images

پژوهشگران میان این طرز فکر و ترک خانواده از سوی پدر رابطه روشنی مشاهده می کنند و بر این باورند که دخترها در سن بلوغ و پسرها کمی بعد از آن دورانی را می گذرانند که علاقه داشتن به پدر و خاطره خوب داشتن از او برایشان نیازی مهم است. آن ها ناتوانی پدر در برآوردن این نیاز را گناه خود می پندارند و استدلال می کنند: اگر آدم بهتری بودم پدرم به من توجه بیشتری می کرد. یافته شگفت آور دیگر این پژوهش وجود تعداد قابل ملاحظه ای از پدرانی بود که عدم پرداخت هزینه تحصیلات دانشگاهی یا کمک هزینه زندگی فرزندان خود را توجیه می کردند.
البته جدایی سبب ایجاد بدترین روش رفتاری در پدر و مادر هم می شود. در بسیاری از جدایی ها، سوای فرزندان یک برنده و یک بازنده روشن وجود دارد و مبارزه برای برنده شدن در جدال میان زن و شوهر و جزئیاتی که در شرایط طلاق با هدف برنده شدن نهایی مطرح می شود هم بخشی از روش رفتاری زن و شوهر است. در واقع مراحل طلاق تبدیل به بخشی از همان مبارزه ای می شود که با انتخاب جدایی و بحران حاصل از آن شروع شده است. برنده شدن در جنگ جدایی تبدیل به وسیله ای می شود برای اینکه طرف برنده بتواند به همه عالم اعلام کند: ببینید، من بدون او چه راحت می توانم سر کنم!
معمولا طرفی که زندگی را ترک می کند در نتیجه جدایی وضعیت مالی بهتری به دست می آورد یا زودتر ازدواج می کند و طرف دیگر بازنده این مبارزه است. این برچسب های ساده انگارانه وصف دقیقی از احساسات زن و شوهری است که طلاق گرفته اند و تمام درگیری های آنان ظرف ده سال پس از جدا شدن هم تحت تاثیر انگیزه آنان برای برنده شدن صورت گرفته است. اما در عالم حقیقت اگر طلاق را نتیجه یک مسابقه در نظر بگیریم هر دو طرف بازنده هستند. اگر برنده مبارزه شوهر است احتمالا اوضاع مالی بهتری برای خود به هم می زند ولی آن را به بهای قربانی کردن روابطش با فرزندانش به دست آورده است. اگر زن برنده مسابقه است تنها برگ برنده او از نظر هیجانی است چون احتمالا او اکنون اوضاع مالی بدتری دارد و فرزندانش پدر ندارد. به این ترتیب است که زن و شوهر هر دو در معرض افسردگی قرار می گیرند.

این مطلب توسط  مجله پزشکی دکتر سلام تهیه شده است. استفاده از آن فقط با ذکر منبع دکتر سلام(hiDoctor.ir) مجاز می باشد