893536_730

هیچ وقت فرزندتان را تنبیه بدنی نکنید سعی کنید با رفتارتان و از طرق گفتاری اشتباه وی را به او گوشزد کنید توصیه های مشاورین را در این زمینه با هم می خوانیم

 واقعاً درمانده‌اید؛ فکر می‌کنید والدین بی‌نظیری هستید. داد می‌زنید؛ سعی می‌کنید دلیل بیاورید: «نه؛ ما خواهرت را نمی‌زنیم. او تنها خواهری است که داری و اگر او را بزنی و زخمی کنی، مدت زیادی زنده نخواهد ماند.» چنین رفتاری با فرزندان همیشه خوب است.

دلیل آوردن شیوۀ تفکر و نحوۀ حل مسئله‌شان را تغییر می‌دهد و بهرۀ هوشی‌ آنان را می‌افزاید اما رفتارشان را تغییر نمی‌دهد. خودتان هم می‌دانید چون همیشه این عبارت بی‌نظیر را به کار می‌برید: «هزار بار به تو گفته بودم». نتایج آخرین پژوهش‌ها نشان می‌دهد که تنبییه، دستور یا توصیه رفتار انسان را چندان تغییر نمی‌دهد.

یکی از روان شناسان کودک استدلال می‌کند که برای ازبین‌بردن رفتارهای مشکل‌دار در بچه‌ها تنبیه درواقع وقت تلف‌کردن است. این روش را به‌جای تنبیه امتحان کنید.

فرض کنید که یک کودک مشکل‌دار دارید. اگر نوپاست، ممکن است خواهر یا برادر خود را بزند یا زمانی که صبح اول وقت برای رسیدن به جلسۀ کاری عجله دارید، کفش‌هایش را نمی‌پوشد. اگر نوجوان است، احتمالاً در جروبحث‌های فراوانی که با هم دارید، با حرف‌های زشت و رکیک شما را گلوله‌باران می‌کند. خب، پاسخ این است که تنبیهشان کنید؛ درست است؟

آلن کزدین، رئیس مرکز تربیت فرزندان در دانشگاه ییل، نظر متفاوتی دارد. تنبیه ممکن است سبب شود که شما احساس بهتری داشته باشید؛ اما رفتار بچه را تغییر نمی‌دهد. به‌جای تنبیه، آلن طرف‌دار شگردی اصلاحی است که در آن والدین، تا زمانی که رفتار منفی نهایتاً محو شود، رفتاری را که از بچه می‌خواهند، به‌طور مثبت تقویت می‌کنند.

در حالی که مشغول تهیۀ مجموعۀ اخیر گزارش‌هایم دربارۀ کودک‌آزاری بودم، به این تشخیص رسیدم که والدین تقریباً سه دسته هستند. تعداد کمی از والدین ظاهراً به‌طرزی شهودی آنچه باید را به‌نحو مطلوب و کاملی انجام می‌دهند. منظورم مادران و پدرانی است که جدول برنامۀ روزانۀ منظمی دارند و بسته‌های میان‌وعده حاوی هویج‌های کوچک ارکانیگ را همیشه دم‌دست آماده دارند.

گروه کوچک‌تری از والدین نیز هستند که به‌شکل وحشتناکی با فرزندانشان بدرفتاری می‌کنند و آنان را آزار می‌دهند. اما به‌طور کلی بزرگ‌ترین گروه، والدینی هستند که در این میانه قرار دارند. از بدرفتاری فاصله دارند؛ اما والدین ایدئالی نیز نیستند. گرفتار و مشغول‌اند و همواره زیر فشار عصبی؛ بنابراین یک روز بسیار آسان‌گیر و روز دیگر بسیار سخت‌گیرند. در ارتباط با روان‌شناسی کودک یا از دانش لازم بی‌بهره‌اند یا دانشی که در اختیار دارند، قدیمی و منسوخ است؛ بنابراین خود را به آب‌وآتش می‌زنند تا بفهمند چه باید بکنند.

