1080027_291آموزش و پرورش اطفال در مدرسه به چه صورت است ؟تربیت یک کودک در محیط مدرسه چگونه صورت می پذیرد ؟نظام آموزشی ما تا چه حد بر رشد روحیات و خلقیات فرزندمان تاثیرگذار است ؟اجتماعی شدن با حضور در میان همسن و سالان از فایده های مدرسه رفتن است وقتی کودک دوری از والدین را متحمل می شود استقلال پیدا می کند.

نظام آموزش و پرورش و نهاد مدرسه در معنای مدرن آن ریشه در فلسفه روشنگری دارند. متفکران بزرگ روشنگری چون ولتر، دیدرو، و مهم تر از همه کانت، کوشیدند تا اهمیت آموزش را برای جهان بیدار شده تبیین کنند. از دیدگاه آنها آموزش نه صرفا ابزاری برای آماده کردن فرد برای ورود به جامعه، بلکه امکانی رهایی بخش بود. در چارچوب اندیشه روشنگری فرد انسانی به مدد آموزش می توانست از صغارت خودخواسته خارج شده و تبدیل به سوژه ای خودمختار شود.

بدون تردید این دیدگاه های فیلسوفان روشنگری بود که بستر لازم را برای بنیان نظام آموزش و پرورش همگانی، نخست در جهان غرب و سپس در تمامی دنیا فراهم کرد. علم جامعه شناسی در قرن نوزدهم و قرن بیستم تاکید فلسفی بر اهمیت نهاد مدرسه را به ارث برد و کوشید با استفاده از مفهوم «اجتماعی شدن» به تبیین نقش پرنفوذ نهاد مدرسه در جامعه مدرن بپردازد.

کاربرد واژه و مفهوم اجتماعی شدن را می توان به امیل دورکیم نسبت داد. به علاوه این اندیشه که در جامعه های مدرن، آموزش گاه تمام و کمال در خدمت اجتماعی شدن قرار گرفته، به میراث دورکیم تعلق دارد. این میراث به ما توضیح می دهد که به علت ضعف یا افول نهادهای سنتی مانند دین و خانواده است که مدرسه در انتقال فرهنگ و تفاوت گذاری اجتماعی اهمیت یافته است و بر اهمیتش افزوده می گردد.

اجتماعی شدن یعنی هدایت و تغییر افراد، یعنی تبدیل فردی غیر اجتماعی به موجودی اجتماعی از رهگذر القای مقوله های فکری و نظامی از اندیشه ها، باورها، سنت ها و ارزش های اخلاقی و حرفه ای. پاره ای از این مقولات فکری و ارزشی تغییرناپذیرند و پاره ای دیگر، برعکس، همپای آموخته های جدید و تجربه ها و اوضاع زندگی دگرگون می شوند.

اگرچه تاکید علم جامعه شناسی بر اهمیت نهاد مدرسه به نوعی تداوم تاکید فلسفه بود، اما میان رویکردهای آنها به نهاد آموزش تفاوت ظریفی وجود داشت. در حالی که از دیدگاه فلسفه روشنگری، نهاد آموزش باید از طریق آموزش ارزش ها و ایستارهای جدید نقشی رهایی بخش و انقلابی را در جامعه ایفا کند، از دیدگاه جامعه شناسی، وظیفه نهاد مدرسه این شد که الگوها و ارزش های موجود در جامعه را به نسل بعدی منتقل کند.

پیدایش مدارس جدید در ایران را باید بدون تردید در چارچوب رویکرد فلسفی به امر آموزش فهمید. در قرن نوزدهم میلادی، ابتدا شکست های سنگین ایران از روسیه و سپس ادغام اقتصاد ایران در اقتصاد جهانی زمینه آشنایی بخش هایی از مردم با تحولاتی مانند روشنگری و انقلاب صنعتی اروپا را فراهم کرد. مقایسه شرایط اسفبار ایران با وضعیت اروپا بسیاری از روشنفکران و میهن دوستان ایرانی را به چاره اندیشی واداشت و همان طور که انتظار می رفت، مهم ترین راه حلی که از سوی آنها ارائه شد، آگاه سازی مردم از طریق نظام آموزش و نهاد مدرسه بود.

