mid section view of a man sitting on a bench in a park

داشتن اندام مناسب از خواسته های هر کسی در زندگی است. اما از دیر باز گفته اند که نابرده رنج گنج میسر نمی شود. داشتن اندام مناسب هم زحمات فراوانی را خواستار است. اما اغلب افراد توان انجام این کار را ندارند و اغلب در این مسیر با شکست مواجه می شوند.

رژیم‌های غذایی به خاطر مشکلات شخصیتی شما نیست که با شکست مواجه می‌شوند. رژیم غذایی وقتی با شکست روبه‌رو می‌شود که مغزتان شما را تحریک می‌کند تا کارهای عجیب و غیرعادی انجام دهید که کاهش وزن را به امری غیرممکن تبدیل خواهد کرد.

اگر از امتحان کردن روش‌های مختلف برای کاهش وزن خسته شده یا نهایتا شکست خورده‌اید، احتمالا وقتی جلوی آینه می‌ایستید خودتان را سرزنش می‌کنید. شاید آنقدر که باید و شاید اراده نداشتید تا در برابر خوردن چیپس یا بستنی مقاومت کنید. یا شاید این قانون را برای خود نگذاشتید تا به جای یک برگر، برای ناهار، سالاد سفارش بدهید.
بهتر است یک مسئله را اینجا روشن کنیم. رژیم‌های غذایی به خاطر مشکلات شخصیتی شما نیست که با شکست مواجه می‌شوند. رژیم غذایی وقتی با شکست روبه‌رو می‌شود که مغزتان شما را تحریک می‌کند تا کارهای عجیب و غیرعادی انجام دهید که کاهش وزن را به امری غیرممکن تبدیل خواهد کرد.
این بحثی است که پروفسور ساندرا اِموت در کتاب جدیدش به نام «چرا رژیم‌های غذایی ما را چاق می‌کنند: ‌تبعات ناخواسته اشتغال فکری ما درباره‌ کاهش وزن» به آن پرداخته است. او بعد از چند دهه مطالعه، کوشید اثراتی را که رژیم غذایی روی بدن ما دارند بیشتر مورد توجه قرار دهند. او به این نتیجه رسید که هرچه بیشتر تلاش کنید گرسنگی‌تان را نادیده بگیرید و تحرک و فعالیت سخت‌تری برای کاهش وزن داشته باشید، بدن‌تان سخت‌تر علیه شما عصیان خواهد کرد. در حقیقت به نظر می‌آید که رژیم غذایی مغز شما را تحریک خواهد کرد تا هر آنچه را که لازم است برای متوقف کردن روند کاهش وزن شما انجام دهد و چه بسا کاری کند که اضافه‌وزن هم پیدا کنید.
اما شاید سؤال برایتان پیش بیاید که این اتفاق چطور می‌افتد؟ با توجه به کتاب خانم اِموت، باید گفت احتمالات مختلف معدودی در این زمینه وجود دارد. نخست این‌که به نظر می‌آید تلاش برای کمتر خوردن باعث می‌شود بخواهید بیشتر و بیشتر بخورید. زیاده‌روی در خوردن یک واکنش کاملا شناخته‌شده نسبت به گرسنگی ادواری است. در واقع یافته‌ها در این زمینه نشان می‌دهد افراد رژیم‌گیرنده در مقایسه با افرادی که رژیم نمی‌گیرند، احتمال تبدیل شدنشان به افراد پُرخور حدود ۱۲ برابر بیشتر است. بنابراین هرچه مدت زمان بیشتری تلاش کنید که فقط سالاد بخورید یا اسنک غروب‌تان را بی‌خیال شده و نخورید یا سعی کنید شام‌تان را نصف کرده و با همان خود را به سیری بزنید، احتمال آنکه در نهایت به یخچال دستبرد بزنید بیشتر خواهد بود.
عامل مهم دیگر این است که رژیم گرفتن مغز را طوری پرورش می‌دهد که گرسنگی را نادیده گرفته یا آن را سرکوب کند. نکته این است که گرسنگی سیستمی است که بدن شما از آن برای متعادل نگه داشتن وزن استفاده می‌کند. اما بعد از آنکه ماه‌ها یا سال‌ها را با نادیده گرفتن قار و قور شکم‌تان سپری کردید، بعد از آن در تشخیص اینکه چه زمان گرسنه و چه زمان سیر هستید، دچار مشکل خواهید شد. در نتیجه، به چیزهای دیگر پناه می‌برید تا تصمیم بگیرید چه بخورید. نخست، مسئله قدرت اراده است. اما زمانی که اراده به بن‌بست رسید –که در نهایت هم همین‌طور می‌شود– به سمت چیزهای مورد علاقه‌تان بازمی‌گردید که زمانی عادت به خوردنشان داشتید. پروفسور اموت در این باره می‌گوید:‌ «زمانی که دیگر گرسنگی نقش مهمی در تصمیم‌گیری افراد ایفا نکند و قدرت اراده هم به بن‌بست رسیده باشد، آنها کنترل کامل تصمیم‌شان را به دست عادت‌های قدیمی و سیستم پاداش مغزی‌شان خواهند داد که به شکل اجتناب‌ناپذیری منجر به اضافه‌وزن می‌شود.»
سؤال این است که اگر رژیم گرفتن کمک‌تان نکرد تا به طور موفقیت‌آمیزی بتوانید وزن‌ کم کنید، چه باید بکنید؟ یک راهکار این است که تغییراتی در زندگی ایجاد کرده و باقی زندگی به آن متعهد باشید. به عنوان مثال، تصمیم به خوردن میوه‌ها و سبزیجات بیشتر و یا عادت دادن خود به مصرف غلات کامل به جای محصولات تصفیه‌شده.
راهکار بعدی: بهتر است آگاهانه خوردن را تمرین کنید و به این نتیجه برسید که اگر بر اساس گرسنگی‌تان چیزی بخورید، احتمالا وزنی خواهید داشت که بدن‌تان در آن راحت خواهد بود. این وزن ممکن است الزاما وزنی نباشد که در دوران دبیرستان داشتید، اما قاعدتا میزانی خواهد بود که بدن‌تان دوست دارد در آن باشد – و زمانی که بدن چیزی را داشته باشد که می‌خواهد، احتمال کمی وجود دارد که بخواهد علیه شما بجنگد و بعد از مدتی متوجه می‌شوید چقدر نسبت به اندام و وزن خود حس خوبی دارید. زمانی که پیش خودتان بگویید این شرایط خوب و مطلوب است، این جسم من است و هیچ دلیلی وجود ندارد که بخواهم آن را با جسم بهتری معاوضه کنم، متوجه می‌شوید آن صدایی که همیشه از درون به شما می‌گفت «عجب هیکل ‌افتضاحی داری»، دیگر ساکت شده است.
منبع: دکتر سلام