والدین در این گروه میانه ممکن است به کزدین و مساعدت‌هایش در زمینه تربیت فرزند مراجعه کنند. با کزدین دربارۀ این روش غیرمعمولش صحبت کرده‌ام. در زیر متن ویراستۀ گفت‌وگوی من با او را می‌خوانید.

کازان: مردم ایده‌های خود را دربارۀ بچه‌داری و تربیت فرزندان از کجا می‌آورند؟ چه چیزی تعیین می‌کند که کسانی که بچه دارند، چه نوع پدر و مادری خواهند بود؟

کزدین: اینکه هر فرد چه جور پدر یا مادری برای فرزندش باشد، تنها از طریق والدین خودش تعیین یا دیکته نمی‌شود؛ مثلاً اکثر کودکانی که موردآزار قرار می‌گیرند، برای فرزندانشان پدر و مادری آزاردهنده نخواهند بود. ازسوی‌دیگر باید گفت برخی مسائل از دو راه منتقل می‌شود؛ یکی از آن‌ها سرمشق قراردادن است. سرمشق و الگوبودن تأثیر بسیاری بر فرد دارد؛ اما والدین اغلب به‌طرزی سازنده و راهبردی از آن استفاده نمی‌کنند.

اموری که والدین الگو و نمونه‌ای از آن خواهند بود، بیشترِ مواقع بر چگونگی رفتار کودکان، هم در مقام کودک و هم در مقام بزرگ‌سال، تأثیر می‌گذارد. برای نمونه شیوه‌ای که والدین برای اِعمال انضباط بر فرزندانشان از آن استفاده می‌کنند، همانی خواهد شد که کودکان، هم‌بازی‌ها و همسالان خود را از آن طریق منضبط می‌سازند. والدینی که طعنه و کنایه می‌زنند، کودکی خواهند داشت که برای همسالانش فردی طعنه‌زن با گفتاری کنایه‌آمیز خواهد بود. هر چه یک کودک از طرف پدر و مادرش بیشتر موردضرب‌وشتم قرار گیرد، همسالان خود را نیز بیشتر خواهد زد.

مسئلۀ دیگر این است که مغز ما به‌شکلی ساختار یافته است که در میان موضوعات مختلف، موضوعات منفی را از محیط بیرون بکشد. از دیدگاه نظریۀ تکامل، اینطور فهمیده می‌شود که مغز ما به‌شکلی انتخابی عمل می‌کند. فرض کنید همراه یا همسر یا فرزندی دارید. اگر او ده کار خوب انجام دهد، تمام حواس شما به آن یازدهمین کاری خواهد بود که شما دوست ندارید و او انجام می‌دهد.

اکنون در میان انتخاب‌های متنوع موجود شروع به جست‌وجو خواهید کرد. آنچه در مخزن [یادگرفته‌ها] دارید، احتمالاً چیزی است که از والدین خود و نیز دیگر اطرافیان و بستگان خود گرفته‌اید.

این چیزی است که توسط شخصیت فرد نیز دیکته می‌شود. برای مثال، شخصیت فرد ممکن است اندکی بی‌محابا و بی‌پروا باشد. برخی ممکن است بیشتر برون‌گرا و برخی بیشتر درون‌گرا باشند و تمام این‌ها نیزعادی است.

تنبیه راه خلاصی از شرّ رفتار منفی کودک نیست.

چیزی که «خُلق‌وخو» نامیده می‌شود، گرایش و وضعیتی فیزیولوژیک است که از لحظۀ تولدآشکارا قابل‌تشخیص است. برای مثال، کودکان کم‌سن که خلق‌وخویی منعطف و سازش‌پذیر دارند، اگر به‌محض گرسنگی به آن‌ها غذا داده نشود، چندان برایشان سخت نخواهد بود. اگر مادرشان آن‌ها را به‌دست افراد ناآشنا بدهد تا برای مدتی کودک را نگه دارند، شروع به گریه و بغض نمی‌کنند. این‌ها صرفاً تفاوت‌هایی کاملاً عادی در انسان‌هاست. بنابراین همین خلق‌وخوست که میزان تاب‌آوردن والدین مقابل واکنش فرزند را تعیین می‌کند.

