862889_378
آیا ابتلا به آلزایمر می تواند ناشی از تغذیه افراد در سنین کودکی باشد دمانس چگونه ایجاد می شود چه کارهایی پیشگیرانه ای در این زمینه لازم است در پیش بگیریم

 شاید از یک منظر، عاملی که تک‌جایزه اسکار را در سبد تاریخ سینمای ایران گذاشت، جنبه روانشناختی روایتی بود که از زندگی فرزند یک مبتلا به آلزهایمر به تصویر کشیده شد. معلوم نیست چرا منتقدان آن‌قدر که داستان «جدایی نادر از سیمین» را بر محور وجدان بیدار مردی تفسیر کردند که به قیمت فروپاشی خانواده‌اش دست از تیمار پدر برنداشت و یا فیلم را روایت حکایت قربانی شدن سیمین به پای اراده مردی خودمحور یافتند یا از نشانه‌شناسی نمادین هر یک از شخصیت‌های فیلم سیاهه تهیه کردند، بر علت‌یابی روانشناختی داستان چندان متمرکز نشدند.

آلزهایمر از معدود بیماری‌هایی است که جسم و ذهن پرستار فرد مبتلا را توأمان و به‌شدت درگیر خود می‌کند؛ بر گرده او و خانواده‌اش می‌نشیند و اگر راه رام کردنش پیدا نشود، آسیب‌های جدی‌ای به اطرافیان و بالطبع شخص بیمار می‌زند. گاه عواطف بیمار با چهره‌های متفاوت کودکانه، مظلومانه، عبوس، لجوجانه و به‌ظاهر خودخواهانه چنان بر ذهن پرستار سنگینی می‌کند که ممکن است او را به بدرفتاری با بیمار سوق ‌دهد. این در حالی است که کشفیات اخیر نشان داده بیمار، به‌رغم از دست دادن حافظه، ناخودآگاه از رفتار ناخوشایند متأثر می‌شود.

دانشمندان عصب‌شناس دانشگاه آیوا در تحقیقی که نتایج آن در سپتامبر 2014 در مجله عصب‌شناسی شناختی و رفتاری به چاپ رسید بر این موضوع صحه گذاشتند که «عواطف» بیماران دچار آلزایمر کارکردی ناخودآگاه دارد، یعنی آنها در عین اینکه به یاد نمی‌آورند چه کسی نسبت به آنها رفتاری خوش یا ناروا داشته، تا مدت‌ها نسبت به آن رفتار واکنش نشان می‌دهند و مسرور یا غمگین‌اند. مثلا اگرچه ماجرای یک فیلم غمگین را بلافاصله از یاد می‌برند اما تا ساعت‌ها بعد از آن حالت افسردگی دارند.

آنچه می‌خوانید شناختی دقیق‌ از بیماری آلزهایمر و بررسی راهکارهای علمی مدارا با آن از زبان دکتر مریم نوروزیان است. او متخصص بیماری‌های مغز و اعصاب و مؤسس و سرپرست بخش حافظه و نورولوژی رفتار در بیمارستان روزبه است. دکتر نوروزیان سال‌هاست که به طور اخص روی بیماری آلزهایمر متمرکز شده و علاوه بر دارا بودن سمت مدیریت گروه طب سالمندی دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران،  عضو پانل علمی انجمن جهانی آلزهایمر است.

خانم دکتر، آلزهایمر چیست و در رده چه نوع بیماری‌هایی قرار می‌گیرد؟

قبل از تعریف بیماری آلزهایمر باید ابتدا دمانس را تعریف کنیم. بیماری آلزهایمر قسمت مهمی از مجموعه بزرگ‌تری از بیماری‌هاست که به آن دمانس می‌گوییم. معادل فارسی دمانس را می‌توان خردزدودگی گذاشت که منظور بیماری‌هایی است که طی آنها قوای عقلانی و خرد انسان به‌تدریج از بین می‌رود و محو می‌شود.

به‌طور کلی می‌توان گفت که دمانس مجموعه‌ای از بیماری‌هایی است که اکثر آنها به‌تدریج شروع می‌شوند و علائم مشخص آن هم این است که افراد در انجام کارهایی که به قوای عالی عقلانی مغز مرتبط است (توانایی‌هایی مانند حافظه، یادگیری، تصمیم‌گیری، برنامه‌ریزی، تکلم و صحبت کردن، شناخت محیط و مسیرها، محاسبات اعداد) دچار مشکل می‌شوند، اما در اغلب موارد هسته اصلی بیماری، اختلال حافظه اخیر است.

نکته مهم دیگر این است که پیشرفت بیماری به حدی است که دیگر فرد قادر به ادامه زندگی قبلی خود نیست. به‌تدریج افراد خانواده و همکارانش در محیط کار و زندگی متوجه می‌شوند که این فرد قدرت ذهنی سابق را ندارد، اشتباهاتش بیشتر می‌شود و به‌تدریج ناتوانی‌های فرد در محیط اجتماعی و همچنین خانه آن‌قدر بروز می‌کند که به‌ناچار مجبور می‌شود از کار خود دست بکشد و به دیگران وابسته شود.

علل دمانس چیست؟

حدود ۱۰۰ علت برای دمانس شناخته شده است. بسیاری از بیماری‌های عصبی و داخلی شدید ممکن است در مراحل آخر خود به دمانس منجر شوند.

اما حدود ۶۰ تا ۷۰ درصد موارد ابتلا به دمانس را آلزهایمر تشکیل می‌دهد و به همین دلیل است که همیشه در گفت‌وگوها و در رسانه‌ها و همه آن چیزی که مردم می‌شنوند، بیشتر نام «آلزهایمر» شنیده می‌شود و این هم قابل انتظار است. اما نکته‌ای که باید در اینجا به آن اشاره کنم این است که بیماری‌های دیگری هم داریم که آلزهایمر نیستند، اما دمانس هستند. در واقع دمانس همانند چتری است که زیر این چتر بیشترین قسمت به آلزهایمر مربوط می‌شود.

در مورد هسته اصلی بیماری که اشاره کردید، یعنی اختلال حافظه اخیر، چه عواملی دخالت دارند؟
ببینید، به طور کلی اختلال حافظه در نتیجه عوامل مختلفی به وجود می‌آید که به آنها اشاره می‌کنم. مثلا کم‌کاری غده تیروئید می‌تواند علائمی شبیه فراموشی و اختلال حافظه ایجاد کند. کمبود ویتامین B۱۲ و اسید فولیک و احتمالاً ویتامین D از عوامل مهم تغذیه‌ای هستند که می‌توانند موجب اختلال حافظه شوند.

علاوه بر این ممکن است یک تومور مغزی در قسمتی از مغز باشد که باعث شود علائم ظاهری بیماری شبیه فراموشی و آلزهایمر باشد. ممکن است بیماری‌های داخلی افت شدید قند خون، برخی از انواع آریتمی‌های قلبی، نارسایی کلیه و وقفه مکرر تنفس هنگام خواب منجر به اختلال حافظه جدی شود. افراد معتاد به الکل هم در معرض ابتلا به دمانس هستند. عللی که ذکر شد در صورت درمان برگشت‌پذیر هستند. بیماری‌هایی مانند پارکینسون هم ممکن است در مراحل پیشرفته باعث بروز اختلال حافظه و عملکردهای شناختی شوند که با آلزهایمر متفاوت است.

