images.jpg15665

می خواهیم در این مطلب به برخی از مشکلات کودکان خانواده های معتاد بپردازیم و به معضلات زندگی آنان بیندیشیم.

با صد هزار تومان چه کارهایی می‌توانید بکنید؟ چه چیزهایی می‌توانید بخرید؟ 12 کیلو برنج؟ هفت کیلو جوجه کباب زعفرانی؟ 2.5 کیلو گوشت سردست ممتاز گوسفند؟ یا یک دختربچه یک سال و یک ماهه؟! تعجب نکنید. قیمت بچه بعضی وقت‌ها همین قدر پایین می‌آید! مثل همین دو هفته پیش که جایی همین نزدیکی‌ها، یک پدر و مادر معتاد مهدیه یک سال و یک ماهه‌شان را با صدتا اسکناس هزار تومانی عوض کردند.
بچه را دادند، اسکناس‌ها را گرفتند. اسکناس‌ها را گرفتند و شیشه خریدند. شیشه خریدند و نشستند همان‌جا گوشه یکی از اتاق‌های خانه و همه خاطرات 396 روز گذشته‌شان را دود کردند. خاطره اولین گریه‌های مهدیه با اولین پکی که به پایپ زدند، دود شد و رفت هوا… دود سفید داخل پایپ شیشه‌ای چرخید و چرخید، خنده‌های مهدیه را هم با خودش برد. ‌بازیگوشی‌هایش را هم. شیطنت‌های گاه و بی‌گاهش را هم… تصویر مهدیه در دود سفید محو شد. نیست شد. نشئگی جایش را گرفت. مهدیه رفت. خماری پدر و مادرش را هم برای سه روز با خودش برد. اعتیادشان اما همان‌جا ماند. زیر سقف خانه‌ای که جایی برای مهدیه و برادرش نداشت. اعتیاد مهدیه را دوست نداشت، برادرش را هم. به هر دری زد تا بیرونشان کند تا فقط خودش باشد و بنده‌هایش ‌بدون رقیب. مهدیه و برادرش مهمان ناخوانده این خانه بودند. مهدی از چند روز بعد از تولد، راهی خانه پدربزرگ و مادربزرگش شد. پیرمرد و پیرزنی که محبتشان اجازه نمی‌داد نوه کوچکشان زیر سایه سنگین اعتیاد نفس بکشد، بازی کند و بزرگ شود. آنها حالا فرشته نجات مهدیه هم شده‌اند. به کمک قانون، مهدیه را ‌نه از خریدار صد هزار تومانی بلکه از پدر و مادری که بنده شیشه‌اند، پس گرفته‌اند؛ مهدیه حالا در خانه پدرپزرگ و مادربزرگش رقیب ندارد. آنجا شاید از زنی که 9 ماه مهدیه را در شکمش بزرگ کرده، از مردی که اسمش به عنوان پدر در شناسنامه مهدیه نوشته شده خبری نباشد، اما از اعتیاد به شیشه هم خبری نیست. مهدیه می‌تواند مثل بچه‌های دیگر ‌مثل برادرش بچگی کند و بزرگ شود بدون این که اعتیاد و هزار اتفاق تلخ و بدتر دیگر منتظرش باشد؛ اتفاق‌هایی که روی سر او و بیشتر بچه‌های بدسرپرست دیگر سایه انداخته‌اند. بچه‌هایی که رنج اعتیاد شدید والدینشان مثل سایه همیشه دنبالشان است از کودکی تا بزرگسالی.
پای ثابت خبرهای حوادث
ماجرای معامله مهدیه با صد تا اسکناس هزار‌ تومانی شاید عجیب باشد، اما تازه نیست. بچه‌هایی مثل مهدیه هرچند وقت یکبار مهمان صفحات حوادث روزنامه‌ها می‌شوند؛ بچه‌هایی که تیتر می‌شوند با فروش‌شان، خبر می‌شوند با آزار جسمی و جنسی‌شان و حسرت می‌شوند بعد از مرگ‌شان. بچه‌هایی که برای خودشان لایحه و ماده قانونی دارند و بارها رسیدگی به شرایط سرپرستی‌شان مورد توجه قانونگذاران قرار گرفته است. آخرین دستاورد این توجه ویژه، تصویب قانون حمایت از کودکان و نوجوانان بی‌سرپرست و بدسرپرست است؛ قانونی که 31 شهریور 92 در مجلس شورای اسلامی تصویب شد 10 مهر92 به تائید شورای نگهبان رسید و از اول آبان همان سال از سوی رئیس‌جمهور برای اجرا ابلاغ شد.
