مدرسه ای بیشتر اوقات در مدرسه خوشحال اند و مربیان و معلم ها نقش مهمی در ایجاد این حس در کودک دارند.

پژوهشهای مختلف درعلوم رفتاری و روانشناسی ارتباطات ، حاكی ازاین مساله است كه شادی و گشاده رویی نقش والایی در پذیرش اجتماعی شخصیت مربیان بویژه درجامعه دانش آموزان دارد . درمراجعه به تاریخ زندگی پیامبر بزرگ اسلام از جمله برجسته ترین خصال ایشان كه موجب جلب و جذب امت بوده است گشاده رویی و خلق نیكوی پیامبر اكرم (ص) بوده است تاآنجا كه درقرآن اشاره گردیده است كه اگر خلق حسن پیامبرنبود همانا مردم ازدور ایشان پراكنده می شدند و او را تنها می گذاشتند . نقش كار تربیتی شامل مجموعه ای ظریف از قواعد و برنامه ها می باشد كه هم تاثیر گذار وهم تاثیر پذیر می باشند و با توجه به اینكه رمز ایجاد رابطه حسنه و اعتمادسازی به منظور جلب همكاری دانش آموز همانا روحیه شاد و انبساط خاطر مربی می باشد ، این اهمیت دوچندان می گردد . تحقیقات علمی ثابت نموده اند كه شادی امر مسری و ناشاد بودن نیز چنین است و به سرعت به مخاطبین ما منتقل می شود وبه عنوان عامل مثبت یا منفی در بروز رفتارهای مورد انتظار نقش تعیین كننده دارد وبه دنبال آن شاد بودن وعدم آن زمینه ساز جانبه و دافعه نسبت به برنامه تربیتی و مشخص مربی خواهد بود . ‹‹ برتر اند راسل فیلسوف بزرگ آموزش و پرورش می گوید ، عیب و هنر آدمی وابسته به تربیت است واز این رو تربیت راكلید جهان نو می داند از دیدگاه او عیب های آدمیان از تربیت بد برخاسته و هم تربیت است كه باید آنان رابه سوی هنر رهبری كند ! به سخن دیگر چگونگی جهانی كه درآن زندگانی می كنیم وابسته به چگونگی ما واین نیز درگروه تربیت است . اواشاره می كند كه بدین سان دركار تربیت نخستین وبنیادی ترین پرسش این است كه می خواهیم فرزندان ماچه منشی داشته باشند و درچگونه جامعه ای زندگانی كنند ؟ راسل در پاسخ این پرسش برهدف هایی تكیه می كند كه اگر به زبان اریش فرم گفته شود بربنیاد اخلاق انسان گرایانه است . راسل یافتن دست كم چهار ویژگی و شایستگی را، بنیاد یك منش خوب می شمارد : شادابی وسرزندگی ، جرات یا دلیری ، حساسیت و هوش پرورش یافته . درباره شادابی می گوید شادابی بیشتر جنبه فیزیولوژیك دارد تاروانی .آنجا كه تندرستی ، كامل باشد شادابی نیز هست ولی این چگونگی باگذشت زمان ، كاستی می گردد و دركهنسالی ناپدید می گردد . اهمیت شادابر بویژه درآن است كه شوق انسان رابه چیزهای گوناگون برمی انگیزد ، بستگی های اورا با محیط می گستراند وباز اهمیت شادابی بویژه درآن است كه شوق انسان را از گرایش به بعضی از صفات بدنگه می دارد . از نتیجه های این چگونگی یكی این است كه حسد را ازمیان می برد .از این رو به همان اندازه كه حسد بد است وزیان آور ، شادابی خوب است وسودمند . یا سپرس درتأكید برمعنوی بودن و تعریف اتوریته حقیقی آن راترك هرگونه زور معنی می كند ومی گوید : می توانیم بگوییم ازآنجا كه تحول نتیجه فعالیت وبویژه نتیجه فعالیت شاد است اتوریته درمعنای عامل خشونت و اجبار بازدانده تحول است ، زیرا بازدارنده فعالیت آزاد وشاد است در این معنی اتوریته لازمه تحول و تأثیر آن به نیروی شوقی است كه بر می انگیزد . این نكته به خوبی روشن می كند كه قدرت ، اهمیت و اعتبار استاد و آموزگار در باز گرفتن آزادی شاگردان نیست بلكه فقط در تأثیر معنوی است ومحدود كردن آزادی آنان نه تنها نشانه توانایی نیست بلكه نشانه ناتوانی یعنی ازمیان رفتن قدرت وتأثیری معنوی است .(۱)