پس منظور از اختلال حافظه اخیر چیست؟

آلزهایمر بیماری‌ای است که با اختلال در حافظه (حافظه اخیر) شروع می‌شود. منظور از حافظه اخیر اتفاقاتی است که به‌تازگی اتفاق افتاده‌اند، از دقایقی پیش تا یکی دو روز قبل. مثلا فرد ممکن است تلفن‌هایی را که روز قبل به او شده است به خاطر نیاورد، قرار ملاقاتی را که برای روز بعد تنظیم کرده است از یاد ببرد، وسایل مورد استفاده روزمره‌اش را مکرر گم کند. در این بیماران حرف‌ها و اظهارنظرها و سؤالات بسیار تکراری می‌شوند و هر چقدر هم که برای آنان توضیح داده شود، مرتب فراموش می‌کنند و دوباره می‌پرسند.

اینها به اختلال حافظه اخیر مربوط می‌شود. یکی از اشتباهات بزرگ مردم این است که اگر فرد بسیاری از اتفاقاتی را که طی سال‌های بسیار دور اتفاق افتاده است به یاد بیاورد، نشانه قدرت حافظه و نداشتن بیماری می‌دانند و به‌هیچ‌وجه تصور نمی‌کنند که ممکن است فرد مبتلا به آلزهایمر باشد.

بنابراین در همین‌جا باید تأکید کنم که به یاد آوردن حوادث دور زندگی نشانه نداشتن این بیماری نیست، بلکه بر اساس قانون‌های علمی مغز، هر آنچه انسان زودتر و عمیق‌تر یاد گرفته باشد (همانند آنچه در کودکی یاد می‌گیریم) بسیار نافذتر و پایدارتر در مغز باقی می‌ماند. برای همین برای پیشگیری از آلزهایمر ابتدا باید روی کودکانمان کار کنیم تا آموزه‌های بیشتری داشته باشند. هرچه کودکان و جوانان بهتر و بیشتر یاد بگیرند، اندوخته‌های بیشتری برای پیری‌شان خواهند داشت.

آلزایمر در مرحله خفیف چه نشانه‌هایی دارد؟

اختلال حافظه به‌تدریج پیشرفت می‌کند، به‌طوری که فرد ممکن است در ابتدا چیزهای ساده را فراموش کند، اما کم‌کم در محاسبات مالی هم دچار اشتباه شود. یعنی فرد فراموش می‌کند که چقدر پول داشته است، چقدر خرج کرده و چقدر برایش باقی ‌مانده است. حتی اگر فرد قبلاً با اعداد و حساب و کتاب هم آشنایی داشته، حالا دیگر فراموش می‌کند که چطور حساب و کتابش را کنترل کند یا حتی ممکن است در پرداخت‌ها و دریافت‌هایش در صفر اعداد اشتباه کند و به این ترتیب ممکن است مشکلات مالی مهمی برایش ایجاد شود. نکته دیگری که در مرحله خفیف آلزهایمر اتفاق می‌افتد، اشتباه در پیدا کردن مسیرها و آدرس‌هاست. یعنی بیمار مسیری را که قبلاً به‌راحتی در آن رفت‌وآمد می‌کرد فراموش می‌کند.

علاوه بر این، اگر فرد در گذشته می‌توانست آدرس جدیدی را  در شهر خود یا در سفر به شهرهای دیگر به‌راحتی پیدا کند، دیگر این توانایی را ندارد. در اینجا لازم می‌بینم به نکته‌ای اشاره کنم که می‌تواند به تشخیص درست این بیماری در این مرحله کمک کند. در کلان‌شهری مانند تهران که بزرگراه‌های زیادی دارد و دائماً مسیر تردد وسایل نقلیه تغییر می‌کند، فرد سالمند هفتاد‌ساله‌ای که آدرس‌های قدیمی را به خاطر دارد اما مدت‌هاست سر کار نمی‌رود یا رانندگی نمی‌کند، امکان دارد نتواند آدرس خیابان‌ها و بزرگراه‌های جدید را به خاطر بسپارد. این مسئله را ما نشانه اختلال حافظه نمی‌دانیم.

یادگیری در سنین بالا سخت‌تر از سنین جوانی است، به‌ویژه آنکه فرد سالمند تماس چندانی با مسیرهای پیچیده‌ای که تازه احداث شده‌اند، نداشته است. اما اگر خانم سالمندی برای سال‌ها همیشه تا میدان اصلی شهر می‌رفته و خریدش را می‌کرده و در ادامه با اتوبوس یا تاکسی به خانه برمی‌گشته، اما حالا دیگر نمی‌تواند این کار را انجام دهد و حتی گم می‌شود، باید به وجود بیماری آلزهایمر در او مشکوک شد.

مراحل بعدی بیماری چطور بروز می کنند؟

بعد از مرحله خفیف، بیماری وارد مرحله دوم یا متوسط می‌شود. در این مرحله فرد قادر نیست لباس مناسب برای خود پیدا کند. مثلا نمی‌داند در فصل سرما یا گرما چه لباسی بپوشد یا توجه خاصی به انتخاب لباس میهمانی خود ندارد. البته در این شرایط باید همیشه فرد را با سال‌های قبلش مقایسه کرد، یعنی خانواده باید ببیند که پوشش فرد نسبت به قبل چه تغییراتی کرده است.

بعد از مرحله دوم، مرحله متوسط رو به شدید آغاز می‌شود که ما این مرحله را خیلی مهم می‌دانیم چون بیشترین فشار بر افراد خانواده به این مرحله مربوط می‌شود. حتی می‌توان گفت که سختی آلزهایمر در مرحله شدیدش کمتر از مرحله متوسط رو به شدید است. درواقع اگرچه آلزهایمر در مرحله آخر دردناک است، اما در مقایسه با این مرحله گرفتاری نسبتاً کمتری برای خانواده دارد و نگهداری بیمار کمی ساده‌تر از مرحله متوسط رو به شدید است.

در این مرحله ابتدا مهارت لباس پوشیدن فرد اشکال پیدا می‌کند، به این ترتیب که دکمه‌های لباسش را درست نمی‌بندد یا لباس را پشت و رو می‌پوشد، نمی‌تواند کمربندش را درست ببندد، کفش‌هایش را لنگه‌به‌لنگه می‌پوشد، جوراب‌ها را تا‌به‌تا به پا می‌کند، نمی‌تواند زیپ لباسش را درست ببندد یا اینکه خانمی ممکن است چادرش را پشت و رو بپوشد و حتی نداند از چه جهتی باید چادر یا روسری‌اش را سر کند.

بعد از این دوره بیمار در شستن دست‌ها یا استفاده از شیر دستشویی به مشکل برمی‌خورد و نمی‌داند که آب گرم و سرد را به چه میزانی مخلوط کند تا دست و بدنش نسوزد یا یخ نکند.

