بگذارید کودکتان، کودکی کند

 

بعضی از پدر و مادرها، به خیال خودشان که تربیت درست این است، فرزندان خود را زیاد زیر منگنه قرار می دهند و گاهی حتی به جای آنها تصمیم می گیرند. در تمام کارها یا در حال گفتن نه به کودک هستند یا بله گفتن. بهتر است اجازه دهیم کودکان ما، کودکی کنند. تا هفت سالگی باید این اجازه به بچه ها داده شود. با دکتر سلام همراه باشید.

مهرسا ده سال دارد و شاگرد اول کلاسشان است. پدر و مادر در جمع اقوام با افتخار از فرزندشان نام می‌برند، اما خود مهرسا رضایت چندانی از زندگی‌اش ندارد. صبح تا بعدازظهر در مدرسه است. بیشتر فعالیت‌ها آنجا انجام می‌شود. عصر در خانه تکالیفی دارد، اما تقریبا هر روز باید در یک کلاس فوق‌آموزشی شرکت کند. در حال حاضر حدود یک ماه به تابستان باقی مانده و به همین دلیل مهرسا بدترین روحیه را دارد.
ظاهرا سه ماه تعطیلی باید برای استراحت و تجدیدقوا باشد، ولی برای او این گونه نیست. این مدت برای او یکپارچه عذاب و نادانی است. از هشت صبح تا دو بعد از ظهر باید در انواع کلاس‌ها شرکت کند. انگلیسی، فرانسه، شنا، ژیمناستیک، صخره نوردی، ارف، نقاشی و هرچیزی که به عقل والدینش برسد. مهرسا از زندگی‌اش راضی نیست، اما پدر و مادرش اصرار دارند بهترین رویه رشد و تربیت را برای او در پیش گرفته‌اند.

پدر رهام از آن دسته پدرهاست که اصرار دارد فرزندش حداقل یک بار در هر کلاسی اعم از زبان، ورزشی، هنری و... شرکت کند تا در این دنیا از هیچ کس و هیچ چیز عقب نباشد و با داشتن اطلاعات کافی در همه زمینه‌ها سرآمد روزگاران شود. این طرز فکر اوست که فکر می‌کند با ثبت‌نام فرزندش در تمامی کلاس‌های آموزشی او را به نابغه دوران تبدیل می‌کند، اما نظر رهام چیز دیگری است.

وقتی رهام وارد کلاس نقاشی شد چیز خاصی از نقاشی با رنگ روغن نمی‌دانست و بعد از گذشت چند جلسه متوجه شد این هنر مستلزم ممارست و ادامه دادن‌های طولانی است، اما از آنجا که همواره چند کلاس برای شرکت کردن داشت و بی‌هدف در انواع کلاس‌ها ثبت‌نام می‌شد، بعد از گذشت یک ترم آن را رها کرد و برای حضور در کلاس‌های دیگر حاضر شد. نوبت به شطرنج رسید، سپس والیبال، زبان فرانسه، تنبور، شنا، پیانو، خوشنویسی، هندبال، رزمی، آلمانی و به همین ترتیب کلاس‌هایی بود که ثبت‌نام می‌شد و بعد از گذشت یکی دو ترم رها می‌کرد تا فرصت حضور در زمینه دیگر را داشته باشد. شروع کردن یک زمینه آموزشی و نصفه‌‌کاره رهاکردن آن، تاثیر بدی بر ذهن او می‌گذاشت. تصور پدر رهام مانند بسیاری والدین دیگر این است که با فرستادن فرزندش به تمامی کلاس‌های ممکن چه خدمت بزرگی به او کرده است بی‌آن که متوجه شود با انجام این کار چه بار وحشتناکی را بر دوش پسرش تحمیل می‌کند. رهام در هیچ یک از این زمینه‌ها به مهارت کامل نرسیده چون به جای این که یک یا دو زمینه را شروع کند و تا انتها برساند و احساس موفقیت کند، آن را رها کرده و نوبت کلاس دیگر رسیده است. رهام احساس می‌کند بی‌کفایت و بی‌استعداد است چون در هیچ زمینه‌ای ندرخشیده و این برای او افسردگی و سرخوردگی در پی داشته است. این دو مثال را ذکر کردیم برای طرح یک پرسش: «آیا شلوغ کردن سر بچه‌ها با انواع و اقسام کلاس‌های مختلف به پیشرفت آنها کمک می‌کند یا ممکن است نتیجه معکوس داشته باشد؟»

