15

اینکه افراد مختلف چه برداشتی نسبت به خداوند دارند ، مسئله ی جالبی است که در حدود صد سال اخیر تحقیقات زیادی در این باره صورت گرفته است. اینکه هر فرد در رابطه با خداوند چه برداشتی دارد ، بسته به ذهن وی و آموزه های دینی و اجتماعی اوست. در این مطلب مفهوم خدا از زبان کسانی که ناتوانی هوشی دارند را بررسی می کنیم.

“اثر بهری هوشی، و آموزش رسمی دینی در مدارس سازمان استثنایی”

…خدا توی هوا است. او را شكر می كنیم.

خدا خود عشق است عشق خدا است..

ایمان م. ۱۹ ساله بهره هوشی ۴۰

مفهوم خداوند و چگونگی كسب آن در گروه های مختلف انسان، از جمله موضوعات مهم و مورد علاقه روان شناسان، محققان و سایر افرادی است كه در حوزه دین مشغول فعالیت یا پژوهش هستند. آنتروپومورفیسم و یا قائل شدن جنبه های انسانی برای خدا از جمله موضوعاتی است كه در صد ساله اخیر به عنوان عاملی برای شناسایی ریشه باورهای دینی در گروه های مختلف انسانی مورد توجه بوده است. این جریان برانتخاب تعدادی از صفات انسانی و منعكس كردن آن در مفهوم ارایه شده از خدا در ادیان و مذاهب مختلف دلالت می كند.

لازم به ذكر است كه آغاز مفاهیم دینی و چگونگی رشد آن در انسان از جمله موضوعاتی است كه پژوهش های اندكی بر روی آن انجام شده است. بررسی هایی بر روی نحوه شكل گیری این مفهوم در بین كودكان انجام شده است. پژوهش ها در آغاز بر پاسخ های كلامی این گروه تأكید داشتند ، اما دسته ای دیگر از پژوهش ها علاوه بر این موضوع بیان تصویری كودكان از مفهوم خدا را نیز مد نظر داشتند. این پژوهش به یكی از مهم ترین جنبه های رشد مفاهیم مذهبی در انسان یعنی مفهوم خدا در گروه كم توان ذهنی می پردازد..هدف از این كار این است كه اثر بهره هوشی و آموزش مفاهیم دینی در مدارس استثنایی بر دو گروه بزرگسالان مبتلا به ناتوانایی های هوشی ملایم و متوسط (بهره هوشی ۴۰ تا ۷۰) به دست آید. ۴۲ فرد مذكر بزرگسال (گروه سنی ۱۸ الی۲۵ سال) در دو گروه با ناتوانایی هوشی ملایم(۵۰ تا ۷۰) و متوسط(۴۰ تا ۵۰) مورد بررسی قرار گرفتند و مفهوم خدا در طی مصاحبه ای مورد سؤال قرار گرفت و در نهایت از شركت كنندگان درخواست شد تا تصویری از خدا را ترسیم كنند و ارتباط آن تصویر با اظهارات ذكرشده شركت كنندگان نیز مورد بررسی قرار گرفت. یافته ها نشان دادند كه آموزش در مفهومی كه این افراد از خدا در ذهن دارند تأثیری ندارد و بنابراین تفاوت معناداری بین دو گروه آموزش دیده و ندیده در مورد مفهومی كه از خدا در ذهن داشتند دیده نشد. همچنین یافته ها نشان دادند كه بهره هوشی افراد كم توان ذهنی در مفهومی كه آنها از خدا در ذهن دارند تأثیری ندارد.

