161800

می خواهیم تاثیرات منفی و مضر شبکه های مجازی را روی افراد خانواده بدانیم آسیب هایی که به فرزندان و والدین وارد میسازد چگونه است نظر روانشناسان و مشاورین در زمینه وابستگی اعضای خانواده به دنیای مجازی و عکس ها و فیلم ها و ..آن چیست؟

 الیزا ذوالقدر: تا دیروز برخی ناهنجاری ها در رفتارهای اجتماعی ایرانیان مختص کوچه و خیابان بود. اگر خانواده سالمی داشتی در خانه را که می بستی دیگر فحش و ناسزا و رفتارهای پرخاشگرانه گریبانت را نمی گرفت. اما امروز با ورود عضو جدیدی در خانواده به نام اینترنت و شکل گیری فضای جدیدی به نام دنیای مجازی روزگار دگرگون شده و در همه حال در مواجهه با دنیایی هستی که بسیاری از کنش هایش را نمی پسندی و هر چقدر هم بی توجه به آن باشی بالاخره در جایی خودش را به رخت می کشد.

 رفتارهای پرخاشگرانه کم کم جزئی از واقعیت دنیای مجازی ایرانیان شده است. حمله به یک صفحه و به کار بردن رکیک ترین الفاظ تاکنون بسیاری از چهره های مشهور را از شبکه های اجتماعی فراری داده و یا به واکنش واداشته است. اما این قبیل رفتارها زمانی که در بستر یک فرهنگ دینی و ادب محور شکل می گیرد سوال بزرگتری را مطرح و نیازی عمیقتری را گوشزد می کند. اینکه چقدر از این ناهنجاری های رفتاری در فضای مجازی نشات گرفته از ناهنجاری های بزرگتری است که در فضای جامعه واقعی ایرانی جریان دارد؟

خبرنگار شفقنا زندگی برای بررسی این موضوع با دکتر آرش حیدری جامعه شناس و استاد دانشگاه گفت وگویی انجام داشته که در پی می آید:

*چندی است که در مواردی شاهد حرکت ها و رفتارهای مجازی نامطلوب و پرخاشگرانه از سوی برخی افراد و کاربران شبکه های اجتماعی هستیم. معمولا این رفتارها از کجا نشات می گیرد؟ چه عواملی باعث به کارگیری چنین ادبیات های سخیفانه ای از طرفی عده ای می شود؟این ها نشان از چیست؟

آرش حیدری: به نظر من فهم این وضعیت بدون توجه به مساله فروپاشی اخلاقی ناقص است. مساله فروپاشی اخلاقی ریشه در فروپاشی انسجام اجتماعی دارد. زمانی که جامعه به مثابه یک کل، توان معنابخشی به زندگی و حیات اجتماعی افراد را ندارد، افراد را در فضایی سرگردان و خودسر رها می کند. این فضا در ادبیات جامعه شناسی به آنومی معروف است. آنومی به معنای از هم گسیختگی هنجاری است و مهم ترین ویژگیش فقدان یا تضعیف شدید عُلقه های اجتماعی است. عُلقه های اجتماعی در نتیجه دگرگونی های شکننده در جامعه به وجود می آیند.

مروری بر تاریخ 50 ساله اخیر نشان می دهد که شوک های اجتماعی عظیمی بر جامعه ایران وارد شده است. به شکلی که می توان جامعه ایران را جامعه ای در معرض شوک مداوم ارزیابی کرد. زمانی که افراد به واسطه تجارب تاریخی ای که از سر گذرانده اند (چه فردی و چه جمعی که این دو در پیوند با یکدیگر معنا دارند) و جامعه را محل بروز ناامنی روانی می بینند به سوی گونه ای خودسریِ افسارگسیخته حرکت می کنند و تلاش می کنند که خودشان به شکل خیالی به جهان خودشان معنا دهند. در اینجاست که نقیضه غریبی رخ می دهد. فردی که خود را به شکل خیالی منفصل از جامعه می داند در ساحت واقعی در نتیجه همین اتصال بحرانی با جامعه بدل به انسانی خودمدار شده است. به عبارت دقیق تر گریز از اجتماع و هنجارهای آن خودش امری اجتماعی است.