یا بیایید فرض کنیم که شما یکی از مادرانی هستید که افسردگی پس از زایمان دارید. اگر این مشکل برای مدت زیادی طول بکشد، واقعاً شیوۀ بزرگ‌کردن فرزندتان تغییر می‌کند. در چنین وضعیتی شما همدلی و مهربانی کمتری دارید.

بنابراین تمام این‌ها می‌تواند واکنش‌پذیری را کاهش یا افزایش دهد: پدر ومادرتان، شخصیت خودتان که با خلق‌وخو آغاز می‌شود، تأثیر همسالان، والدین دیگران و آنچه در این آخر گفتیم، یعنی فشار عصبی.

واقعاً درمانده‌اید. داد می‌زنید. سعی می‌کنید دلیل بیاورید. فکر می‌کنید والدین بی‌نظیری هستید. گمان می‌کنید که بهترین پدر و مادرِ جهان هستید. می‌نشینید و می‌گویید که «نه؛ ما خواهرت را نمی‌زنیم. او تنها خواهری است که داری و اگر او را بزنی و زخمی کنی، مدت زیادی زنده نخواهد ماند.» همیشه خوب است که با بچۀ خود چنین کاری کنید. دلیل بیاورید؛ برای اینکه شیوۀ تفکر و نحوۀ حل مسئله‌شان را تغییر می‌دهد و بهرۀ هوشی‌ آنان را می‌افزاید. اما رفتارشان را تغییر نمی‌دهد.

بنابراین خوب است که چنین کنید؛ اما ظاهراً رفتار را تغییر نمی‌دهد. هنگامی هم که این روش بی‌نتیجه می‌ماند… البته می‌دانستیم که این روش فایده‌ای ندارد؛ چراکه والدین این عبارت بی‌نظیر را به کار می‌برند که متأسفانه «هزار بار به تو گفتم». آنچه مطالعات و پژوهش‌ها نشان می‌دهند، این است که یک دستور یا توصیه رفتار انسان را چندان تغییر نمی‌دهد.

کازان: این به چه معنی است؟

کزدین: به‌عنوان‌مثال احتمالاً هیچ فرد سیگاری‌ای روی کرۀ زمین نیست که بگوید، «چی؟! سیگارکشیدن برای من بد است؟ چرا به من نگفته بودی؟» گفتن می‌تواند کمک کند؛ اما رفتار را چندان تغییر نمی‌دهد.

والدین ممکن است شروع به استدلال کنند؛ اما حتی اگر نیت خوبی داشته باشند، احتمال دارد که کمی زیاده‌روی کنند: مثل دادزدن، برخورد و تماس فیزیکی، بچه را محکم به این‌طرف و آن‌طرف‌کشیدن. راهی که از طریق آن از شر رفتار منفی کودک خلاص شوید، تنبیه نیست؛ حتی تنبیهی عالی، تنبیهی بسیار خفیف و ملایم و سبُک، مثل اینکه کودک برای مدتی در اتاق تنها باشد یا بحث جدی با کودک، هیچ‌کدام مؤثر نیست.

کازان: خب، به‌طور خلاصه توضیح دهید که چگونه باید رفتار را بدون تنبیه تغییر داد؟

کزدین: آنچه مورد نظر است، حیطه‌ای از پژوهش است که «تحلیل رفتار کاربردی» نامیده می‌شود. در این حیطه برای تغییر رفتار بر سه چیز تمرکز می‌شود: آنچه قبل از رفتار رخ می‌دهد، اینکه چگونه رفتار را شکل می‌دهید و نهایتاً آنچه شما در پایان انجام می‌دهید.