ناتوانی در تنظیم دمای آب یکی از نشانه‌های مهم در تشخیص آلزهایمر است و می‌تواند بسیار خطرناک باشد. ما بیمارانی داشته‌ایم که زیر دوش حمام این اتفاق برایشان افتاده و ناتوانی در تنظیم دمای آب باعث سوختگی شدید و متأسفانه مرگ آنها شده است. بنابراین ما به خانواده‌هایی که بیمار مبتلا به آلزهایمر دارند، توصیه می‌کنیم که دمای درجه آب گرم خانه را کاهش دهند تا خطری این بیماران را تهدید نکند. به‌تدریج فرد در استحمام هم مشکل پیدا می‌کند. مثلا نمی‌داند با شامپو چه‌کار کند و ممکن است به‌جای شامپو از نرم‌کننده استفاده کند یا اینکه اگر خانواده توجه نداشته باشند و در حمام، شوینده‌های دیگری گذاشته باشند، ممکن است به‌ جای شامپو از آنها استفاده کند.

همچنین بعد از استحمام ممکن است لباس‌های کثیفش را بپوشد. در ادامه خانواده متوجه می‌شود که فرد مبتلا بعد از بیرون آمدن از دستشویی حواسش به شستن دست‌هایش نیست، یا بعد از دستشویی نمی‌داند چه‌کار کند و حتی نمی‌تواند دستشویی را تمیز نگه دارد. دیگر فرد تمیز نیست و مثل قبل به بهداشت فردی خود و حتی به بهداشت دستشویی توجهی ندارد.

به‌ویژه زمانی که بیمار به محیط جدیدی می‌رود در آنجا هم به اشکال برمی‌خورد و جهت نشستن در دستشویی را اشتباه می‌کند. در مرحله بعد فرد دچار بی‌اختیاری ادرار می‌شود و در مواردی ممکن است نتواند خودش را کنترل کند. گاهی ممکن است جای نامناسبی از خانه مثل آشپزخانه یا کنار کمد یا اتاق خواب را با دستشویی اشتباه بگیرد و در آنجا اقدام به دفع ادرار کند. بعد از این مرحله، مرحله بی‌اختیاری در دفع است که فرد دیگر نمی‌تواند خود را کنترل کند. بنابراین می‌بینیم که این مرحله بسیار برای خانواده سخت است و فشار زیادی به آنها وارد  می‌کند.

و در مرحله آخر بیماری چه اتفاقی می‌افتد؟

بعد از مرحله متوسط رو به شدید، مرحله شدید شروع می‌شود که آخرین مرحله آلزهایمر است. مرحله آخر آلزهایمر با کاهش تعداد کلمات مورد استفاده بیمار آغاز می‌شود. بیمار معمولا از ۱۰، ۱۲ کلمه استفاده می‌کند: بده، میخوام، نکن، کجایی، ای خدا و کلماتی شبیه آن. بعد از آن کلمات دیگر نامفهوم می‌شوند و یک کلمه بی‌معنی را ممکن است مرتب تکرار کند و بعد از گذر از این مرحله، بیمار دیگر تکلم نخواهد داشت.

در مرحله بعد، بیمار دیگر نمی‌تواند راه برود و احتیاج به کمک دارد. در اینجا لازم است به این نکته اشاره کنم که بسیاری از افراد مسن هم هستند که خیلی زود مشکل راه رفتن پیدا می‌کنند. این مشکل  به علت بیماری آلزهایمر نیست. مثلا بسیاری از خانم‌های مسن و سالمند به دلیل پادرد نمی‌توانند راه بروند یا به دلیل چاقی‌های مفرط و آرتروز زانوی ناشی از چاقی در تحرک مشکل پیدا می‌کنند، برخی هم به علت زمین خوردن و شکستگی لگن یا بیرون‌زدگی دیسک کمر قادر به راه رفتن نیستند. باید مطمئن شویم که اختلال راه رفتن به دلیل آلزهایمر هست.

بعد از این مرحله، فرد دیگر نمی‌تواند بنشیند و موقع نشستن به یک طرف می‌افتد و باید دورش بالش بچینند. بعد از اختلال در نشستن، اختلال در خنده ایجاد می‌شود. تا قبل از این مرحله وقتی که فرزندان یا نوه‌ها او را در آغوش می‌گیرند و نوازش می‌کنند، لذت می‌برد و می‌خندد و می‌توان خنده و شادی و شوق را در او دید، اما در این مرحله خندیدن از بین می‌رود و بعد از آن هم گریستن از بین می‌رود. آخرین مرحله آلزهایمر این است که گردن فرد می‌افتد و نمی‌تواند سرش را نگه دارد.

در واقع حالت‌های کودکانه به خود می‌گیرد؟

بله. اگر خوب دقت کنید تمامی مراحلی را که به آنها اشاره کردم انسان در کودکی و با روندی معکوس طی می‌کند. اینکه بیماری آلزهایمر بر اساس بازگشت انسان به کودکی است نکته جالب و خیلی مهمی است، این مدل علمی را اولین بار دانشمندی به نام پروفسور بری ریسبرگ با کمک گرفتن از شواهد علمی اثبات کرد. درست مانند نوزاد که ابتدا گردن می‌گیرد، بعد به‌تدریج لبخند می‌زند، در پنج‌ماهگی می‌نشیند، در یک‌سالگی می‌ایستد، بعد حرف می‌زند، ابتدا کنترل دفع و بعد کنترل ادرار را یاد می‌گیرد.

کم‌کم  استحمام مستقل را یاد می‌گیرد و بعد از آن به‌تدریج می‌تواند تمامی کارهای شخصی‌اش را انجام دهد. بعد، شیوه لباس پوشیدن را یاد می‌گیرد و اینکه چطور زیپ لباسش را ببندد. در ابتدا پدر و مادر باید حواسشان به‌تناسب لباس پوشیدن بچه در تابستان و زمستان باشد، اما بعد از آنکه بزرگ می‌شود، خودش می‌تواند این موضوع را مدیریت کند و لباس مناسب بپوشد. بعد از این است که کودک خرید کردن را یاد می‌گیرد.

ابتدا می‌تواند یک چیز کوچک مثل بستنی برای خودش بخرد، اما نمی‌تواند مدیریت مالی داشته باشد، در ۱۸، ۲۰ سالگی می‌توان به او حقوق ماهانه داد و  مدیریت مالی را آموزش داد. همان‌طور که می‌بینید تمام مراحلی که در آلزهایمر به‌تدریج از بین می‌روند، در کودکی به‌تدریج به دست می‌آیند. این پدیده که به «برگشت رو به عقب» معروف است سیر بیماری آلزهایمر را مشخص می‌کند.

آلزهایمر جنبه وراثتی هم دارد و نسل به نسل  منتقل می‌شود؟

آلزهایمر بیماری ارثی با روند توارثی مشخصی نیست که از نسلی به نسلی دیگر منتقل شود. اما نکته‌ اینجاست که وقتی بیماری‌ای (چه آلزهایمر و چه بیماری‌های دیگر) در اعضای درجه یک خانواده فردی وجود داشته باشد، احتمال اینکه آن فرد هم به آن مبتلا شود بسیار بالاست.

مثلا اگر در بستگان درجه یک (پدر، مادر، برادر و خواهر) فردی بیماری دیابت و بیماری‌های عروقی قلب یا فشارخون، کلسترول بالا، بیماری‌های روحی (مثل افسردگی، اختلالات دوقطبی، جنون) و سرطان وجود داشته باشد احتمال اینکه فرد به این بیماری‌ها مبتلا شود، در مقایسه با فردی که در اعضای درجه یک خود این بیماری‌ها را ندارد، بسیار بیشتر است، اما درصد دقیق این احتمال معلوم نیست.

