exercise-in-futility-680x340

خیلی وقت‌ ها اجازه می‌دهیم زندگی هر طور که دوست دارد بگذرد، هرچه که برایمان پیش می‌آورد را می‌پذیریم و امروزمان تفاوتی با دیروزمان ندارد.

كمي زودتر از خانه بيرون بزنيم. هندزفري نگذاريم و به صداي آدم‌ها گوش كنيم. راه هميشگي را بي‌خيال شويم و يك راه جديد را امتحان كنيم. چه اهميتي دارد مسير طولاني‌تر مي‌شود؟ لبه جدول راه برويم و از جوي بپريم. روزمان را متفاوت از ديروزمان كنيم. خودمان را از زندگي كليشه‌يي هر روزمان خلاص كنيم. آن وقت خواهيم ديد اين تجربه متفاوت چقدر روحيه‌مان را بهتر مي‌كند. آن وقت است كه از بار كسالت و خمودگي هر روزمان كاسته مي‌شود. صبح‌ها راحت‌تر از خواب بيدار مي‌شويم و خوش‌اخلاق‌تر خواهيم بود.

حتي اگر اين ميان حركت خلاقانه‌يي هم صورت بگيرد بعد از مدت كمي آنقدر با ربط و بي‌ربط تكرار مي‌شود كه ديگر ديدن دوباره‌اش آزار‌دهنده و غير قابل تحمل است.

كليشه‌هايت را قورت بده!

مريم آقايي/ راس ساعت ٧ صبح ساعت زنگ مي‌خورد. صدايش را قطع مي‌كنيم. يكي از پاهايمان را از زير لحاف بيرون مي‌گذاريم، به دماي اتاق كه عادت كرد پاي ديگرمان را بيرون مي‌گذاريم. كش و قوسي به بدن‌مان مي‌دهيم و كمي اين پهلو و آن پهلو مي‌شويم. با سختي خواب شيرين صبح را ترك مي‌كنيم. دست و صورت‌مان را مي‌شوييم و مسواك مي‌زنيم. يك ليوان شير (طبق عادت هميشه‌مان سرد يا گرم) مي‌نوشيم. همزمان هم دست به كار دم كردن چاي مي‌شويم. عادت‌مان شده و ناخودآگاه همه كارهاي هر روز را تكرار مي‌كنيم. شير و چاي و صبحانه معمولي هر روز را مي‌خوريم. همه‌چيز همان است كه هر روز هست. به سمت كمد لباس مي‌رويم. همان لباس‌هاي هميشگي را برمي‌داريم. همان لباس‌هاي هميشگي مدرسه را مي‌پوشيم يا همان مانتو شلوار تيره و مقنعه مشكي كه براي دانشگاه يا محل كار خريده‌ايم را مي‌پوشيم. يا پيراهن (تي‌شرت) و شلوار معمولي را كه به جز براي محل كار يا دانشگاه به آنها نگاه هم نمي‌كنيم را مي‌پوشيم. طبق معمول هندزفري را گوش‌مان مي‌گذاريم و راه مي‌افتيم. از همان مسير هميشگي راهمان را مي‌گيريم و مي‌رويم. طبق معمول تاكسي و اتوبوس سواري و پياده‌روي را به نوبت انجام مي‌دهيم. همان راه خسته‌كننده هر روز را پياده گز مي‌كنيم و راه دلچسب‌تر را با تاكسي. الحمدلله از صداهاي بيرون هم كه چيزي نمي‌شنويم! مثل هميشه به دوستان‌مان مي‌رسيم و سلام و عليكي و تمام. مي‌رويم دنبال كارمان و امروزمان را شبيه ديروزمان مي‌گذرانيم. همه‌چيز انگار روي تكرار است و شبيه به يك ماشين برنامه‌ريزي شده مي‌خواهيم همه كارها را مثل هم انجام دهيم. اسير كليشه‌هاي زندگي روزمره شده‌ايم و حاضر نيستيم اين اسارت را بپذيريم. حتي قرارهاي دوستانه را در يك جاي ثابت از چند روز قبل برنامه‌ريزي مي‌كنيم و حاضر نيستيم زمان و مكان را تغيير دهيم. خودمان را گول مي‌زنيم و اسمش را هم مي‌گذاريم پاتوق و برنامه هفتگي. مثلا چه مي‌شود يك روز صبحانه را مثل هر روز نخوريم؟ شير و چاي را با هم مخلوط كنيم و يك ميز صبحانه مفصل براي خودمان بچينيم و روز را با همين صبحانه، متفاوت آغاز كنيم. لباس‌هاي هر روزمان را كنار بگذاريم و لباس‌هاي ديگري بپوشيم. لباس‌هايي با رنگ‌هاي متفاوت. اصلا چه مي‌شود اگر لباس‌هايمان با هم هماهنگ نباشند و زمين تا آسمان با هم فرق داشته باشند؟ اگر مجبوريم لباس فرم بپوشيم، تغيير را در جزييات ايجاد كنيم. كيف، كفش، ساعت، انگشتر يا هر چيز ديگري كه در طول روز با آن سر و كار داريم.

كمي زودتر از خانه بيرون بزنيم. هندزفري نگذاريم و به صداي آدم‌ها گوش كنيم. راه هميشگي را بي‌خيال شويم و يك راه جديد را امتحان كنيم. چه اهميتي دارد مسير طولاني‌تر مي‌شود؟ لبه جدول راه برويم و از جوي بپريم. روزمان را متفاوت از ديروزمان كنيم. خودمان را از زندگي كليشه‌يي هر روزمان خلاص كنيم. آن وقت خواهيم ديد اين تجربه متفاوت چقدر روحيه‌مان را بهتر مي‌كند. آن وقت است كه از بار كسالت و خمودگي هر روزمان كاسته مي‌شود. صبح‌ها راحت‌تر از خواب بيدار مي‌شويم و خوش‌اخلاق‌تر خواهيم بود