اتفاقات بسیاری قبل از رفتار رخ می‌دهند و اگر شما به‌نحوی راهبردی از آن‌ها استفاده کنید، می‌توانید کاری کنید که کودک مطیع شود و در خواست شما را قبول کند. بیایید اینگونه در نظر بگیریم که کودک همیشه می‌گوید «نه». این مشکلِ خاصی نیست. به‌راحتی می‌توان آن را تغییر داد؛ اما والدین از تغییر آن عاجزند و معمولاً در این موقعیت‌ها می‌گویند: «بهتر است کاری را که گفتم بکنی؛ برای اینکه من می‌گویم چه کار بکنی» یا «باید برویم» یا «بهتر است همین الان این کار را بکنی؛ اگرنه مجبورت می‌کنم». این چیزی است که معمولاً پدر و مادرها می‌گویند.

خب چه چیزی قبل از رفتار رخ می‌دهد؟

یکی درخواست ملایم و دیگری انتخاب است. به‌عنوان‌مثال، «سالی، خودت را بپوشان» لحنی ملایم و مهربانانه دارد. لحن صحبت است که تعیین می‌کند که آیا درخواست شما اجابت خواهد شد یا نه. «سارا، یا کت سبزت یا ژاکت قرمزت را بپوش. می‌خواهیم بیرون برویم.» انتخاب در میان انسان‌ها احتمال قبول و پذیرش درخواست را افزایش می‌دهد. ماهیت انتخاب مهم نیست. آنچه مهم است، نمود و جلوۀ ظاهری انتخاب است. داشتن انتخابِ واقعی مسئله نیست، انسان‌ها احساس شدیدی نسبت به آن ندارند؛ اما این احساس که گزینه‌هایی برای انتخاب در میان هست، مهم است.

به‌این‌ترتیب این چیزی است که قبل از رفتار قرار می‌گیرد.

اکنون به خودِ رفتار بپردازیم. وقتی پذیرش را دریافت کردید، اگر آنچه انجام شده، همان رفتاری است که شما می‌خواهید، به‌گرمی قدردانی می‌کنید. باید دقیقاً چیزی را که پسندیده‌اید، به زبان بیاورید.

در مرکز تربیت فرزندان در دانشگاه ییل، به حل مشکلات دو نوع بچه می‌پردازیم: یک دسته آن‌هایی هستند که پرخاشگرند و مشکلات روان‌پزشکی جدی دارند؛ دستۀ دیگر کسانی اند که برای انواع مسائل عادی مراجعه می‌کنند که والدین در آن زمینه به کمک نیاز دارند. تعدادی از بچه‌هایی که اینجا می‌آیند، بدخلقیِ بسیار شدیدی دارند؛ مثلاً چهل‌وپنج دقیقه روی زمین می‌نشینند، والدین خود را می‌زنند، وسایل را خرد می‌کنند و خرابی به بار می‌آورند. پدر و مادر نیز می‌خواهند این بدخلقی را تغییر دهند. آن‌ها بچه را به‌خاطر همین بدخلقی تنبیه کرده‌اند؛ البته این تنبیه وضعیت را بدتر خواهد کرد. والدین می‌گویند: «آیا می‌توانید دربارۀ این بدخلقیِ بچه کاری کنید؟»

از پدر یا مادر می‌پرسم: «آیا بچه تابه‌حال اخلاقِ خوش داشته است؟» معمولاً می‌گویند: «نه؛ به همین دلیل هم آمده‌ام اینجا.» در این صورت می‌گوییم که ما به‌همراه شما «بازی بدخلقی» را انجام می‌دهیم و با هم آن را اجرا می‌کنیم. سعی می‌کنیم شبیه‌سازی کنیم. درواقع موقعیت‌های کاذب بدخلقی به وجود می‌آوریم؛ شبیه آنچه خلبان‌ها در جریان شبیه‌سازِ پرواز می‌کنند. بنابراین پدر یا مادر به بچه خواهد گفت: «خب؛ بیلی، می‌خواهیم با هم بازی کنیم.»

ضمناً باید درنظرداشت که بازی بر همه چیز مقدم است؛ به این معنا که هیچ تنش یا تنبیهی از قبل در کار نیست. در موقعیتی هستیم که نتیجه خوب خواهد بود؛ واقعاً خیلی خوب.