یک نکته را در پرانتز عرض کنم که بسیاری از کارشناسان این خودسری را با فردگرایی خلط کرده اند و از فردگرایی به عنوان یک بحران یاد می کنند که در ایران فراگیر شده است. فردگرایی به معنای الگوی نظام اجتماعی است که بر محور حقوق فردی سازمان یافته است و رعایت حقوق افراد دارای ارزش است. لذا فردگرایی در خدمت نظم اجتماعی است آنچه بحرانی است خودسری است و با فردگرایی متضاد است. فضای خودسری ویرانگر فردگرایی است.

حال می رسیم به این نقطه که رفتار موجود در شبکه های مجازی را چگونه باید تحلیل کرد. رویکرد اول این است که شبکه های مجازی را علت بروز این رفتارها بدانیم. این رویکرد، رویکرد رایجِ سیاستگذاران و آسیب شناسان اجتماعی است و یکسر در کاهش گرایی عمیقی درغلتیده است. دلیل عمده اش این است که شبکه های مجازی در درون وضعیت اجتماعی معنادارند نه به عنوان پدیده ای مجزا از جامعه. لذا بحران موجود در شبکه های اجتماعی نمود و واسطه بروز بحران در جامعه است. تا زمانی که بحران در جامعه به رسمیت شناخته نشود هر تحلیلی در این زمینه ها کذب است. کذب بودنش به دلیل پاک کردن صورت مساله و اثر علی دادن به پدیده ای دیگر است. بگذارید مثالی بزنیم: اگر شبکه های مجازی علت بروز رفتارهای انحرافی هستند نتیجه اینکه با محدودسازی آنها می توان از شدت انحرافات کاست. پدیده محدودسازی سال هاست به اجرا گذاشته شده، آیا تغییری محسوس می بینیم؟ مثال دیگر: اگر علت بروز آسیب های اجتماعی را فقدان آگاهی و آموزش کافی بدانیم نتیجه اینکه با بالا بردن آموزش و آگاهی می توان این بحرانها را کاهش داد. سؤال مهم اینکه در سال های اخیر نهادهای درمان روانی و آموزش فردی چقدر رشد داشته است؟ آیا اثر محسوس بر کاهش آسیب های اجتماعی داشته است؟ به نظر می رسد پاسخ به این سؤال ها واضح باشد. سؤالاتی ساده که به نظر می رسد سیاستگذاران دوست ندارند یک بار هم که شده به آنها بیندیشند.

رویکرد دوم رویکردی است که تلاش می کند در اثرات شبکه های مجازی بر اخلاق مدنی اغراق پیشه کند و در ستایش این شبکه ها چنان قلم می فرساید و چنان سخن می گوید گویی از حل المسائلی حرف می زند که چون اکسیر، همه دردها را درمان می کند. این رویکرد هم رویکردی به شدت قلیل و کم عمق است و در تحلیل ها تا جایی پیش می رود که شبکه های مجازی را نمود کنش ارتباطی، حوزه عمومی و جامعه مدنی می بیند.

ایراد هر دو رویکرد این است که نمی خواهند چیزی به نام جامعه بر فراز افراد، چیزی بیشتر از تک تک افراد را به رسمیت بشناسند. جامعه حاصل جمع افراد نیست که «هرکس از خودش شروع کند تا یک مساله حل شود» جامعه یک هستیِ زنده است با منطق درونی حاکم بر تک تک افراد، و در تحلیل اگر تقدم علی نداشته باشد هر تحلیلی راه به بیراهه میبرد.

من تلاش میکنم در رویکرد سوم جای بگیرم. بحران موجود در شبکه های اجتماعی نمودی است از بحران اجتماعی. جامعه در این سال ها آسیب دیده است و بحران های خود را در این شبکه ها بروز می دهد. علت این آسیب حیات شوک آمیز جامعه ایران در 50 سال که چه عرص کنم در صد و پنجاه سال اخیر است. جامعه ایرانی بواسطه آسیب های مکرری که دیده است هنوز نتوانسته است منطق مبتنی بر نظم را در خود را پیدا کند و روندی رو به بروز بیشتر آسیبها دارد. آمارها در این زمینه گویا هستند و این ادعا را تایید می کنند. برای اینکه با این مقدمه به سؤال شما جواب صریح بدهم عرض می کنم که بحران موجود در شبکه های اجتماعی اولاً بحرانی اخلاقی است و وقتی از اخلاق حرف می زنم مقصودم علم الاخلاق و گزاره های «پسر خوب، دختر خوب» نیست. مقصودم حیات اخلاقی و روح اخلاقی حاکم بر جهان ذهنیِ ایرانیان به مثابه یک کل است. واحد تحلیل را در جمجمه افراد نمی بینم بلکه رفتارهای فردی نمودی است از بیماری روح اخلاقی و جمعی.