کودکان بدسرپرست از همان آغاز یکی از موضوعات مورد مناقشه این قانون بودند؛ بچه‌هایی که بحث حضانتشان با مشکلات زیادی همراه بود. اتفاقی که در نهایت به تصویب قانونی منجر شد که به نظر می‌رسید می‌تواند حامی بچه‌هایی باشد که مهر بدسرپرستی به پیشانی‌شان خورده است.
آثار منفی شیشه، از توهم تا کودک‌آزاری
در سابقه سیاه اعتیادهای شدید بخصوص وابستگی‌های بیمارگونه به مخدرهای صنعتی، آثار منفی زیادی نوشته شده است؛ از توهم و هذیان گرفته تا پرخاشگری، اضطراب و بدبینی، خشونت و رفتارهای خصمانه، اختلالات روانی، ترس و وحشت‌زدگی. تبعات منفی مخدرهایی این‌چنینی بجز فرد معتاد، دامن خیلی‌های دیگر را هم می‌گیرد؛ از نزدیک‌ترین آدم‌هایی که با او زیر یک سقف زندگی می‌کنند تا دیگر افراد جامعه. میزان تخریب و آسیبی که به واسطه اعتیاد به بقیه وارد می‌شود به درجه نزدیکی آدم‌ها به فرد معتاد بستگی دارد؛ درنتیجه افراد خانواده معمولا بیشتر در معرض آسیب‌های مختلف جسمی و روحی قرار می‌گیرند.
با این حال تیغ تیز اعتیاد همیشه هم زندگی بچه‌های بدسرپرست را خط خطی نمی‌کند. برندگی‌اش را باید بگذارید به حساب شدت و نوع وابستگی والدین به مواد. موضوعی که دکتر هومان نارنجی‌ها پژوهشگر و کارشناس اعتیاد و مدیرکل سابق فرهنگی و پیشگیری ستاد مبارزه با مواد مخدر درباره‌اش به جام‌جم می‌گوید: در اعتیاد به شیشه مصرف‌کننده از مراحل مختلفی می‌گذرد با این که انتهای راه مصرف برای خیلی‌ها همان مرگ و توهم شدید است؛ اما در این مسیر، بعضی‌ها هم با مشکلات دیگری درگیر می‌شوند. تعداد زیادی از مصرف‌کنندگان ماده‌های محرکی مثل شیشه بعد از مصرف دچار توهم می‌شوند و علائم هذیان از خودشان نشان می‌دهند. حرف‌های بی‌ربط می‌زنند، کارهای غیرمنطقی می‌کنند و بعضا صداهایی می‌شنوند که بقیه نمی‌شنوند و حتی دست به انجام کارهایی می‌زنند که از نظر دیگران عجیب است. هر چقدر شدت اعتیاد بیشتر باشد، این احتمال بیشتر می‌شود که فرد معتاد تمام اعتقادات و باورهای مذهبی، اخلاقی، ارزشی و همه عشق و علاقه‌اش را به مرور زمان از دست بدهد تا جایی که می‌بینیم بعضی‌ها دست به قتل فرزندشان می‌زنند که بالطبع باید عزیزترین و نزدیک‌ترین فرد به آنها باشد. در معتادان به مواد مخدر دیگر هم بارها دیده شده که با بالارفتن شدت اعتیاد و وابستگی به مواد، فرد معتاد که مثلا پدر خانواده بوده، دختر یا حتی همسرش را وادار به خودفروشی می‌کند تا خرج موادش را در بیاورد.
پیش‌بینی‌اش سخت نیست
شدت درگیری با اعتیاد، موضوعی است که به گفته دکتر نارنجی‌ها می‌تواند راهنمای خوبی برای پیش‌بینی به وجود آمدن آسیب‌های اجتماعی مختلف برای کودکان بدسرپرست باشد تا جایی که این کارشناس اعتیاد می‌گوید: این موضوع که فرد مصرف‌کننده به جایی می‌رسد که همه ارزش‌ها و اعتقاداتش را از دست می‌دهد، درجه‌بندی دارد و به مرور اتفاق می‌افتد؛ یعنی قاعدتا نباید انتظار داشته باشیم فردی که تازه معتاد شده به اندازه فردی که دوره آسیبش طولانی شده، نسبت به فرزندش بی‌تفاوت باشد؛ اما می‌توانیم پیش‌بینی کنیم اگر این اعتیاد ریشه‌دارتر شود، پدرو مادر را با هم درگیر کند آسیب بیشتری به بچه‌ها بزند. در نهایت این فرد به جایی می‌رسد که در زندگی‌اش فقط یک اولویت خواهد داشت و آن هم تهیه مواد است. پس به خاطر آن هر کاری انجام می‌دهد؛ از آزارهای جسمی و روانی گرفته تا فروش فرزند و…
قانون حمایت از کودکان و نوجوانان بی‌سرپرست و بدسرپرست دقیقا همین جا به کار می‌آید؛ راهکاری که قرار است به داد بچه‌هایی برسد که به واسطه بدسرپرست بودن در معرض آسیب‌های مختلف قرار گرفته‌اند؛ وظیفه‌ای که به گفته دکتر نارنجی‌ها به عهده بهزیستی گذاشته شده است: متولی این بچه‌ها بهزیستی است.