می‌گویم: «می‌خواهیم با هم بازی کنیم و آن بازی هم اینطور است که من به تو خواهم گفت که نمی‌توانی از پس کاری خاص بربیایی؛ اما تو واقعاً می‌توانی آن کار را انجام بدهی. می‌توانی عصبانی و بداخلاق بشوی؛ اما این بار مادرت را نخواهی زد و خودت را روی زمین نمی‌اندازی. این فقط بازی است؛ اما اگر بتوانی آن را انجام بدهی، به تو در این جدول دو امتیاز خواهم داد. بنابراین مادر خم می‌شود و لبخند می زند و آهسته و درِ گوشی به این شکل بامزه می‌گوید: ‘خب؛ بیلی، امشب نمی‌توانی تلویزیون تماشا کنی’ و بیلی، تو خشمگین می‌شوی؛ اما مامان را نمی‌زنی و خودت را روی زمین نمی‌اندازی.»

بعد از این بداخلاقی ساختگی، بچه احتمالاً کمی لبخند می زند و مادر با شور و حرارتِ ویژه‌ای می‌گوید: «عالی بود! باورم نمی‌شود که توانستی این کار را بکنی.»

ترغیب‌کردن کودک به انجام رفتار، مغز را تغییر می‌دهد و عادت را تثبیت می‌کند. ما این کار را فقط یک بار کرده‌ایم. بنابراین الان به بیلی می گوییم: «بیلی، شرط می‌بندم که دوباره نمی‌توانی این کار را بکنی. فکر نمی‌کنم بچه‌ای وجود داشته باشد که بتواند این کار را دوبار پشت سر هم انجام بدهد.» بیلی لبخند می زند و می‌گوید: «نه؛ من می‌توانم. می‌توانم این کار را بکنم.» من می‌گویم: «خب؛ پس یک بار دیگر انجامش می‌دهیم.»

شما دوباره این کار را می‌کنید و همان اتفاقات تکرار می‌شود. اگر بدخلقی مؤلفه‌های متفاوتی داشته باشد، شروط خود را تغییر می‌دهید. این بار هرکاری نمی‌کنید. این تمرین را شاید یکی‌دو بار در روز انجام می‌دهید و برای مدتی این کار را تکرار می‌کنید.

همان‌طور که هر چند روز این کار را انجام می‌دهید، نوعی بدخلقی واقعی در خارج از بازی نیز به وقوع می‌پیوندد. این بداخلاقی بهتر از قبل است؛ کم یا زیاد. اکنون می‌گویید: «بیلی، نمی‌توانم باور کنم. ما این دفعه بازی نمی‌کردیم؛ ولی من دیدم که تو از دست خواهرت خیلی عصبانی شدی، اما هیچ کسی را نزدی. فوق‌العاده بود.»

شاید باز هم مدتی به انجام بازی ادامه دهید؛ اما چیزی که اتفاق می‌افتد، این است که احتمال وقوع این بداخلاقی خارج از بازی واقعاً کم می‌شود.

تغییر معمولاً در طی یک‌تاسه هفته رخ می‌دهد؛ اما این فقط یکی از موضوعاتی است که ما با آن‌ها سروکار داریم. والدین معمولاً به‌خاطر بچه‌هایی به ما مراجعه می‌کنند که معلمانشان را گاز می‌گیرند یا باعث آتش‌سوزی می‌شوند. اینجا دیگر موضوع جدی است. یا برخی اوقات والدین به این دلیل به ما مراجعه می‌کنند که فرزندشان سبزیجات نمی‌خورد یا تکالیفش را انجام نمی‌دهد.

رویکرد بنیادی و اساسی این است که چه چیزی قبل از رفتار رخ می‌دهد که شما می‌توانید کاری کنید که آن را تغییر دهید؟ آیا می‌توانید رفتار جدید را تکرار کنید؟ آیا می‌توانید رفتار جدید را با تمجید تثبیت کنید؟ آنچه اتفاق می‌افتد، این است که والدین فکر می‌کنند انضباط یعنی تنبیه‌کردن و درحقیقت این روشی نیست که به‌واسطۀ آن رفتار تغییر می‌کند.