عقده والدین

به گفته دکتر علی‌اصغر احمدی، روان‌شناس و نویسنده کتب روان‌شناسی، برخی والدین اصرار دارند فرزندانشان را در تمامی کلاس‌های آموزشی ثبت‌نام کنند و این موضوع ریشه در عقده‌های سرکوب شده آنها دارد. پدر یا مادر گمان می‌کرده اگر خودش از این امکانات بهره‌مند می‌شد به فردی فوق موفق تبدیل می‌گشت و حال اصرار دارد تمام آموزش‌های نداشته را به فرزند انتقال دهد. انگار مسابقه ماراتنی برپاست و تنها راه برنده شدن این والدین آن است که فرزندان را تحت انواع آموزش‌ها قراردهند. در واقع این والدین با فرزند خود به عنوان یک کاردستی عمل می‌کنند و اصرار دارند ظاهری زیبنده‌تر به وی ببخشند بی‌آن که توجه داشته باشند این موجود زنده دارای روح است و این همه کلاس‌های آموزشی چه لطمات جبران ناپذیری به وی
وارد خواهدکرد.

میانبری برای قهرمان شدن

براستی هدف والدینی که اصرار دارند فرزندشان را در ده‌ها کلاس مختلف ثبت‌نام کنند، چیست؟ این که او را از همان کودکی به قهرمانی کوچک با آینده‌ای وصف‌ناپذیر تبدیل کنند؟ به گفته دکتر احمدی این والدین تصور می‌کنند شرکت در کلاس‌های آموزشی به منزله چوب جادویی است که با نشانه رفتنش به سمت فرزند، او را معجزه‌وار بزرگ می‌کند. چنین والدینی هنوز این مساله را بدرستی درک نکرده‌اند که قهرمان شدن میانبر ندارد و هر کس دوست دارد به انسانی بزرگ و مثال زدنی تبدیل شود باید اهداف بزرگ خود را بشناسد، برای نیل به آنها برنامه‌ریزی کند، تلاش‌های خستگی‌ناپذیر کند، دود چراغ بخورد، بارها زمین بخورد و از جا برخیزد؛ اما آن‌قدر جدی و با ممارست ادامه دهد تا بالاخره به نوک قله آرزوهایش برسد و از دسترنج زحماتش بهره ببرد.

آیا فرزندی که به لطف هزینه کردن والدین در انواع و اقسام کلاس‌ها شرکت کرده و از تعلیم انواع معلم‌های خصوصی کمک گرفته، آینده یک قهرمان واقعی را در پیش دارد؟!

انتخاب فرزند

اگر والدین دوست دارند فرزندشان در زمینه‌ای بدرخشد و نبوغ و استعداد خود را نشان دهد باید حق انتخاب را به خود او بدهند. شاید کودکی علاقه‌ای به هنر نداشته باشد، اما در عوض از همان ابتدا عشق شدید به ورزش داشته باشد و به یک رشته ورزشی بیشترین علاقه را نشان دهد. والدین باید به فرزندشان کمک کنند علاقه خود را پیدا کرده و راه رشد در آن زمینه را برای او هموار کنند. شاید یک نوجوان به ژیمناستیک علاقه زیادی داشته باشد و توان و استعداد درخشیدن در این مسیر را در خود ببیند.

ذهن خسته کودک

مادری با ناراحتی تعریف می‌کرد پس از سال‌ها بچه‌دار شده و به همین دلیل بسیار خوشحال بوده است. او سعی کرده حق مادری را تمام کند. برای همین هر آموزشی که به فکرش می‌رسیده برای پسرش تدارک دیده. به طوری که پسر در 15 سالگی دوره آموزش زبان‌های انگلیسی و فرانسه را کامل کرده و در چند زمینه ورزشی و هنری هم تا حدودی پیش رفته است، اما پسر در 17 سالگی درس را رهاکرده و زندگی باری به هر جهت و بی هدفی را برگزیده است. دقیقا برعکس آنچه مادر آرزو داشته است.

دکتر احمدی می‌گوید: پس از مدتی که آموزش‌های فراوان از حد بگذرد ذهن کودک بشدت خسته می‌شود. او دیگر تحمل گنجاندن انواع زمینه‌هایی را که از هر کدام تنها در حد درهم و برهم نکته به مغزش وارد شده ندارد و حتی نمی‌تواند زندگی عادی خود را پیش ببرد. بسیاری از این فرزندان حوصله امور عادی زندگی روزمره را ندارند و از هم سن و سالان خود بشدت عقب می‌افتند. حتی حوصله حمام رفتن و رسیدگی‌های عادی هر انسان طبیعی را نخواهند داشت و این به دلیل خستگی ذهن آنهاست.