 *یعنی به نظر شما کاربران ایرانی فضای مجازی راه های درست اعتراض به یک موضوع را بلد نیستند؟ اساسا روش های اعتراضی در کنشگران فعال در شبکه های اجتماعی و بعضا حقیقی در ایران را اگر بخواهیم دسته بندی کنیم چگونه است؟

آرش حیدری: خیلی سرراست جواب بدهم باید عرض کنم بله درست است؛ راه های درست اعتراض کردن را بلد نیستیم. اما این بلد نبودن به معنای این نیست که باید به افراد یاد بدهیم. مسئله بر سر یادگیری روانشناختی نیست؛ مساله بر سر فضاها، میدان ها و امکان های اعتراض است. مساله بر سر فقدان بسترهای گروهی، صنفی، اتحادیه، انجمن و… است که نمی تواند افراد را به عنوان افراد منتقد اجتماعی کند. اینجا نمی توان با گرفتن یقه تک تک افراد توهین کننده مساله را ساده سازی کرد. مساله اینجاست که چرا بسترهای اجتماعی برای اعتراض گروهی و فردی وجود ندارد و چرا سیستم در اجتماعی کردن و درونی کردن اخلاقیات و چارچوب های نقد و اعتراض اجتماعی ناکارآمد است. مساله بر سر نبود فضا و میدان اعتراض اجتماعی است. باید فضا و میدانی برای اعتراض اجتماعی وجود داشته باشد. این فضا از رسانه های آزاد و گردش آزاد اطلاعات گرفته تا امکان فعالیت با داشتن احساس امنیت در تشکل های اجتماعی و صنفی مختلف را در بر می گیرد.

نکته دوم این است که بستر اعتراض اجتماعی را نباید تنها در اعتراض کردن خلاصه کرد. زمانی که اعتراض مدنی کنشگر راه به جایی نمی برد به سوی خشونت روی می آورد که یکی از نمودهای آن خشونت کلامی است. مثال ساده ای عرض کنم. وقتی دانشجو در دانشگاه امکان نقد سیستم دانشگاهی را ندارد و راه بر تشکل های دانشجویی بسته است، اولین اتفاقی که می افتد حرکت از اعتراض نظام مند تشکیلاتی به سوی اعتراض فردی و تک افتاده است. نتیجه اینکه اعتراض فردی در مقابل سیستمِ غیرپاسخگو راه به جایی نمی برد. این کنشگر مستأصل بدل به اتمی سرگردان می شود و تنها امکان سخن گفتنش فضای مجازی است؛ لذا فضای مجازی بدل به جایی برای تخلیه خشم می شود و فراموش نکنیم این خشم نتیجه ناکامی کنشگر در مواجهه با یک سیستم است. این خشم بدل به جک، هزل و هجو سخیف از یک سو و فحاشی و یقه گیری از سوی دیگر می شود. اینجا شما می توانید رد و نشان بروز این پدیده در سطح روانی را در درون سیستم های کاملاً عینی و مشخص پیدا کنید.

یکی از دردهایی که جامعه شناسان می کشند این است که مدام به آنها گفته می شود از فضای نظری بیرون بیایید، انتزاعی حرف نزنید، کاربردی حرف بزنید. حال سؤال اینجاست که کدام گزاره انتزاعی است؟ این گزاره که «باید به افراد آگاهی بدهیم و فرهنگسازی کنیم» یا این گزاره که «فشارهای مشخص و نظام مند و عینی یک سیستم در در فضای روانی بدل به ناکامی می شود و ناکامی همیشه به خشم می انجامد». اتهام انتزاعی بودن و نظریه زده بودن در فضایی زده می شود که ما هیچ نظریه مشخصی هم برای توضیح وضعیت نداریم! از سوی دیگر در انتزاع کردن و تحلیل وضعیت نیز ناتوانیم و مدام تحلیل های مشخص و به شدت عینی و واقعی را به چوب نظری بودن یا کاربردی نبودن می رانیم.