میرزا حسن رشدیه بنیانگذار مدارس جدید در ایران به شدت تحت تاثیر این تفکر بود که فقدان آموزش، مهم ترین دلیل عقب ماندگی ایرانیان است. در روزگار او، سه روزنامه فارسی در خارج از ایران چاپ می شد. حبل المتین در کلکته و اختر و ثریا در استانبول. از میان مقالات روزنامه ثریا، مطالعه یک مقاله تاثیر عمیقی در روحیه رشدیه گذاشت و انقلابی در افکار او پدید آورد. در این مقاله نوشته شده بود: «در اروپا از هر هزار نفر، یک نفر بی سواد است و در ایران از هر هزار نفر، یک نفر باسواد و این از بدی اصول تعلیم است.»

با وجود این پیش زمینه اما اشتیاقی که برای ایجاد تحولات رهایی بخش از طریق آموزش مدرن در سال های منتهی به انقلاب مشروطیت در میان روشنفکران ایجاد شده بود، هیچ گاه نتوانست به حرکتی مستمر و نظام مند تبدیل شود. در دوران حکومت پهلوی نظام آموزش و پرورش به لحاظ کمی گسترش یافت اما به جای تاکید بر وجه رهایی بخش، نهاد آموزش به طور کلی در خدمت پروژه دولت – ملت سازی قرار گرفت.

انقلاب سال پنجاه و هفت نیز نتوانست تحولی کیفی را در نگرش به نظام آموزش و پرورش ایجاد کند. در واقع، در سال های پس از انقلاب، نظام آموزش و پرورش ایران در خدمت تربیت ایدئولوژیک نسل های جوان مطابق با معیارهای حاکمیت قرار گرفت. در یک نگاه کلی می توان گفت که در سال های پس از انقلاب، رویکرد حاکمیت به نظام آموزش و پرورش در ایران نه رویکرد ملهم از فلسفه روشنگری که مبتنی بر ایجاد ظرفیت های لازم برای پرورش یک سوژه مستقل و خودمختار است، بلکه رویکرد جامعه شناختی بود که هدف آن انتقال الگوهای موجود به نسل جدید است اما حتی رویکرد جامعه شناختی به نظام آموزش و پرورش نیز قربانی بی توجهی کلی حاکمیت به این نهاد و ضعف شدید مدیریت شد، به گونه ای که امروز می توان گفت نهاد آموزش و پرورش در ایران نه تنها قابلیت آموزش ارزش ها و ایستارهای تازه و رهایی بخش به دانش آموزان را ندارد بلکه حتی از انتقال ارزش ها و ایستارهای مثبت موجود در بطن فرهنگ و جامعه ایران به نسل جدید نیز ناتوان است.

دانش آموزان تربیت یافته در چنین نهادی نه تنها حامل ارزش ها و ایستارهای مدرن، انتقادی، و رهایی بخش نیستند بلکه حتی ارزش های مثبت موجود در بطن سنت ها و فرهنگ جامعه ایران مانند احترام، راستگویی، اعتماد، رعایت حق تقدم، مراقبت از دیگری و سایر اشکال سرمایه اجتماعی را نیز نمی آموزند.

اولین و مهم ترین نتیجه این شرایط، تربیت نسلی خواهد بود که نه تنها درکی از آرمان رهایی نخواهد داشت، بلکه به لحاظ هنجاری نیز در وضعیت آنومی به سر خواهد برد. برای این نسل، مقوله نفع شخصی تبدیل به ارزش محوری شده و ارزش های جمعی مانند اخلاق، آزادی، عدالت و همبستگی تبدیل به موضوعاتی بیگانه خواهند شد.