به‌طور کلی گفته می‌شود اگر بستگان درجه یک فردی به بیماری آلزهایمر مبتلا باشند، احتمال اینکه فرد به آلزهایمر مبتلا شود سه تا چهار برابر دیگران است، اما این‌گونه نیست که حتماً این بیماری منتقل شود. در اینجا باید اشاره کنم که بالا رفتن سن عمده‌ترین عامل ابتلا به آلزهایمر است و پس از آن استعداد ژنتیکی است که در سرنوشت انسان در دوران پیری‌اش اثرگذار است.

چطور می‌توان عوامل محیطی ابتلا به آلزهایمر را  کنترل کرد؟

نحوه توارث بیماری و ژنتیک بیماری بر اساس یافته‌های طب رایج دنیا قابل کنترل نیست، اما عوامل محیطی را همیشه می‌توان کنترل کرد. مثلا ممکن است چند نفر از اعضای خانواده فردی در اثر سکته قلبی فوت کرده باشند، بالطبع این فرد هم باید مراقب سلامت قلب خود باشد. علاوه بر این ممکن است فردی مستعد سکته قلبی باشد، اما با کشیدن سیگار این احتمال را خودش افزایش می‌دهد. توجه کنید که فعل سیگار کشیدن ارثی نیست و قابل یادگیری است، این‌گونه نیست که ژن‌های فرد او را  به سیگار کشیدن مجبور کنند. در طب پیشگیری باید یاد بگیریم روی عواملی که محیطی هستند و با رفتارهای ما کنترل می‌شوند، حداکثر کنترل را داشته باشیم.

از عوامل محیطی تأثیرگذار در ابتلا به آلزهایمر بیماری‌های عروقی قلب است. در واقع همان عاملی که باعث تنگ شدن رگ‌های قلب می‌شود، در سنین بالاتر باعث تنگ شدن رگ‌های مغز خواهد شد. با دیدن ام‌آرآی مغزی بسیاری از بیماران مبتلا به آلزهایمر متوجه می‌شویم که به میزان وسیعی گرفتگی عروق مغز هم دارند. این افراد در مقایسه با افرادی که، با وجود بیماری آلزهایمر، آسیب عروقی در مغز ندارند، وضعیت بدتری دارند.

چاقی یکی از عواملی است که در علل اختلال حافظه مطرح است. مشخص شده افرادی که در بزرگسالی چاق هستند، مناطق حافظه‌شان کوچک‌تر می‌شود. علاوه بر این چاقی فرد را مستعد دیابت هم می‌کند که خود دیابت روی ابتلا به آلزهایمر تأثیر می‌گذارد. یکی از راهکارها جلوگیری از چاقی و افزایش فعالیت بدنی است.

عامل دیگر بیماری دیابت است. باید کاری کنیم که کودکان از سنین پایین به غذاهای شیرین و فست‌فود تمایل پیدا نکنند. این غذاها که به غذاهای بی‌ارزش معروف‌اند، نه‌تنها ارزش غذایی‌ ندارند، بلکه به علت کالری بالا کودک را در خطر ابتلا به چاقی، بالا بردن کلسترول خون، کبد چرب و … قرار می‌دهند.

کودکی که از سنین پایین با این رژیم غذایی خو می‌گیرد، نمی‌تواند در بزرگسالی از آن رویگردان باشد. مصرف دائم نوشابه با غذا خطر دیابت را افزایش می‌دهد. عامل دیگر افزایش فشارخون است. افراد باید سعی کنند که با مصرف کم نمک و داشتن رژیم غذایی سالم از این بیماری پیشگیری کنند و افراد مبتلا هم با رعایت رژیم غذایی و خوردن به‌موقع داروها آن را کنترل کنند. از عوامل مهم دیگر مصرف دخانیات و ابتلا به افسردگی است. افسردگی‌های درازمدت می‌توانند به حافظه آسیب وارد کنند.

بنابراین افسردگی افراد، به‌ویژه سالمندان، باید درمان شود. دیگر اینکه فرد باید فعالیت ذهنی داشته باشد. ثابت شده است که بی‌سوادی عامل خطرآفرینی برای ابتلا به آلزهایمر است و می‌بینیم در جوامعی که شیوع بی‌سوادی بالاست، خطر ابتلا به آلزهایمر هم بیشتر است. از دلایل آن هم این است که افراد بی‌سواد، در مقایسه با افراد باسواد، درباره رژیم‌های غذایی سالم و همچنین بیماری‌ها اطلاعات کمتری دارند. البته در جهان امروز بی‌سوادی خیلی کم شده است. باید در نظر داشت کسانی که آموختن را کنار می‌گذارند، به آلزهایمر نزدیک می‌شوند.

البته این فقط به درس خواندن برنمی‌گردد بلکه مجموعه آموخته‌های یک انسان مهم است. آموخته‌های انسان می‌تواند غیر‌کلاسیک باشد، اما دروس مدرسه مانند ریاضی، جبر، هندسه، تاریخ، ادبیات اثرات بسیار مفیدی روی مغز دارند. من در میان بیمارانم افراد با تحصیلات بسیار بالا دارم که به دلایل ژنتیکی یا بیماری‌هایی که داشته‌اند به آلزهایمر مبتلا شده‌اند، اما تا مدت‌ها کسی متوجه ابتلای آنها نشده است. وقتی آلزهایمر به سراغ آنها می‌آید، رفتار و حرف زدنشان با  افراد بی‌سواد کاملاً فرق می‌کند، در واقع آنها با همان میزان آموخته‌هایشان می‌توانند رفتارهایشان را کنترل کنند و بهتر صحبت کنند.

مسئله مهم دیگر ارتباطات اجتماعی است. افراد گوشه‌گیر و منزوی که از مردم دور هستند و به هر دلیل (بیماری‌های روحی یا مشکلات شخصیتی) تعاملات اجتماعی کمی دارند باید تغییر رویه دهند. انسان موجودی اجتماعی است و داشتن معاشرت‌های اجتماعی مناسب و دلپذیری که فرد از آنها لذت می‌برد و شرکت در کارهای گروهی با هم‌سن‌و‌سالآن برای مغز محرک بسیار بارزشی است.

بنابراین فردی که در خانواده‌اش بیمار مبتلا به آلزهایمر دارد، به‌جای نگرانی، بهتر است به این فکر کند که چه ‌کارهایی انجام دهد تا احتمال ابتلا به آلزهایمر در او کاهش پیدا کند. برای این منظور باید در رفتارهای تغذیه‌ای و غیرتغذیه‌ای خود مداخله کند و اگر این عواملی را که نام بردم از خود دور کند، محکم‌ترین سپر در مقابله با آلزهایمر را در دست گرفته است.