مساله اینجاست که راهکارهای حل و یا تخفیف این تیپ مسائل با سیستمی درگیر است که مدیران آن از این وضعیت منتفع می گردند؛ لذا راهکارهای مشخص را به این انگها و برچسب ها می نوازند.

برای مثال فرض بگیرید در مورد همین بحرانهای شبکه های مجازی راهکار مساله این باشد که مدیرانِ برای مثال شهری، دانشگاهی و… را مجبور کنیم که در فضای عمومی پاسخگوی مطالبات مردم و معترضان  تشکلها باشند. چیزی شبیه به گونه ای پرسش و پاسخ مثلا در مورد سیستم حمل و نقل شهری و یا الگوی اداره دانشگاه. این یک راهکار مشخص است برای ایجاد امکان اعتراض؛ اما این راهکار بلافاصله به هزار انگ نواخته می شود که عملی نیست، انتزاعی است، نظری است، جامعه ما ظرفیت این کارها را ندارد و… . چرا؟ چون منافع افراد در درون یک سیستم و منافع سیستمی در گرو بازتولید این وضعیت است.

 *فکر می کنید ادبیات ناپسند و الفاظ رکیک بیشتر توسط چه کسانی با چه شرایط فرهنگی و اجتماعی به کار برده می شود؟

آرش حیدری: واقعیت تلخ این است که با توجه به نرخ هنجارگریزی و رفتارهای انحرافی در جامعه، دیگر نمی توان قشربندی دقیقی برای توزیع این رفتارها پیدا کرد. برای مثال مساله از سطح طبقاتی، جنسیتی، سنی و… فراتر رفته است و بدل به پدیده ای همه گیر شده است. حداقل تحقیقاتی که در مورد آنومی (از هم گسیختگی هنجاری)، قانون گریزی و… انجام می شوند توزیع این پدیده در لایه بندی ها تفاوت چندان معناداری ندارد و لذا فراگیر است.

*یکی از مواردی که در زمینه ناهنجاریهای اخلاقی در فضای مجازی بسیای مورد توجه قرار می گیرد ادبیات به کار رفته توسط افراد و گروه های مرجع جامعه و چهره های معروف است. این موضوع تا چه حد بر شکل گیری ادبیات سخیف در میان کاربران عادی فضای مجازی تاثیر گذار است؟

آرش حیدری: طبعاً میزان نفوذ افراد در فضای عمومی بر الگوی رفتاری کنشگران اثرگذار است. بدیهی است زمانی که چهره های برجسته ادبیات سخیف دارند از یک سو بازنمایی فرهنگ حاکم بر طرفداران خود هستند و از طرف دیگر بازتولید کننده این فرهنگ.

 *چقدر چنین رفتارهایی در سایر کشورها مسبوق به سابقه است؟

آرش حیدری: در مورد شیوع آن در دیگر کشورها بر خلاف نگاه رایجی که در ایران وجود دارد باید گفت که این پدیده ها فراگیر است. برای مثال بررسی صفحات معروف در فضاهای مجازی مربوط به دیگر کشورها (خاصه آمریکا) نشان می دهد که این تیپ کامنت گذاری خاص ایران نیست بلکه آرام آرام بدل به یک الگو شده است. نمودهای آن را می توان در برآمدن چهره هایی در عرصه سیاسی جستجو کرد که به شدت با این ادبیات گره خورده اند. پدیده ترامپ نمود خوبی است از وقاحت و افول اخلاقی و البته نمونه های داخلی هم در این زمینه کم نداریم.

وقتی رویه های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در یک جامعه هر روز افراد را بیشتر و بیشتر به سوی ذره ای شدن براند واکنشها به این ذره ای شدن متعدد می گردد اما از یک منطق تبعیت می کند. فرد ذره ای شده یا به درون می خزد و با تکنیک های رازآلود عرفان شرقی و غربی و …. در پی آرامش است، یا بدل به افسرده و معتاد و الکلی می گردد یا بدل به مجرمی با خشونت عریان مثل نزاع و… می شود، و یا در ابتذال غوطه می خورد. حالت آخر با برآمدن سلبریتی ها، هزل و هجو سخیف، حملات گاه و بیگاه به صفحات مختلف و… خود را نشان می دهد. این حالت فراگیرتر به نظر می رسد چون تجلی رسانه ای بیشتری نیز دارد. وقتی این حالت بدل به منطق کنش اجتماعی می شود به شکل جالبی با سیاست ورزی نیز گره می خورد. سیاسیون با به کارگیری همین ادبیات در صدد جلب رأی و حمایت این افراد برمی آیند. از دل این پدیده پوپولیسم سیاسی و لمپنیسم فرهنگی بیرون می ریزد که ویژگی اصلی آن دشمنی با اندیشه و تعقل و روشنفکرستیزی است.