به نظر می رسد نهاد مدرسه در ایران، هم نیازمند تحولی از جنس فلسفی است تا ارزش ها و ایستارهای مدرن و انتقادی را که متناسب با سرشت انسان به عنوان موجودی انتخابگر است، به دانش آموزان منتقل کند و هم نیازمند تحولی از منظر جامعه شناختی است تا سیکل معیوب بی هنجاری رو به فزاینده در جامعه ایرانی را متوقف نماید.

ابعاد و جوانب مد نظر باید از خلال گفتگویی عمومی، میان سیاستگذاران از یک سو و روشنفکران و افراد ذی نفع در نظهام آموزش و پرورش کشور از سوی دیگر، تعیین شود. مزیت انجام چنین گفتگویی این است که برون داد آن از حمایت طیف گسترده ای از جامعه برخوردار بوده و به این ترتیب، امکان عملی شدن آن فراهم خواهد شد.

به عنوان مشارکتی در این گفتگوی عمومی باید بر فقدان ها و خلأهای موجود در نظم آموزشی ایران تاکید کرد. واقعیت این است که در مقابل حجم عظیم محتواها و کتبی که سعی در تربیت ایدئولوژیک دانش آموزان مطابق با معیارهای حاکمیت دارند، جای ارزش ها و ایستارهایی که وجهی رهایی بخش داشته و در جهت نیازهای زندگی مدرن قرار دارند، خالی است. از جمله این ارزش ها و ایستارها می توان به موارد زیر اشاره کرد.

حقوق شهروندی

حق آزادی و اظهارنظر، امنیت فردی، آزادی مهاجرت، آزادی اجتماعات، برخورداری از محیط زیست سالم، برخورداری از تسهیلات آموزشی بدون تبعیض، تعهد دولت به مشورت با جامعه، احترام به عقاید همه، برابری انسان ها، ضرورت اشتغال زایی و آموزش برای مردم محلی، آزادی انتخاب و شغل، حق رأی دادن و نامزد شدن در انتخابات از جمله مولفه های حقوقی شهروندی هستند.

می بینیم که هر کدام از این مولفه ها به فرد حق آزادی و اظهار نظر می دهند. یعنی اینکه فرد می تواند اختیار بیشتری در سیاست گذاری دولت داشته باشد و در این صورت احتمال انعکاس خواسته ها و آرمان های مردم بیشتر می شود. این مردم عادی هستند که نتایج سیاست های دولت را عملا لمس می کنند و تنها اگر مجراهایی کارآمد و منسجم برای فشار آوردن و تاثیرگذاری از پایین وجود داشته باشد، دولت نیز نتایج واقعی عملکردهای خود را منعکس می کند.

حال اگر در مدارس، دانش آموزان با آزادی هایی که جزو حقوق مدنی و سیاسی افراد است و از جمله آنها آزادی بیان، آزادی اجتماعات، امنیت فردی و … آشنا شوند، نه تنها موجب رشد فردی در آنها فراهم می گردد، بلکه باعث رشد و تقویت روحیه مشورت، مشارکت، شرکت در تصمیم گیری های گروهی و توجه به انجام کارهای جمعی در آنها نیز می شود.

شایان گفتن است که آشنایی دانش آ»وزان با حقوق مطرح شده و پیوستن به دیگران و تلاش برای هدف های مشترک با هدف ها یا تصمیم گیری های جمعی و نظارت مردم بر دولت تفاوتی ندارد چون این حقوق پایه های اساس چنین قدرتی را برای جامعه فراهم می آورند. در ضمن دانش آ»وزان با درک اینکه حقوق آنها مغفول واقع نمی شود و تضییع نمی گردد، در انجام کارهای محوله، فعالیت های بیشتر و بهتری انجام می دهند.