زنان بیشتر از مردان در خطر ابتلا به آلزهایمر هستند؟

گفته می‌شود که زنان بیشتر از مردان به این بیماری مبتلا می‌شوند، اما بسیاری از مطالعات این فرضیه را تأیید نکرده است. در یک مطالعه بزرگِ آینده‌نگر در امریکا که پنجاه سال به طول انجامید ثابت شد که علت ابتلای بیشتر زنان به آلزهایمر این است که زنان بیشتر از مردان عمر می‌کنند. چنانکه گفته شد دو عامل مهمی که فرد را به آلزهایمر نزدیک می‌کند یکی سن بالاست و دیگری ژن مستعد (داشتن سابقه آلزهایمر در بستگان درجه یک خانواده). از آنجا که زنان بیشتر عمر می‌کنند (چون مرگ ناشی از بیماری‌های قلبی عروقی در مردان بیشتر است)، بنابراین خطر ابتلا به آلزهایمر در آنها افزایش پیدا می‌کند. در واقع مردان قبل از اینکه آلزهایمر بگیرند، فوت می‌کنند. علاوه بر این، میزان بی‌سوادی و کاهش تعاملات اجتماعی در زنان بیشتر است.

مردان حتی در صورت نداشتن سواد راه خود را به اجتماع باز می‌کنند و، با شغل و کار خود، مغزشان را درگیر فعالیت‌هایی می‌کنند که اغلب با کسب مهارتی جدید همراه می‌شود. اما زنان بی‌سواد معمولا در خانه می‌مانند و زندگی‌ای بدون کوچک‌ترین تغییر و نوآوری دارند و همین مسئله موجب می‌شود که مغز آنان کمتر از مردانشان درگیر تعاملات اجتماعی باشد. همه این عوامل را اگر به داشتن بیماری‌هایی چون فشارخون و قند خون اضافه کنیم، می‌بینیم که زنان بیشتر از مردان در خطر ابتلا به آلزهایمر قرار می‌گیرند. نکته دیگر اینکه در زنان، بعد از یائسگی، هورمون استروژن (که از تخمدان ترشح می‌شود) به‌شدت افت پیدا می‌کند.

این هورمون نقش بسیار مهمی در توانمندی‌های مغزی زنان دارد. به همین دلیل است که متخصصان زنان و زایمان باید از برداشتن تخمدان‌ها در زنان (قبل از یائسگی) بدون دلیل کافی جلوگیری کنند. از سویی دیگر در مورد مردان نوعی از دمانس که عروقی است، بیشتر دیده می‌شود. اگر مردان به بیماری‌های قلبی عروقی مبتلا باشند، سیگار بکشند یا چاق شوند و به فشارخون و قند خون مبتلا باشند، در معرض ابتلا به دمانس عروقی قرار می‌گیرند.

در بیماری آلزهایمر مغز انسان با روندی بسیار بسیار تدریجی دچار رسوب پروتئین‌های غیرطبیعی می‌شود که در اصل می‌بایست در حالت سلامت، حل می‌شدند و از مغز خارج می‌شدند. در واقع تغییرات در مغز حدود ۲۰ سال قبل از آنکه خود انسان متوجه اختلال حافظه‌اش شود، اتفاق می‌افتد و به قدری آهسته‌آهسته شروع می‌شود که سال‌های زیادی می‌گذرد ولی فرد متوجه آن نمی‌شود. بنابراین بیمار و خانواده او و پزشک معالج وقتی به بیماری پی می‌برند که اتفاقات در مغز سال‌ها قبل شروع شده است.

مثلا خانواده بیمار می‌گویند که الآن نزدیک به سه ماه است که فراموشی پیدا کرده است، البته  وقتی جست‌وجو می‌کنیم، می‌بینیم که قبل از آن هم فراموشی داشته است (حداکثر تا دو یا سه سال قبل). بعد از آنکه  گذشته پزشکی بیمار را مرور می‌کنیم، متوجه می‌شویم بیمار نزدیک ۱۰ سال است که دیابت دارد، چهار سال است که فشارخون دارد، پنج تا شش سال است که افسردگی دارد، اما کسی به فکر درمان آن نبوده است، خیلی چاق است و سال‌ها سیگار کشیده است. پس می‌بینیم که بسیاری از عوامل خطرزا مدت‌هاست که در بیمار وجود داشته است. وقتی به ام‌آرآی بیمار نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که مناطق حافظه مغز کوچک شده است.

در مورد پیشگیری چطور؟ از چه زمانی و چطور باید پیشگیری از آلزهایمر را  شروع کرد؟

پیشگیری از آلزهایمر همانند پیشگیری از بیماری‌های عفونی نیست که با رعایت نکات ایمنی انجام شود. در واقع پیشگیری را باید خیلی سال‌ قبل شروع کرد. خانواده‌ها ابتدا باید روی کودکان و جوانانشان تمرکز داشته باشند و سعی کنند سبک زندگی سالم را به آنها آموزش دهند یا رفتارهای غلط آنان را هرچه زودتر اصلاح کنند.

نسل فعلی خیلی از آموزه‌هایش را از اینترنت به دست می‌آورد، درحالی‌که نسل قبل برای پیدا کردن معنی یک لغت باید دیکشنری را زیرورو می‌کرد. در حال حاضر می‌بینیم که افراد، به غیر از تلفن خودشان و اعضای نزدیک خانواده‌شان، تلفن شخص دیگری را حفظ نیستند و علت آن هم این است که به‌راحتی آن را در گوشی‌شان ذخیره می‌کنند. در گذشته بچه‌ها بسیاری از شعرها را حفظ می‌کردند. حتی بسیاری از افراد مسن را می‌بینیم که بسیاری از شعرها را به خاطر سپرده‌اند و از این توانایی خود لذت می‌برند. حفظ کردن شعر و درک معنای آن یک فعالیت مغزی است.

اساساً یادگیری هر مطلب یا مهارت جدیدی مانند حفظ کردن همراه با درک معانی موجب می‌شود که مغز  یک سری پروتئین‌های جدید بسازد و به این ترتیب مغز تغییر می‌کند. ساختار میکروسکوپی مغز یک موسیقیدان یا مغز یک قالیباف که با رنگ‌ها و نقش‌ها آشناست با مغز شخصی که با موسیقی یا قالیبافی آشنا نیست، فرق می‌کند. با هر توانایی‌ای که فرد کسب می‌کند، مغز، یک پله جلوتر می‌رود.

یعنی حافظه با فعالیت تقویت می‌شود…

بله. یکی از مسائلی که روی آن بسیار تأکید می‌شود این است که روزانه نباید بیش از دو ساعت به تماشای تلویزیون بنشینیم. تلویزیون محصولی آماده به ما ارائه می‌دهد که آن را می‌بینیم و می‌شنویم و لذت هم می‌بریم، اما تماشای زیاد آن باعث می‌شود که مغز فعالیتی نداشته باشد. مثالی که در این باره می‌توانم بزنم آتل بستن دست یا پا به مدت مثلا یک ماه است. بعد از این مدت که آتل را باز می‌کنیم می‌بینیم که دست یا پا لاغر شده، چون از آن استفاده نشده است، اما در ورزشکاران حرفه‌ای می‌بینیم که به‌قدری عضلاتشان را پرورش داده‌اند یا از آن استفاده کرده‌اند که می‌توان آناتومی عضلات را روی آنها مشاهده کرد.