طلبکارشدن بچه

فربد و فرزانه، خواهر و برادری بودند که به لطف توجه والدین از دوران کودکی از انواع و اقسام کلاس‌های آموزشی بهره می‌بردند. والدین همواره به داشتن چنین فرزندانی افتخار می‌کردند بخصوص که معمولا نمرات مدرسه آنها هم خوب و قابل‌قبول بود. والدین خوشحال بودند فرزندانشان را همه جا زبانزد کرده‌اند، اما حقیقت آن بود که هیچ کس در فامیل و آشنا، این خواهر و برادر را دوست نداشت. فربد و فرزانه با همه کس رفتاری بشدت طلبکارمآبانه داشتند و با هیچ یک از هم سن و سالانشان یا حتی بزرگ ترها درست رفتار نمی‌کردند.

دکتر احمدی در این مورد می‌گوید: معمولا والدین برای فرستادن بچه‌ها به این همه کلاس به نحوی به آنها باج می‌دهند. فرزند احساس می‌کند چه لطف بزرگی کرده که در این کلاس شرکت کرده است. او درک نمی‌کند درواقع والدین قصد خدمت و محبت دارند و قدر محبت هیچ کس را نخواهد فهمید. بعد از مدتی حتی باج‌دهی هم اثر نمی‌کند و فرزند از همه احساس طلبکاری دارد. او دیگر برای هیچ کس دوست داشتنی نخواهدبود و برای همگان دافعه خواهد داشت.

فرصتی برای کودکی

پانته آ تعریف می‌کند: وقتی کودک بودم حق بازی با دوستان را نداشتم. مادرم مرا پارک نمی‌برد و به من اجازه بازی با بچه‌های همسایه را نمی‌داد. از صبح تا شب به حکم او زمانم یا در کلاس می‌گذشت یا مشغول انجام تکالیف کلاس‌ها و تست زدن بودم. یک سال هم دو سال یکی کردم و به این بهانه تمام تابستانم گرفته شد. اکنون هر وقت به مادرم اعتراض می‌کنم پاسخ می‌دهد این سختگیری‌ها را از سر دلسوزی می‌کرده تا وقت من در بازی با بچه‌ها هدر نرود و بتوانم پیشرفت کنم، اما خود من از هر کسی بهتر می‌دانم چه لذت بی‌انتهایی در آن بازی‌ها بود و من در دوران کودکی چه احتیاج وصف‌ناپذیری به آنها داشتم، اما مادرم مرا محروم کرد. براستی والدینی که تمام وقت کودک را به بهانه کلاس‌های آموزشی از او می‌گیرند به این نمی‌اندیشند که فرصت کودکی را از او دریغ کرده‌اند؟ شور و نشاط و هیجان بازی‌های دوران کودکی لازمه بسیار مهمی برای رشد شخصیتی کودک است و حذف آن از زندگی او خلائی جبران‌ناپذیر ایجاد می‌کند.

آموزش والدین

هر پدر و مادری در نوع خود حرفه و هنری بلد است که می‌تواند مستقیم آن را به فرزندش آموزش دهد. باغبانی، نجاری، معرق، بافتنی، خیاطی، آشپزی، نواختن ساز، قصه‌گویی و هر چیز دیگر می‌تواند بهانه‌ای شیرین برای پیوند جدی تر والدین و فرزندان باشد. پدر و مادر که وقت صرف می‌کند و عاشقانه دانش و مهارت خود را به فرزند یاد می‌دهد برای او از ارج و قربی متفاوت برخوردار می‌شود. سهم هر فرزندی از آموزش، یادگرفتن دانسته‌ها و تجربیات والدین است. با این حال بسیاری از پدرومادرها به بهانه نداشتن وقت کافی، فرزندان خود را به دست معلم و مربی می‌سپارند و آنها را از آموزه‌های طلایی خود بی‌بهره می‌گذارند.

حضور در اجتماع، مهم‌ترین آموزش

افرادی که با دیگران رفت و آمد دارند و فرزندان خود را زیاد به محیط‌های عمومی مانند پارک و منزل قوم و خویش می‌برند درواقع فضای مناسبی برای یادگیری و تجربه آموزی این نونهالان ایجاد می‌کنند. کودک و نوجوان هرچه بیشتر در جامعه حضور پیدا کند و با افراد بیشتری آشنا شود سریع‌تر زندگی را می‌شناسد و قدرت تصمیم‌گیری بهتری پیدا می‌کند. کودک در پارک همراه سایر بچه‌ها یاد می‌گیرد چگونه با دیگران دوستی کند و در عین حال به چه طریق حق خود را حفظ کند تا بتواند از ساعتی که برای بازی در آنجا آمده نهایت لذت را ببرد. پدر و مادری که وقت پارک و مهمانی در اندازه معقول را از فرزند خود می‌گیرند و این زمان را به کلاس‌های آموزشی و انجام تکالیف اختصاص می‌دهند، درحقیقت او را از آموزش اجتماعی محروم کرده‌اند.

جام جم انلاین

© مجله پزشکی و سلامت دکتر سلام | Hidoctor.ir