درتحقیق راجع به شادی ونظر انسان نسبت به شادی از نظر روانی و روحی و فطری مورد پرسش قرارگرفته است ، تعریف شادی از دیدگاه روانشناختی چیست ؟ تعریف شادی ولذت را از بهشت شروع می كنیم كه همه مادرانتظار رسیدن به آن هستیم .آنچه از احادیث ،آیات قرآن و روایات مذهبی خوانده و شنیده ایم این است كه اگر فرد درستكاری باشیم در بهشت خداوند ی به جاودانگی می رسیم . جایی كه عناصر لذت متعدد و جاویدان اند .آب آن چنان لذتبخش است كه هرچه بنوشی سیراب نخواهی شد . میوه ها آنقدر شیرین و خوشمزه هستند كه هر چه بخوری سیرنخواهی شد . سایر ابعاد زندگی در بهشت چنان كه همگان آنها را می دانیم منتهای آرزوی انسان دراكتساب لذت اند . وعده خداوند به درستی بر احساسات اصیل انسانی منطبق است . انسان نوعا موجودی است كه زندگی راشاد می خواهد و می بیند بویژه مؤمنین به دلیل احساس امنیت اصیل و خدشه ناپذیری كه دارند عمیقا شادند .آنها تمام وقایع را گذرا می دانند و عقیده دارند كه خداوند زندگی را بربهترین مسیر ممكن منطبق می سازد .پس شادمانی از دیدگاه اعتقادی یك اصل مسلم ویك وظیفه است نه تنها باید خودمان شاد باشیم بلكه من باید شما راشاد كنم وشما باید خانواده خود راشاد كنید .همگان باید بچه ها راشاد كنیم . از دیدگاه علمی چارچوب زندگی برمبنا واساس شادی استوار است تا آنجا كه تعریف سلامتی احساس متعادلی از شادی درونی است . از لحاظ روانشناختی درنهادما دو غریزه وجوددارد : یكی غریزه میل به زندگی ویكی غریزه میل به مرگ . به زبان فرنگی به این دو پدیده به ترتیب ‹‹ eros›› و ‹‹ thanatos›› می گویند . اگر دریك موازنه میل به زندگی افزونتر ازمیل به مرگ باشد سلامتی تحقق یافته است و اگر برعكس ، میل به مرگ زیادباشد بیماری و افسردگی پدیده آمده است .

میل به زندگی چه معنایی دارد ؟ میل به زندگی درتمام اعمال ورفتاری كه زندگی و تداوم آن را میسر و ممكن می سازند متجلی است مثل احساس تمایل به زنده ماندن و تلاش برای ترقی . احساس لذت بردن از موضوعات معقول ومعروف و پسندیده ، لذت بردن از دیدار دوستان ، لذت بردن ازكمك كردن به كسی ، لذت برده ازروئیدن یك بوته گل سرخ از تكه چوبی كه چندی پیش از آن قلمه زده بودیم ، لذت بردن ازتولد یك نوزاد ، لذت بردن از ازدواج ، از عشق واز … تمام لذتها كه به حق معقول اند دردایره تمایل به زندگی قرار دارند . ماازاین كه سالم هستیم شكرگزاریم لذا شادیم ازاین كه خداوند به ماچشم داده ، گوش داده شكرگزاریم و شكر گزاری واقعی یعنی شادمانی . اگر ازدیدگاههای مختلف الهی نگاه كنید شادی یك شكرگزاری است . وقتی ماهمه چیز داریم و غصه می خوریم ما واقعا به خداوند پشت كرده ایم .نعمت های اورا نادیده گرفته ایم و حقیقتا مابنده ناشكری هستیم . بااین همه نعمت های خدادادی كه ما داریم آیا باید گریه كنیم یا باید بخندیم و به خداوند بگوییم ممنون و متشكریم . فرضا اگر كسی برای شما كاری كرده است در برابر او جز تشكر و لبخند زدن چه كاری عادی است ؟ هیچ وقت دیده اید كه در مقابل محبتی كسی دشنام بدهد ؟ مگر اینكه سالم نباشد . درغیر این صورت پاسخ هر كار محبت آمیز تشكر ، باروی خوش و روحیه شاد است . احساس من درباره خداوند این است كه حضرت حق هر لحظه به ما هدیه جدید و تازه می دهند . حیات ما ، راه رفتن ما ، نگاه كردن ما وتنفس ما هدیه های خداوندی است . اما ما نمی فهمیم یعنی این قدر به كمال عقل نرسیده ایم كه هر لحظه كه می گذرد كادوی خداوندی است كه شامل حال ما می شود . پس ماباید هر لحظه از خداوند تشكر كنیم و تشكر نیز همیشه با لبخند است . بنابراین انسان باید به خاطر خداوند دائما لبخند بزند .