مغز انسان بسیار تواناست. بهترین نمونه این توانایی را می‌توان در قهرمانان پاراالمپیک دید، افرادی که با ناتوانی‌های جسمی شدید کارهایی انجام می‌دهند که افراد سالم نمی‌توانند. در واقع عامل آن انگیزه شدید و پشتکاری است که گاه در این افراد ایجاد می‌شود. حتی اگر قسمت‌هایی از مغز آسیب دیده باشد، بخش‌های سالم آن به بیمار کمک می‌کند. بنابراین می‌توان گفت که ظرفیت مغز انسان بسیار بیشتر از آن چیزی است که افراد از آن استفاده می‌کنند. در واقع ما در طول زندگی خود آن‌قدر فرصت نداریم که بتوانیم از حداکثر ظرفیت مغزمان استفاده کنیم.

اگر انسان فرصت داشت و برای تربیت مغزش وقت می‌گذاشت، می‌توانست در بسیاری از حوزه‌ها پیشرفت‌های درخشانی داشته باشد. اما چرا همه افراد یکسان پیشرفت نمی‌کنند؟ درست است که بسیاری از فرصت‌ها در دسترس همه نیست، اما دلایلی مختلفی موجب می‌شود که فرد نتواند مغز خود را تربیت کند، که موضوع بحث ما در اینجا نیست. تنها به عنوان متخصص مغز و اعصاب که روی توانمندی‌های عالی مغز کار می‌کنم، می‌توانم بگویم که توانمندی‌های مغز برای ما قابل تصور نیست.

در تحقیقاتی که در دانشگاه واشنگتن انجام شده است، به مثال بسیار زیبایی اشاره شده است: مغز انسان شبیه یک فلش مموری است که ظرفیتی برای ذخیره تعداد باورنکردنی فیلم دارد، یعنی اینکه حدود ۳۶۰ سال، پشت سر هم ۲۴ساعته از صبح تا شب، می‌توان فیلم‌های مختلف را تماشا کرد. تصور کنید که چنین حافظه‌ای چقدر باید باشد که ۳۶۰ سال پشت سر هم بر روی آن فیلم بگذارند و بعد از تمام شدن یک فیلم، بتوان فیلم دیگری را دید.

ظرفیتی که بسیار بالاتر از عمر انسان است. بنابراین می‌بینیم که مغز انسان بسیار قدرتمند و هوشمند خلق شده است. از این رو توصیه می‌شود افراد، در کنار انجام کارهای روزمره خود، سعی کنند کارها و چیزهای جدید دیگری هم یاد بگیرند و آنها را دوست داشته باشند. مغز انسان چیز یا کاری که   لذتی برایش نداشته باشد، به‌درستی یاد نمی‌گیرد. حل جدول معمولی یا جدول سودوکو، بافتنی، باغبانی یا  بازی شطرنج (بسته به علاقه افراد) برای فعالیت مغزی بسیار مفید است.

به نظر شما چرا بیشتر موارد آلزهایمر بعد از بازنشستگی رخ می‌دهند؟

مسئله بازنشستگی یکی از مواردی است که باید در سطوح سیاست‌گزاری جامعه ما روی آن کار شود و امیدوارم در کشور ما روزی به این موضوع توجه ویژه‌ای شود. سن بازنشستگی معمولا از حدود ۶۵، ۷۰ سالگی شروع می‌شود.

اما این سن دقیقاً سنی است که خطر آلزهایمر وجود دارد، البته در کشورهای در حال توسعه‌ای مانند کشور ما سن ۶۰ سالگی، سن خطر شناخته شده است. بعد از بازنشستگی مغز به‌یک‌باره از تمام فعالیت‌های اجتماعی بریده می‌شود (بخصوص در مردان که به اجتماع و کار بیشتر عادت کرده‌اند) و این مسئله بسیار مهم است. من در بسیاری از بیمارانم دیده‌ام که این مشکل بعد از بازنشستگی آنان شروع شده است. البته بخشی از این مشکل منشأ روحی دارد چون فرد احساس می‌کند دیگر برای اجتماع ارزشی ندارد و کسی منتظر کار او نیست. هر چقدر فرد کارش مهم‌تر و از نظر شغلی در رده بالاتری باشد، آسیب بیشتری می‌بیند.

این افت موقعیت از یک رده شغلی بالا به شرایط معمول زندگی مانند تماشای تلویزیون یا خرید مایحتاج خانه، آن هم زمانی که توانایی‌های دیگر یا برنامه‌ریزی و هدفمندی‌هایی برای این شخص وجود نداشته باشد، می‌تواند برای او بسیار دردناک باشد. به غیر از اینها، در این مقطع سنی به‌یک‌باره محرک‌های محیطی مغز کم می‌شود و دیگر نیازی به تصمیم‌گیری یا حل مشکل ندارد. در تمام جهان هستی مغز انسان عضوی است منحصر به فرد که جدا از فرماندهی بدن و حس و حرکت و تعادل، برای تفکر و شناخت ساخته شده است؛ یعنی همان قوای عالی که انسان را از حیوان متمایز می‌کند.

نقش مثبت و منفی اطرافیان را چطور می‌بینید؟

ما همیشه می‌گوییم که وقتی بیمار مبتلا به آلزهایمر وارد مطب یا کلینیک می‌شود، در واقع دو بیمار وارد می‌شوند. بیمار آشکار که بیمار مبتلا به آلزهایمر است و بیمار پنهان که فردی است که از او مراقبت می‌کند. نکته‌ای که بارها و بارها به آن اشاره کرده‌ام این است که آلزهایمر بیماری‌ای نیست که ظرف شش ماه بیمار را از بین ببرد.

این بیماری سیری بسیار طولانی دارد و مبتلایان ممکن است از ۵ تا ۱۵ سال عمر کنند. بنابراین در اینجا صحبت سر بیماری‌ای است که حداقل یکی از اعضای خانواده را به‌شدت تحت فشار می‌گذارد و او همان بیمار پنهان است. این فشار روحی و روانی هم به خانواده وارد می‌شود و هم به اجتماع (چون فردی که از بیمار مراقبت می‌کند، سر کار نمی‌رود یا اگر هم سر کار می‌رود خسته است، نخوابیده، افسرده است و …). داروهای این بیماری متعدد و بسیار گران‌اند، علاوه بر این، مراقبت از این بیماران هم پرخرج است، از دارو گرفته تا تشک مواج و پرستار همه و همه هزینه دارند.

از این رو می‌توان گفت که بیماری آلزهایمر فشار اقتصادی بسیار سنگینی را به خانواده و اجتماع وارد می‌کند و به همین دلیل است که در بسیاری از کشورهای پیشرفته بیشترین بودجه‌های بهداشتی را به بیماری‌هایی از جمله آلزهایمر اختصاص داده‌اند، چرون می‌دانند بیماری آلزهایمر هزینه‌های زیادی را در درازمدت بر اجتماع وارد می‌کند. اما اگر نگاه به آلزهایمر بدین گونه باشد که این بیماری افراد پیر را درگیر می‌کند و آنها هم دیر یا زود می‌میرند، باید گفت که  نگاهی بسیار سطحی و بدون محاسبه رنج و فشار وارد بر خانواده‌ها و هزینه‌های ناشی از بیماری است.