فرهنگ مدارا

گسترش ارتباطات در دنیای کنونی، تماس میان افراد گوناگون جامعه را به امری گریزناپذیر تبدیل کرده است. در سده های گذشته این شکل و دامنه ارتباطات غیرممکن به نظر می رسید اما ایجاد گوناگونی و گستردگی در ابزارهای ارتباطی، فاصله ها را کمرنگ کرده و اسباب تماس بیشتر افراد را فراهم کرده است. این تماس های گریزناپذیر در کشورهایی چون ایران که از گوناگونی قومی و فرهنگی گسترده ای برخوردار هستند، گاهی به تنش میان کنشگران می انجامد. ارائه آموزش های متمرکز بر نهادینه کردن فرهنگ تکثرگرایی و ارتباط درست با دیگران، یکی از مهم ترین وظایف نظام های آموزشی است که عملیاتی کردن آن با فراهم آوردن پیش شرط های زیست مسالمت آمیز، کیفیت زندگی جمعی را ارتقا خواهد بخشید؛ مسئله ای که با وجود اهمیت بالایی که دارد، در نظام آموزشی ایران چندان به آن بها داده نمی شود.

شوربختانه جای خالی مولفه های چند فرهنگی در محتوای برنامه های درسی دانش آموزان محسوس است. علاوه بر این، شیوه آموزش های دینی نیز با ترویج فرهنگ مدارا در تضاد قرار دارد. آموزش های مذهبی به جای تاکید بر برتری یک دین یا مذهب خاص بر ادیان و مذاهب دیگر، باید بر جوهر مشترک همه ادیان و نکات مثبت موجود در آموزه های همه ادیان تاکید کند. به این ترتیب، دانش آموزان، ایستاری دوستانه و همراه با مدارا نسبت به پیروان سایر ادیان و مذاهب پیدا خواهند کرد.

فرهنگ توسعه گرایی

مدرنیته و انقلاب صنعتی بر بنیان فرهنگ پروتستانی شکل گرفتند. ارزش محوری در فرهنگ پروتستانی، کار انسانی بود. از دیدگاه این فرهنگ، کار و تلاش نه فقط فعالیتی برای کسب درآمد بلکه کنشی محسوب می شد که با سعادت اخروی انسان پیوندی تنگاتنگ داشت. اگرچه با گسترش فرهنگ لائیسیته و تکامل فرایند سکولاریزاسیون در جوامع غربی، بنیان های پروتستانی کار، رنگ باخت اما خود ارزش کار و تلاش انسانی وارد شخصیت و فرهنگ جوامع توسعه یافته شد. از این دیدگاه، کار منشأ همه ارزش ها محسوب شده و تولید ثروت تنها از طریق کار و تلاش انسانی مشروع خواهد بود.

در مقایسه با آنچه در جوامع توسعه یافته گذشت، طرز تلقی مردم نسبت به کار و تلاش در جامعه ایران متفاوت بوده است. در گذشته ستایش فقر و عزلت نشینی سبب شکل گیری نوعی شخصیت غیرتوسعه گرا در ایران شده بود و در سال های اخیر نیز کسب ثروت از طریق روش هایی چون رانت خواری، رابطه، دلالی، بورس بازی و … سبب تحقیر ارزش کار و تلاش در جامعه شده است.

متاسفانه این تلقی عمومی وجود دارد که در ایران از راه کار و تلاش نمی توان به انباشت ثروت پرداخت. چنین تلقی سبب فساد اخلاقی جامعه می شود. نظام آموزشی باید بر ارزش ذاتی کار تاکید کرده و بکوشد شخصیت دانش آموزان را متناسب با نیازهای جامعه توسعه گرا تربیت کند. از مولفه های این شخصیت می توان به وظیفه شناسی، وقت شناسی، صرفه جویی، خلاقیت و کار گروهی اشاره کرد.