*یعنی واقعا ناهنجاری های رفتاری نمود یافته در فضای مجازی تا این حد می تواند جدی و نگران کننده باشد که حتی روی سیاست و منتخبان سیاسی یک کشور نیز اثر بگذارد؟

آرش حیدری: بر خلاف تصور رایج که این پدیده را خیلی جدی نمی گیرد با تمام تألم و تأثر باید گفت که بدل شدن این رویه به منطق سیاسی به فاجعه ختم می شود. تاریخ جهان در این زمینه نمونه های متعددی دارد. لمپنیسم فرهنگی و برادر دوقلویش پوپولیسم سیاسی همواره با نوعی انحراف اخلاقی در سطوح روانیِ کنشگران هم ارز می شود. این انحراف محصول تک افتادگی و جستجو برای یک امر مطلق است که بتواند تمامی تشویش های درونی را تخفیف دهد. این حالت چرخه ای را درست می کند که بیرون رفتن از آن بسیار دشوار است و به هرچه ختم بشود ختم به خیر نمی شود.

* آیا راهکاری برای تغییر این روش وجود دارد؟ اصلا می توان و یا لازم است که به یک فرد راه های درست اعتراض به یک موضوع را آموخت؟

آرش حیدری: اگر این راهکار را در سطوح فردی جستجو کنیم دقیقاَ می شود شبیه همان سیاستی که به جای توجه به شریانهای تولید آسیب دیده مدام مددکار و روانشناس و روانپزشک و قاضی و مجازات به سیستم تزریق کرد. بعد از یک برهه نه تنها نرخ آسیب ها کاهش نیافت که بالاتر هم رفت اما هیچ خِردی پیدا نشد که بنیان مساله را دستکاری کند. ضمن اینکه اگر این راهکار تنها بر آموزش و مشاوره تأکید کند هیچ تولید نمی کند. تا عرصه های کنش مدنی و کنش جمعی در قالب تشکل ها و اصناف گشوده نشود و تا فکری به حال بحران ها و شوک های مداوم سیستمی نشود کاری از پیش نخواهد رفت. آموزش برای کنشگری معنا دارد که در ثبات نسبی باشد. شما نمی توانید کنشگری را که در مرکز بحران دست و پا میزند، به شکل خیالی از جامعه و فضای اجتماعی اش مجزا بدانید و بعد او را آموزش دهید. آموزشی که به نتیجه مشخص نرسد پیامدش ناکامی مضاعف است.بگذارید کمی این اسطوره آموزش دادن و آگاهی دادن را قلقلک بدهیم.

در بیست سال اخیر نرخ فارغ التحصیلان دانشگاهی ما چقدر شده است؟ مساله آموزش و پرورش ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان ما رشد داشته است. نرخ باسوادی بالا رفته است. رسانه های عمومی بسط یافته اند. اتفاقاً جامعه ما در دو دهه گذشته شیب صعودی شدیدی در دادن آموزش ها داشته است. امروزه جمعیت دانشگاهی، در حال تحصیل و فارغ التحصیل، جمعیت بالایی است و به نظر می رسد نرخ کاربران مجازی در بین تحصیل کردگان بیشتر از افرادی باشد که تحصیلات ناکافی داشته اند. حال می بینیم که اتفاقاً ما خیلی آموزش داده ایم زیادی هم داده ایم! مساله را باید در جای دیگری جست. اگر مساله اینجا باشد که بخش بزرگی از افراد آموزش دیده در دانشگاه ها همان افراد ی باشند که بر طبل ابتذال و ادبیات سخیف می زنند، آن وقت باید مساله را در آموزش دید یا در ساختار تولید کننده خشم و ناکامی؟  بنابراین باید گفت تا دست از اسطوره های درونی شده در الگوهای سیاستگذاری نشوییم و تلاش نکنیم از افق های دیگری به این پدیده ها نگاه کنیم راهکار مشخصی نخواهیم یافت.