خانواده‌ها چه اشتباهاتی در درک بیمار آلزایمری مرتکب می‌شوند؟

قردی که از بیمار مراقبت می‌کند برای آنکه مشکل روحی کمتری داشته باشد، باید ابتدا بیماری را درک کند. بسیاری از خانواده‌ها اشتباهات زیادی در درک بیماری دارند. در ابتدا فراموشی‌های اولیه را جدی نمی‌گیرند، فکر می‌کنند که چون بیمار پیر است، طبیعی است که همه چیز را فراموش کند. درست است که افراد پیر دچار فراموشی می‌شوند، اما هیچ‌گاه در حساب و کتابشان اشتباه نمی‌کنند.

ممکن است برخی وسایلشان را گم کنند و حتی موضوعی را دو بار تکرار کنند، اما کارهای شخصی‌شان را انجام می‌دهند، لباس‌هایشان را درست می‌پوشند و آشپزی می‌کنند و رفتارشان هم مثل قبل است. اما اگر افراد خانواده توجه کنند که آشپزی مادر سالمندشان تغییر کرده یا پدرشان مانند قبل در لباس پوشیدن دقت نمی‌کند یا گم می‌شود باید به‌سرعت به پزشک مراجعه کنند. ما شاهدیم که بسیاری از افراد مرحله اول بیماری آلزهایمر را نمی‌بینند.

بعد که علامت‌های رفتاری شروع می‌شود تازه متوجه موضوع می‌شوند. حالا این علائم رفتاری کدم‌اند؟ اینکه فرد مبتلا به آلزهایمر دچار بی‌قراری می‌شود و از صبح تا شب در خانه راه می‌رود و می‌نشیند، کلافه به نظر می‌رسد، از چیزهای غیرمعمول می‌ترسد یا خانه خودشان را نمی‌شناسد، فرزندانش را نمی‌شناسد و فکر می‌کند که پسرش، برادرش یا شوهرش است. با گم شدن وسایل، فکر می‌کند که کسی آنها را دزدیده است. از افراد غریبه هراس دارد و به فرزندانش می‌چسبد. وقتی مشکل یا نیازی دارد نمی‌تواند بگوید.

وقتی شکمش درد می‌کند نمی‌تواند بگوید. اگر حتی پایش هم بشکند نمی‌تواند به‌وضوح بگوید که درد دارد، فقط فریاد و جیغ می‌زند و خانواده برای آرام کردنش از پزشک می‌خواهند که آرام‌بخش تجویز کند و اگر پزشک احیاناً از نظر مشکلات داخلی معاینه‌ای انجام ندهد و فقط داروی اعصاب را توصیه کند، مشکل زمینه‌ای بیمار حل نخواهد شد.

این بیماران در بیان احساساتشان ناتوان‌اند و اگر خانواده از این مسائل آگاهی نداشته باشند، وارد چالشی می‌شوند که در آن شکست می‌خورند. مثلا بیمار اصرار می‌کند که باید مادرش بیاید و او را صدا می‌کند، در حالی که خودش  خانم پیر ۸۵ ساله‌ای است و فراموش کرده که مادرش سال‌ها پیش فوت کرده است.

این بیمار از نظر زمان‌شناسی بیماری و مغز به دوران کودکی‌اش بازگشته و فکر می‌کند به کمک مادرش نیاز دارد. گاهی اوقات برخی از بیماران زن به نحو تأثرانگیزی التماس می‌کنند که بچه‌شان بیرون مانده و ممکن است زیر باران خیس شود یا می‌گویند که بچه کوچکشان گرسنه است. در واقع این بیماران به زمانی بازگشته‌اند که بچه کوچکی داشته‌اند و همیشه نگران او بوده‌اند.

حال آنکه فرزندشان الآن کاملاً بزرگ شده و مثلا ۵۰ سال دارد. گاه هر چقدر که فرزند توضیح می‌دهد که مادر من الآن بزرگ شده‌ام و کنار تو هستم، بیمار می‌گوید که تو بچه من نیستی و بچه من کوچولوست و بیرون خانه و گرسنه است. باید افراد خانواده بدانند که این رفتارها جزء معمولی از تظاهرات بیماری است و باید طرز برخورد با آنها را بدانند یا یاد بگیرند. بنابراین وقتی که بیمار می‌گوید مادرم را می‌خواهم، باید طبق عادات خانواده، داستان منطقی‌ای را برای بیمار تعریف کنند و مثلا بگویند که «مادر به خانه همسایه رفته و الآن برمی‌گردد و الآن هم با او تماس می‌گیریم که زودتر پیش شما بیاید».

بیمار با شنیدن این جملات آرام می‌شود و به‌سرعت هم اظهارات خانواده را فراموش می‌کند. در مقابل اگر به او بگویند که مادرت سال‌ها پیش فوت کرده است، این خبر بسیار ویرانگر خواهد بود. اگر بیمار اظهار ترس می‌کند و می‌گوید که کسی می‌خواهد او را بکشد، به‌جای بحث، باید او در آغوش بگیرند و بگویند که «نترسید، من اینجا هستم و همیشه از شما مراقبت می‌کنم».

در واقع وقتی بیمار دچار هذیان‌هاست، نباید با او بحث کرد، بلکه همان‌طور که سعی می‌کنیم یک بچه را آرام کنیم، اطمینان دهیم که از او مراقبت می‌کنیم،. او را در آغوش ‌بگیریم، نوازش ‌کنیم و سعی کنیم که با محبت و پرت کردن حواسش به او احساس آرامش دهیم. گاهی اوقات دیده‌ام که خانواده‌ها فکر می‌کنند که بیمار دارد نقش بازی می‌کند و می‌گویند که ممکن است بعضی چیزها را فراموش کرده باشد، اما خیلی چیزهای دیگر را می‌فهمد و مخصوصاً دارد خودش را لوس می‌کند.

این فکر، فکری کاملاً غیرانسانی است. اگر شما سعی کنید برای او با لحنی جدی توضیح دهید که من بچه شما هستم و … او به‌درستی نمی‌فهمد و زبان شما را درک نمی‌کند زیرا در آلزهایمر درک زبان هم آسیب می‌بیند، اما وقتی او را بغل می‌کنید و می‌بوسید، می‌فهمد که این شخص، بچه‌اش است و دوستش دارد. از این رو بیمار بیشتر لذت می‌برد که بچه‌هایش او را نوازش کنند و او آنها را ببوسد، و این تنها راهی است که می‌تواند محبت را بفهمد. از این رو به کار بردن عبارت «خودش را لوس می‌کند» بسیار غیرمنصفانه است.

پس خانواده‌ها باید سعی کنند عمق و ماهیت این بیماری را به‌خوبی بفهمند. این درک بسیار مؤثرتر از داروهاست و من شاهد آن هستم که خانواده‌هایی که این موضوع را درک کرده‌اند نه‌تنها مانند دسته دیگر عذاب بسیار نمی‌کشند بلکه از لحظاتی که می‌توانند بیمارشان را خوشحال ببینند لذت می‌برند، اگرچه ما می‌دانیم که این کار آنها هم بدون کمک و پشتوانه مالی نه ممکن است و نه آسان.