طبق قانون کانون‌های شبه‌خانواده بهزیستی موظفند بچه‌هایی را که بدسرپرست هستند از والدینی که صلاحیت سرپرستی ندارند، بگیرند و به دیگر بستگان صلاحیت‌دار بسپارند.
چتر حمایت قانون بر سربچه‌ها
با این که از تصویب قانون جدید دوسال بیشتر نمی‌گذرد، اما کودکان بدسرپرست سابقه‌ای طولانی‌تر در نهادهای اجتماعی دارند. از این نظر بدسرپرستی هم کلمه جدیدی نیست. طبق تعریف، هر کودکی که دارای سرپرست باشد ولی سرپرستش فاقد صلاحیت لازم برای حضانت و نگهداری از او باشد، با صفت بدسرپرست شناخته می‌شود. به عبارت ساده‌تر والدین کودکان بدسرپرست یعنی پدر، مادر یا هر کسی که حضانت آنها را به عهده دارد صلاحیت اخلاقی، روانی و اجتماعی را برای مراقبت از کودک ندارد، درنتیجه حق قانونی‌اش را در نگهداری و سرپرستی کودک از دست می‌دهد. برای شکل‌گیری این اتفاق عوامل مختلفی باید کنار هم ردیف شوند، عواملی که هر کدام می‌توانند آسیب‌های جسمی و روانی مختلفی را نصیب کودک بکنند. میان همه این عوامل و شرایط تاثیرگذار، اعتیاد بازیگر نقش اصلی است و مستقیم یا غیرمستقیم آسیب‌های متعددی برای بچه‌ها به وجود می‌آورد.
شناسایی خانواده‌های در معرض خطر
در زنجیره قانون، بهزیستی و حمایت از کودکان بدسرپرست، اتصال حلقه‌ها خیلی محکم نیست، بخصوص وقتی پای شناسایی این بچه‌ها وسط کشیده می‌شود. مشکلی که از نظر یکی دیگر از کارشناسان حوزه اعتیاد به ناآگاهی عمومی نسبت به قوانین حمایتی از کودکان برمی‌گردد؛ عباس دیلمی‌زاده، کارشناسی است که با اشاره به این موضوع به جام‌جم می‌گوید: مشکل اصلی این است، سیستم‌هایی که در حال اجرای برنامه‌های حمایت اجتماعی و کمک هستند قوانین را درست نمی‌شناسند. ما در حال حاضر قوانین بسیار خوبی داریم که می‌توانیم از طریق آنها حضانت این بچه‌ها را از والدینشان بگیریم و به سازمان‌های حمایتی بسپاریم. با وجود این قوانین، ما فقط نیاز داریم مددکاران، سیستم‌های حمایتی و سازمان‌های غیردولتی فعال ما نسبت به این قوانین آگاهی پیدا کنند و از ظرفیت قانونی که به آنها کمک می‌کند برای حل مشکل این بچه‌ها استفاده کنند.
این کارشناس اعتیاد و مدیرعامل جمعیت تولد دوباره هم معتقد است گستردگی شبکه حمایت از کودکان بدسرپرست در کشورما وسعت کمی دارد: به اعتقاد من شبکه حمایتی ما یعنی سیستم‌های خدمات اجتماعی مددکاری و مددیاری، گستردگی کمی در سطح کشور دارند و هنوز نیاز داریم به حضور سیستم‌هایی که مداخله‌گرانه وارد این چرخه شوند. در ساده‌ترین حالت ما حتی از ظرفیت بالای اورژانس اجتماعی که توسط سازمان بهزیستی اداره می‌شود استفاده نمی‌کنیم. مخصوصا در سطح محلات و مناطقی که آسیب خیز تر هستند فعالیت این سیستم‌های خدماتی باید گسترده‌تر شود.

روزنامه جام جم