فرهنگ عدالت خواهی

عدالت خواهی همواره یکی از هنجارهای مورد تاکید حاکمیت ایران بوده و در برنامه های آموزشی مدارس نیز بسیار به آن ارجاع داده می شود اما مفهوم عدالت و رویکرد عدالت خواهانه در برنامه های آموزشی مدارس ایران از یک سو انتزاعی و از سوی دیگر بیگانه با نیازهای زندگی در جامعه مدرن است. آموزش عدالت خواهی در مدارس باید در جهت تغییر ایستارها و رفتارهای دانش آموزان در ارتباط با موارد مشخص بی عدالتی مانند نابرابری های مبتنی بر جنسیت، طبقه، نژاد، فرهنگ و مذهب باشد. فرهنگ عدالت خواهانه باید دانش آموزان را به نفی سلطه در تمامی اشکال آن رهنمون نماید. شخصیتی که در چارچوب چنین نظام آموزشی تربیت شده باشد نه تنها بی عدالتی نسبت به خود را نمی پذیرد بلکه هیچ گاه در اعمال سلطه علیه دیگران شریک نخواهد شد.

حفاظت از محیط زیست

در دهه های اخیر، بشر با دگرگون سازی، محیط زیست خود را با تغییرات عمده ای مواجه ساخته است. برای برقراری تعادل طبیعی، انسان ناگزیر به تغییر شیوه زندگی به سمت توسعه پایدار است که این تحول می تواند تغییرات عمده ای در جامعه کنونی و نیز نسل های آینده به وجود آورد. از دیدگاه متخصصان محیط زیست، مسئله اصلی، بالا بردن کیفیت زندگی بشر در چارچوب موازین توسعه پایدار است که برای دستیابی به آن باید آموزش های لازم علمی و عملی در زمینه حفظ محیط زیست در جامعه اجرا شود. با توجه به وضعیت محیط زیست متوجه می شویم که علت دگرگونی و تخریب ناشی از ناآگاهی و یا بی توجهی انسان به محیط اطراف، خودخواهی انسان و پشت پا زدن به ارزش ها و آداب و رسوم گذشته برای حفظ و حمایت از آن بوده است.

آموزش می تواند تاثیر قابل توجهی در تقویت فرهنگ زیست محیطی و رسیدن به اهداف توسعه پایدار داشته باشد. آشنایی دانش آموزان با علوم پایه زیست محیطی در مقاطع مختلف تحصیلی می تواند روحیه سازگاری و حس مسئولیت پذیری در حفاظت از منابع طبیعی را در آنها تقویت کند.

خوشبختانه مدتی است که واژه هایی نظیر مدرسه سبز مطرح شده است و زمزمه هایی در زمینه اهمیت آموزش حفاظت از محیط زیست در محیط زیست به گوش می رسد و برخی نهادها نیز در این زمینه گام های عملی برداشته اند اما در مقایسه با خطرهایی که محیط زیست ایران را تهدید می کنند و بی توجهی هایی که در گذشته شده است، باید تلاش های دو چندانی انجام شود.

در نهایت ارزش هایی که در نظام آموزشی هر کشور باید لحاظ شوند، تابعی از وضعیت عینی آن جامعه خواهند بود. اگر جامعه ای به درستی در مسیر توسعه همه جانبه اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و انسانی قرار داشته باشد، آنگاه وظیفه نهاد مدرسه بازتولید ارزش های حاکم بر آن جامعه و انتقال آن به نسل جدید خواهد بود اما جامعه ای که از فقر اقتصادی، محدودیت های سیاسی و اختلالات فرهنگی رنج می برد، نیازمند تحول در نظام ارزش های مورد قبول جامعه است. در چنین جامعه ای، نهاد آموزش باید به تولید و انتقال ارزش های جدیدی بپردازد که مبتنی بر عقلانیت انتقادی و رویکرد رهایی بخش بوده و به پرورش شخصیت دانش آموزان می پردازد.

مجله ایران فردا