30

هیجان مسئله ای است که سالهاست ذهن بسیاری را به خود مشغول کرده است. این حس دارای چند بعد مختلف می باشد. هیجان می تواند ابعاد ذهنی ، جسمی ، زیستی و … داشته باشد. هیجان ها می توانند باعث بروز حس عصبانیت و یا خوشحالی در فرد شوند.

برای مثال خشم نوعی میل انگیزشی در ما ایجاد می کند تا کاری انجام دهیم که معمولا آن را انجام نمی دهیم، مثلا با یک دشمن بجنگیم یا به یک بی عدالتی اعتراض کنیم. هیجان ها پدیدهای اجتماعی نیز هستند. وقتی هیجانی می شویم علایم قابل تشخیص چهره ها، ژستی و کلامی برای سایرین می فرستیم که کیفیت هیجان پذیری ما را به دیگران منتقل می کند. (مثل حرکت ابروها و تن صدا)

 

 

ابعاد هیجان

عنصر ذهنی به هیجان احساس می دهد یعنی تجربه ذهنی که هم معنی و هم اهمیت شخصی دارد. هیجان از نظر شدت و کیفیت در سطح ذهنی احساس می شود.

عنصر زیستی فعالیت دستگاه های خودمختار عصبی و هورمونی را شامل می شود، به این صورت که آنها برای آماده کردن رفتار کنار آمدن سازگارانه آن در هیجان دخالت دارد. فعالیت و رفتار فیزیولوژیکی آن چنان با هیجان آمیخته است که هرگونه تلاش برای تجسم فردی عصبانی که برانگیخته نباشد تقریبا غیرممکن است.

عنصر کارکردی (هدفمند) در واقع به این سوال مربوط می شود که وقتی فردی هیجانی را تجربه می کند چه فایده هایی از آن می برد. آدم بدون هیجان از لحاظ تکاملی در مقایسه با سایر آدم ها اشکال دارد. برای مثال تجسم کنید فردی که قابلیت ترس ندارد از نظر بقای جسمانی و اجتماعی چقدر در وضعیت نامساعدی قرار دارد.

برخی عناصر بیانگر جنبه اجتماعی و ارتباطی هیجان هستند. تجربه های خصوصی ما از طریق ژست ها، حرف زدن ها (آواگری ها) و به ویژه جلوه های صورت و حالت های صورت به دیگران ابراز و منتقل می شوند. پس هیجان ها در واقع کل بدن ما را درگیر می کنند. این شامل احساس ها و پدیدارشناسی مان، زیست شیمی و نظام عضلانی مان، امیال و هدف هایمان و ارتباط و تعامل مان با دیگران است.

 

 

دیدگاه های مربوط به هیجان

دیدگاه زیستی: این دیدگاه معتقد است که هیجان ها از تاثیرات بدنی گذرگاه های عصبی لیمبیک، الگوهای شلیک عصبی و فیدبک آنها صورت می گیرد.

دیدگاه شناختی: این دیدگاه معتقد است که هیجان ها از رویدادهای ذهنی نظیر ارزیابی ها، دانش و حافظه، زمانی که فرد معنی شخصی رویدادهای محرک را تعبیر می کند، ناشی می شود. چون مواردی نظیر داروها، تحریک برقی مغز و پس خوراند صورت هیجان را فعال می کند. معلوم است که نیروهای زیستی بدون دخالت شناختی یا با دخالت آن تجربه هیجانی به بار می آورند چون افراد تقریبا همیشه ارتباط شخصی و اهمیت شخصی رویدادها را تعبیر می کنند، پس معلوم می شود که نیروهای شناختی هم موجب تجربه های هیجانی می شوند.

 

 

چند نوع هیجان وجود دارد؟

گرایش شناختی بر هیجان های اصلی در انسان مثل خشم وترس تاکید می کند و به اهمیت هیجان های ثانوی یا اکتسابی کم بها می دهد. گرایش شناختی قبول دارد که هیجان های اصلی مهم هستند اما معتقد است جالب بودن تجربه های هیجانی به دلیل تجربه های فردی، اجتماعی و فرهنگی است. در نهایت پاسخ دهی به سوال فوق بستگی به اینکه طرفدار گرایش شناختی باشیم یا گرایش زیست شناسی فرق می کند.

دیدگاه زیستی معتقد است که انسان ها چیزی بین دو تا ۱۰ هیجان دارند.

دیدگاه شناختی معتقد است که انسان ها خزانه هیجانی بسیار متنوع تری از هیجان های اصلی دارند. این نظریه پردازان می گویند درست است که تعداد معدودی مدار عصبی و واکنش بدنی مثل جنگ و گریز وجود دارد اما چند هیجان مختلف می تواند از واکنش زیستی ایجاد شوند برای مثال یک پاسخ فیزیولوژیکی تنها مثل بالا رفتن سریع فشار خون می تواند مبنای زیستی خشم، حسادت یا رشک باشد.

 

 

اما هیجان ها چه فایده ای دارند؟

از دیدگاه کارکردی هیجان ها به صورت واکنش های زیستی تکامل یافته اند تا به ما کمک کنند تا با تکلیف اساسی زندگی مثل مواجه شدن با تهدید به خوبی کنار بیاییم. علاوه بر این هیجان ها به هدف های اجتماعی هم کمک می کنند. هیجان ها احساسات ما را به دیگران منتقل می کنند، بر نحوه تعامل دیگران با ما تاثیر می گذارند، ما را به تعامل اجتماعی فرا می خوانند و نقش مهمی در برقراری روابط میان فردی، حفظ و قطع آن دارند.