این روش برای تمام سنین کارایی دارد. بیایید فرض کنیم که شما دختر نوجوانی دارید که به شما می‌گوید: «مامان، تو خیلی پست و عوضی هستی. تو برای من چه کار کرده‌ای؟ فقط به فکر خودت هستی.»

با شنیدن چنین حرفی والدین می‌خواهند زمین دهان باز کند و آن‌ها را ببلعد؛ چراکه تمام زندگی خود را وقف آن بچه کرده‌اند. چطور می‌توانیم از شر این طرز برخوردهای دوران نوجوانی خلاص شویم؟ اسم آن را «متضادهای مثبت»۱ گذاشته‌ایم. هر موقع می‌خواهید از شر چیزی خلاص شوید، ببینید به‌جای آن چه چیزی می‌خواهید؟ باید بدانید که حذف آن به تنهایی کارگشا نخواهد بود.

کازان: در ارتباط با این مثال نوجوانی، روش ایجاد رفتار متضاد مثبت چیست؟

کزدین: نوجوان ممکن است سر میز شام ساکت نشسته باشد و هیچ چیز منفی هم نگوید. خب؛ هنگامی که می‌خواهید شروع کنید، یکی از متضادهای مثبت برخی مواقع می‌تواند تقویتِ رخ‌ندادن آن رفتار منفی باشد.

به‌این‌ترتیب شما می‌گویید: «مرین، خیلی خوب شد که شام با ما هستی. خیلی خوب است که اینجا پیش مایی.» آنچه این گفته می‌کند، تقویت این احتمال است که مرین دوباره سر میز شام حاضر شود و هیچ حرف منفی هم نزند. ممکن است مرین در جواب شما بگوید: «می‌شود آووکادو و خوراک نخود را به من بدهید؟» شما هم می‌گویید: «حتماً. البته.»

اینجا شور و حرارتی نیاز ندارید.

از رفتارهای ساده به پیچیده ادامه می‌دهید و خیلی زود مرین را در موقعیت‌های دیگری می‌بینید که حرف‌های مثبت و خوب می زند. ما والدین را آموزش می‌دهیم که چنین موقعیت‌هایی را که ممکن است سازندۀ رفتار مثبت باشد، غنمیت شمرند و از آن‌ استفاده کنند. اوضاع به‌سرعت تغییر می‌کند و دیگر شنوندۀ جمله‌هایی همچون «تو پست و عوضی هستی» نخواهید بود. شما متضادهای مثبت ساخته‌اید.

سعی نمی‌کنید سرکوب کنید؛ مثل اینکه بگویید: «برای تمام کارهایی که برای تو کرده‌ام، اینطور با من برخورد نکن!» تحقیقات نشان می‌دهند که برخوردهایی مثل سرکوب‌کردن و تحت‌فشار قراردادن منجر به رفتار واکنشی در کودک می‌شود. سبب می‌شود که به‌محض اینکه از مدرسه به خانه می‌رسند، از شما دوری کنند. این روش همچنین باعث ایجاد تعاملاتی منفی با شما می‌شود.

کازان: این برای من بسیار جذاب است؛ چون حس می‌کنم این روش کارآمد است. اما ضمناً احساس می‌کنم که برای والدین سخت است که تصمیم بگیرند چنین رفتار کنند. آیا شما هم همین حس را دارید؟

کزدین: بله؛ بخشی از دلیلِ داشتنِ چنین حسی این است که برخلاف آن چیزی است که آموزش دیده‌ایم. برعکسِ آن چیزی است که فکر می‌کنیم: اگر بچه کاری را نمی‌کند، باید تنبیهش کنید.

پدرها و مادرها بسیار خسته شده‌اند؛ به این علت که فکر می‌کنند هیچ ابزار مؤثری در اختیار ندارند و قدرت، اوضاع را بدتر می‌کند.

ما بچه‌ها را تغییر نمی‌دهیم؛ ما والدین را تغییر می‌دهیم و آن‌ها بچه‌ها را تغییر می‌دهند.

وب سایت ترجمان – ترجمه احسان یزدانی