اصولا یك فرد مذهبی چون نوح را كشتیبان خود می داند ، از هیچ طوفانی غم نی خورد و اصیل ترین شادی وجود اورا فراگرفته است . لذا دلهره و اضطراب ندارد .بلكه حمیت خاطر دارد ونه در دل ونه برچهره اثری ازغم ندارد . كسانی هستند كه براساس برخی از آموزشهای خانوادگی یا اجتماعی از اعمال عادی شادی بخش نیز احساس گناه می كنند . به راستی احساس گناه چگونه از كسب لذت ومیل به احساس گناه یك احساس كاملا طبیعی است ، بدان شرط كه فرد مرتكب كار خطایی شود . منشأ اصلی این احساس ‹‹ وجدان اخلاقی ›› است . وجدان اخلاقی یك سازمان ذهنی است كه در خاتمه شش سالگی ساخته می شود .طرزساخته شدن وجدان اخلاقی چنین است كه فرد ارزش های خانواده را در وجود خودش درون فكنی می كند . در این زمان فرد می فهمد كه زشتی ها وزیبایی ها شامل چه مواردی هستند وبدی و خوبی چه معنایی دارند . خانواده به فرزند خود یاد می دهد كه باید به خوبی ها عمل كند واز بدیها بپرهیزد . چنین فردی وقتی مرتكب كارخطایی می شود احساس بدی خواهد داشت كه به آن احساس گناه می گویند . معمولا یك فرد طبیعی انسان در اندیشه ارتكاب به كار خطا یاناپسندی نیست ، چه رسد به آنكه عمل خطایی بكند كه متعاقب آن احساس گناه داشته باشد . اما اگر زمانی خطا كرد به شدت احساس گناه خواهد كرد . خطا به تمام موضوعاب خلاف پسند وعرف جامعه ، فرهنگ ، خانواده و مذهب گفته می شود .

احساس گناه اگر به اندازه بیماری حاد نباشد اما از انداره طبیعی هم بیشتر باشد تحت تأثیر سخت گیریهای والدین ، جامعه و تنبیهات آنها پدیده آمده است . این سخت گیریها عامل پدید آمدن یك وجدان اخلاقی محكم ووسیع است . این دسته از احساس گناه افراطی در فرآیند روانكاوی اصلاح شدنی است . در برابر افراط در احساس گناه با مردمی روبه رو می شویم كه از ارتكاب به هیچ فعل زشتی احساس گناه ندارند . این دسته ازمردم بزهكاران و شخصیت های غیراخلاقی و ضد اجتماعی هستند كه در وجود آنها سازمان وجدان اخلاقی پدید نیامده یا به ضعیف ترین شكل خود رسیده است .

احساس گناه افراطی یا تفریطی باسخن گفتن وبا نصیحت كردن قابل تصحیح و اصلاح نیست . هر جا كه این احساس پدید آید ، شیرینی موقت یك لذت دركام فرد به تلخی درازمدت مبدل خواهد شد .

هر كسی در زندگانی خود به اندازه خاصی لذت می برد كه این اندازه در افراد مختلف یك طبقه اجتماعی با امكانات مساوی متفاوت است . چگونخ می توان سطح احساسی لذت رابالابرد ؟

روش های متنوعی برای افزایش سطح لذت وجود دارد . كاهش سطح درخواست های بی شماری دارد به امیال و آرزوهای خود نمی رسد ، لذا به جای لذت بردن غصه می خورد .

مردم خوش دل همه براین پندارند كه همه خوب اند ، همه مهربان اند . این مردم همیشه خوشحال اند ، بنا براین سطح لذت با سلامت روان مانیز در ارتباط است .آن كه رفتار مردم را به درستی قضاوت می كند بی سبب رنج نمی برد .نكته دیگری كه سطح لذت را بالا برده ودرشاد بودن روان مااثرگذاراست كنترل نیازهای عادی زندگی است . كسی كه به دستور مذهب نفسانیات خود را كنترل می كند .پس از یك دوره محرومیت وقتی نیاز خود را برآورده می سازند به نهایت لذت می رسد . چنانكه براساس این الگو خداوند برای پرهیزگاران وعده بهشت داده است . موضوع مهم دیگر درافزایش سطح لذت گذشت اشت كه نام آن درفرهنگ فارسی آمده است اما درعمل آن را ندیده ایم ! دربرابر رفتار بدی كه صورت گرفته است دوواكنش ممكن است : اول آن كه جواب بد بدهید . دوم آن كه در گذرید ، اگر بگذارید به احساس لذت واقعی می رسید . درهمین رابطه آیا بالارفتن سطح آگاهی و دانش می تواند از یك سو سطح لذت را بالا ببرد و ازسوی دیگر گرایش به ابتذال رانابود كند ؟ درمورد ابتذال واقع براین است كه لذا یك احساس متكامل است كه آدمیان بهنجار و طبیعی از موضوعات پسندیده و صحیح هیچ ربطی ندارد . تنها كسانی كه درسطح پایین هوش و عقل باشند ممكن استازیك موضوع مبتذل استقبال كنند . به تحقیق می توان گفت كه یك فرد طبیعی وسالم ازموضوعاتی لذت می برد كه جامعه آنها راممنوع نكرده است بنابراین چیزی به اسم ابتذال درتعریف لذت واقعی نیامده است . ازاین سخنان كارشناسانه به طور صریح می توان دریافت كه یك مربی هم باید خود فردی شادوسالم باشد ( سلامتی كه ازشادی حاصل می شود ) تابتواند احساس امید شادی و زندگی رابه متربی افسرده و ناامید خود هدیه نماید .

عده ای عقیده دارند كه لطیفه گویی ، شعرخوانی ، بازی و شوخی زمان را تلف می كند اما عده ای عقیده دارند كه چنین رفتاری مغز راآماده می سازد كه دراین لحظات بعدی یازده كاملی داشته باشد . واقعا این رفتار در لحظات استراحت درسی و كار و بحث و غیره مغز را آماده وداران حداكثر بازده می كند .