در امور نظافت شخصی بیمار، خانواده‌ها باید چه کنند تا حساسیت خودشان و بیمار نسبت به این امور کمتر شود؟

خانواده‌ها باید بدانند که بیمار به‌تدریج از یاد می‌برد که نیاز به دستشویی دارد و باید خودش را زودتر به آنجا برساند یا اگر هم بخواهد خودش را زودتر برساند، به دلیل درد پا، رسیدنش به دستشویی کمی طول می‌کشد و ممکن است خودش را خیس کند، بهترین تکنیک این است که قبل از پر شدن مثانه بیمار به‌آرامی و ملایمت به او بگویند: بیایید من شما را به دستشویی ببرم و اگر الآن بروید خیلی بهتر است. نباید بگذارند بیمار به مرحله‌ای برسد که در لحظات آخر به توالت برود. با این روش بیمار را به‌تدریج عادت می‌دهیم که هر یک ساعت به دستشویی برود.

در موارد شدیدتر می‌توان از داروهای موجود برای کنترل بهتر مثانه بیماران استفاده کرد. در مراحل پیشرفته‌تر دیگر دارو هم کارساز نیست و باید از پوشک استفاده کرد. نگهداری از بیماران در این مرحله آموزش خاص خود را می‌طلبد تا بیماران دچار زخم نشوند. علاوه بر این درباره اجابت مزاج هم باید در ساعات مشخصی از روز  بیماران را تشویق کرد که مثلا بعد از صرف نهار و کمی راه رفتن به دستشویی بروند. به هیچ وجه نباید اصرار کرد و به زور متوسل شد چون حتماً به شکست می‌انجامد. گاهی حتی صدای هواکش دستشویی هم ممکن است باعث ترس این بیماران شود.

تمامی این رفتارها به آموزش نیاز دارد. منابع آموزشی در این زمینه در کشورهای خارجی بسیار زیاد است. کسانی که به زبان انگلیسی آشنا باشند با مراجعه به سایت‌های انجمن جهانی آلزهایمر می‌توانند این آموزش‌ها را فرابگیرند. در ایران هم انجمن آلزهایمر ایران، که سال‌هاست در این زمینه فعالیت می‌کند، انتشاراتی دارد و مردم می‌توانند به‌طور رایگان این راهنمایی‌ها را دریافت کنند تا یاد بگیرند چطور از بیمارشان مراقبت کنند.

نکته دیگری که درباره فشار روحی وارد‌آمده به خانواده‌ها باید بگویم این است که خانواده‌هایی که بیمار مبتلا به آلزهایمر دارند خیلی اوقات احساس شرم و خجالت می‌کنند. اما  این نقصی در تفکر اجتماعی ما محسوب می‌شود. بیماری گناه افراد نیست و می‌تواند برای هر کسی اتفاق بیفتد.

در واقع ابتلا به بیماری‌هایی مانند صرع، آلزهایمر و بیماری‌های روانی از نظر پزشکی شبیه ابتلا به زخم معده، سیروز کبدی، نارسایی قلبی و … است، اما مردم نسبت به آنها احساس شرم می‌کنند. این در واقع یک مسئله فرهنگی است که ما داریم و باید از طریق رسانه‌ها به مردم آموزش داده شود و در درازمدت روی این مشکل کار کنیم. مردم باید یاد بگیرند که این بیماری‌ها خجالت‌آور نیستند، فساد، دزدی و بی‌حرمتی به افراد و انجام کارهای غیراخلاقی است که باید مایه شرمندگی باشد، نه بیماری. در بروز بیماری کسی مقصر نیست.

همان‌طور که اشاره کردم در حل این مشکل فرهنگی رسانه‌ها  نقش بسیار کلیدی دارند. فیلم‌سازان ما نباید فیلم‌هایی بسازند که در آنها بیمار مبتلا به آلزهایمر مورد تمسخر قرار می‌گیرد و اسباب خنده مردم می‌شود. وقتی در فیلمی او مرتباً چیزی را تکرار می‌کند و باعث خنده دیگران می‌شود، از تبعات بدیهی این امر آن است که خانواده‌هایی که این بیمار را دارند خجالت می‌کشند و با اطرافیانشان قطع رابطه می‌کنند. این مسئله درباره افراد سالمندی که آلزهایمر هم ندارند، صدق می‌کند.

وقتی ما در فیلم‌ یا تئاتر یا در برنامه کودکان، لرزش دست و صدای افراد پیر یا کم‌شنوایی آنها را مسخره کنیم و به شکل یک رفتار کمدی نمایش دهیم، این فرهنگ برای کودک شکل می‌گیرد که پیر شدن خجالت‌آور و مایه تمسخر است. در نتیجه کودک به خاطر لرزش دست پدربزرگش خجالت می‌کشد هرچند او را خیلی دوست دارد. وقتی به‌طور مداوم در رسانه‌ها جوانی تبلیغ می‌شود و پوست چروک و پیر پدیده زشتی قلمداد می‌شود، بدیهی است که اعتماد‌به‌نفس خانم‌های سالمند به‌شدت کاهش پیدا کند. بنابراین بعضی از سالمندان از حضور در جمع خجالت می‌کشند اگرچه دوست دارند در کنار خانواده‌شان باشند.

آنان گاهی حتی مایل نیستند حرف بزنند چون می‌ترسند اشتباه کنند، می‌ترسند بچه‌ها مسخره‌شان کنند و بگویند چرا این‌قدر این جمله را تکرار می‌کنید. دیگر آنکه از خانه بیرون نمی‌آیند زیرا در طراحی مکان‌های عمومی شهرهای ما اساساً برای سالمندان فکری نشده است. خطر زمین خوردن برای آنان بسیار زیاد است. حتی سالمندان نسبتاً سالم ما به‌شدت نگران‌اند که به سرباری برای بچه‌هایشان تبدیل شوند. اگر ما روی ارزش‌های اخلاقی مرتبط با سالمندی مطالعه و کار فرهنگی انجام دهیم، در درازمدت این مشکلات  کمتر می‌شود. مسئله فرهنگ‌سازی بسیار زمان‌بر است و یک‌باره به دست نمی‌آید.

به غیر از این، وزارتخانه‌هایی مانند وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، سازمان بهزیستی و شهرداری‌ها و سایر سازمان‌های مرتبط باید برنامه‌ریزی‌هایی کنند تا مراکزی مناسب و شایسته برای نگهداری و مراقبت‌های روزانه از افراد سالمند تأسیس شود تا افراد مسن به آنجا بروند و فعالیت‌هایی مناسب با سنشان انجام دهند. متأسفانه در کشور ما به‌جز موارد انگشت‌شماری اقدامی در این زمینه نشده است.

ما در کلینیک حافظه بیمارستان روزبه در دانشگاه علوم پزشکی تهران بسیاری از پرسشنامه‌های مربوط به آلزهایمر را به زبان فارسی برگردانده‌ایم و متناسب با فرهنگ کشورمان اعتباریابی کرده‌ایم. این پرسشنامه‌ها هم در تشخیص بیماری و هم در بررسی اثرات درمان و فشار روحی وارد بر خانواده و بسیاری دیگر از موضوعات مرتبط به دمانس در پژوهش‌های محققان به کار گرفته می‌شوند. ما برای آنکه بتوانیم برای سالمندان کشورمان زندگی خوبی فراهم کنیم، هنوز راه‌های نرفته بسیار طولانی‌ای در پیش رو داریم.