زمانی که پدر و مادر ها از هم جدا می شوند تصور می کنند با جدایی بسیاری از مشکلات آن ها حل می شود،این در حالی است که طلاق باعث ایجاد مشکلات بزرگی برای فرزندان می شود.فرزندان طلاق از نظر روحی همواره با مشکلاتی رو به رو هستند.آن ها به سختی به دیگران اعتماد می کنند، به سختی قانع می شوند که آدم‌ها می‌توانند صادق باشند. به چیزهای بی‌دوام بسیار اهمیت می دهند و برای چیزهای مهم‌تر، اهمیت کم‌تری قائل هستند

بچه‌های طلاق با کشمکش‌های خاصی در سراسر عمرشان زندگی می‌کنند که فقط خودشان می‌توانند درک کنند. ما بچه‌های طلاق از نقطه‌ی جدایی همیشگی گذر کرده‌ایم و در آن‌جا دیده‌ایم دو آدم که به آنها اهمیت می‌دهیم ما را پیش از این که بتوانیم آنها را بهتر بشناسیم ترک کردند. حالا همه‌ی دردمان را توی خودمان می‌ریزیم و نمی‌توانیم با دیگران به اشتراک بگذاریم. در ادامه این مطلب را به نقل از بازده بخوانید.

۱. ما دور و بر خودمان دیوار می‌سازیم
ما قبلا آن را تجربه کرده‌ایم. نمی‌خواهیم ببینیم آدم‌ها هم‌دیگر را ترک می‌کنند آن سان که والدین ما ترک کردند. می‌خواهیم اطمینان خاطر داشته باشیم. می‌خواهیم امنیت داشته باشیم. بنابراین دور و بر خودمان دیوار می‌کشیم‌ تا از ما در برابر اشخاصی حفاظت کند که تجربه ی ترک کردن مان و یافتن مسیری جدید را تکرار می‌کنند.۲. ما بیش از حد دلبسته و چسبیده به وسایل‌مان هستیم
شاید این بهترین اطمینان خاطر و تضمین ما باشد. وقتی والدینمان طلاق گرفتند٬ وسایل خانه میان آن دو تقسیم شد. بنابراین می‌دانیم وسایل می‌توانند چقدر مهم باشند و همیشه می‌خواهیم هر آن‌چه را داریم محکم بچسبیم.ما بچه های طلاق هستیم و باید همین داشته هایمان را حفظ کنیم.
۳. ما یکی از والدین را به دیگری ترجیح می‌دهیم
هر قدر مقاومت می‌کنیم که نخواهیم ترجیحی بین والدین‌مان داشته باشیم ولی همیشه یکی از آن دو تقاضاهای ما را اجابت می‌کند و می‌توانیم با او رابطه‌ی بهتری داشته باشیم. اگرچه واقعا درباره‌ی آن با هیچ‌کس حرف نمی‌زنیم٬ ولی وقتی با ما صمیمی‌تر می‌شوید درخواهید یافت یکی را به دیگری ترجیح می‌دهیم.۴.ما از تعهد می‌ترسیم
اگر چه در بعضی مواقع مجبوریم مرتکب خطا شویم و خودمان را به یکی متعهد کنیم٬ ولی تعهد چیزی است که ما را سرگشته و متحیر می‌کند. نمی‌خواهیم آن‌چه برای والدین‌مان اتفاق افتاد برای ما نیز تکرار شود.
۵. ما آدم‌های متقلب را دوست نداریم
این احساس وقتی به سراغمان می‌آید که یکی از والدین‌مان نسبت به دیگری تقلب و خیانت کرده باشد و این امر باعث طلاق شده باشد. بنابراین نمی‌خواهیم ارزش مسئول بودن نسبت به روابطی را که داریم تایید و تقویت کنیم. ما از آدم‌های متقلب بیزاریم و نمی‌خواهیم گرفتار آنها باشیم.۶. ما بیش از حد منتقد هستیم
ما سؤال‌های زیادی می‌پرسیم. به سختی به دیگران اعتماد می‌کنیم و به سختی قانع می‌شویم که آدم‌ها می‌توانند صادق باشند. به چیزهای بی‌دوام بسیار اهمیت می‌دهیم و برای چیزهای مهم‌تر، اهمیت کم‌تری قائل هستیم و آنها را به صورتی که دل‌مان می‌خواهد تفسیر و ترجمه می‌کنیم.
۷. ما از اطلاعات و ارتباطات استقبال می‌کنیم
ما ارتباطات یکنواخت و ثابتی را دریافت نکردیم چون والدینمان اصلا ارتباطات خوبی نداشتند. عاشق دریافت خبرهای دست اول هستیم و خیلی به جزییات اهمیت می‌دهیم. هر جمله‌ی کوتاهی مثل «خوبه»، «باشه» یا «خوبم» بی‌درنگ ما را دست‌پاچه می‌کند. راست‌گویی را ارج می‌نهیم و ذهن پذیرا و آدم‌ پذیرنده را گرامی می‌داریم چون آن را نشانه‌ای می‌دانیم از یک رابطه‌ی مهم.
۸. ما به خواهرها و برادرهای خودمان دل‌بسته هستیم
هیچ‌کس مثل آنها با دردمان آشنا نیست. صادقانه بگویم همه‌ی ما خواهر برادرها می‌توانیم درک کنیم چه دردی کشیده‌ایم و هنوز هم چه رنجی می‌کشیم. ما درک می‌کنیم که به حمایت هم دیگر برای ادامه‌دادن و زندگی‌کردن نیاز داریم. از همه مهم‌تر می‌توانیم هر خاطره و نکته‌ای دردآور از طلاق والدینمان را با آنها در میان بگذاریم و آنها حمایتی را که نیاز داریم از ما دریغ نخواهند کرد و به ما خواهند داد.
۹.ما می‌خواهیم همه‌ ما را دوست داشته باشند و بپذیرند
ما عاطفه‌ای متوازن و موثر را از سوی هر دو والدینمان در یک زمان نداشته‌ایم. کمی این‌جا، کمی آن‌جا، و بسیار پراکنده بوده است. ما چیزی جامع و کامل می‌خواهیم. می‌خواهیم با ما صحبت شود و با ما مثل هر کودک دیگر رفتار شود. می‌خواهیم به والدینمان نشان دهیم با هم و کامل هستیم. چون این امکان وجود ندارد سعی می‌کنیم آن را از یکی دیگر به‌دست آوریم که می‌تواند واقعا به ما اهمیت بدهد و آن را به ما برساند.
منبع: فردا