مقدمه

فرایند كسب و كاربرد مفهوم خدا درگروه های مختلف انسانی برای اكثر روان شناسان، محققان و متخصصین امور مذهبی امری مهم و دارای اهمیت است. در مطالعات علمی دینی خصوصاً در روان شناسی دین در صد ساله اخیر گرایشی به سمت آنتروپومورفیسم دیده شده است. این دیدگاه ریشه دین و نحوه كسب مفهوم خدا را در تمامی گروه های سنی توضیح می دهد (بارت و ریچرد ۲۰۰۳) و آن انتساب صفات انسانی به خدایی است كه در ادیان مختلف معرفی شده است. بنابراین خدای انسان گونه (آنترومورفیك ) خدایی است كه شبیه انسان است، عملكردهای انسانی دارد، ومحدودیت های انسانی دارد. او در محل مشخصی زندگی می كند كه معمولاً دور است و اغلب بهشت خوانده می شود (تامینن و دیگران، ۱۹۸۸) البته در فرایند ادراك مفهوم خداوند عوامل زیادی دخیل هستند ( سلاتر، ؟) مثلا كودكانی كه در خانوادهای معتقد به مذهب مورمون بزرگ می شوند مفهومی كه از خدا كسب می كنند بسیار انسان گونه (آنترومورفی) است، در حالی كه كودكانی كه در خانواده های یهودی بزرگ می شوند معمولاً مفهومی غیر انسان گونه (آنترومورفی) از خدا به دست می آورند (تامینن ۱۹۹۱) در هرحال باید به این نكته نیز اشاره كرد كه رشد مفهوم كودك از خدا از نظر شناختی هر چند براساس دیدگاه انسان گونه مورد تبیین و توصیف قرار گرفته شده است، اما پژوهش های تجربی اخیر كه بر روی مفهوم خدا و نحوه اكتساب آن انجام شده است نشان داد است كه كودكان ممكن است برای كسب این مفهوم از نظر شناختی به توانایی هایی مجهز هستند كه امكان كسب تعدادی از صفات خدا را از روشی غیر انسان گونه (آنترومورفی) نیز ممكن می سازد(بارت و ریچرد ۲۰۰۳) در هرحال به رغم تفاوت های موجود میان دیدگاه های غالب بر روان شناسی رشد كودك با یكدیگر ، مانند تفاوت میان پیروان فروید و پیاژه. این مكاتب در این دیدگاه متفق القول هستند كه مفهوم خدا در كودكان اساساً به شیوه انسان گونه ادراك می شود، و كودكان با گذر از مراحل شناختی مفهوم عینی كه كودكان از خداوند كسب كرده اند به سمت ذهنی تر شدن پیش می رود و از جنبه صفات انسانی كه كودك برای وی قائل می شود كمتر می شود و این موضوع با توجه به مراحل رشد شناختی كودك قابل ادراك است ( پالتینگ ۱۹۷۴؛ تامینن ۱۹۹۱؛ الكیند ۱۹۶۴؛ فولر ۱۹۸۱؛ نای و كارلسون ۱۹۸۴) نظریه های تحولی مختلف در باب سیر تفكر مذهبی خلاصه شده است.

ـ نظریه ارایه شده ارایه دهندی نظریه توضیح نظریه

ـ افكار مربوط به خدا لومبا (Loomba) (۱۹۴۴)

افكار و عقایدی درباری خدا از دوره كودكی تا نوجوانی

ـ تصاویر خدا هارمز (Harms) (۱۹۴۴)

ـ تصاویری از خدا توسط كودكان از سنین ۳ تا ۱۲ سالگی

ـ مفاهیم اساسی مذهبی الكیند(۱۹۶۱،۶۲،۶۳)

ـ مراحل رشد مذهبی از ۵ تا ۱۲ سالگی

ـ تفكر مذهبی گلدمن(۱۹۶۴) سیر تفكر مذهبی از كودكی تا دوره نوجوانی

ـ تفكر در مورد خدا دكونچی (Deconchy) (۱۹۶۵) سیر تفكر در مورد خدا در انسان

ـ مفهوم عبادت لانگ (Long)، الكایند و اسپیلكا (Spilka) (۱۹۶۷) ادراك كودكان از عبادت و دعا كردن

ـ هویت دینی الكایند (۱۹۷۸) واقعیت ها از نظر كودكان در ارتباط با هویت دینی

ـ ایمان و مفهوم آن فاولر(۱۹۸۱) مراحل ایمان در انسان

ـ مفاهیم مذهبی ویك فیلد (Wakefield) (۱۹۸۶) كودكان و سیر رشد مفاهیم مذهبی در آنان

ـ رشد مفاهیم روحانی در كودكان استیل (Steele) (۱۹۸۶) روان شناسی رشد و رشد مفاهیم روحانی در انسان درمراحل مختلف

ـ رشد مفاهیم روحانی هلمینیاك (Helminiak) (۱۹۸۷) رشد مفاهیم روحانی در انسان

ـ قضاوت دینی اوسر (Oser) و گماندر (Gmunder) (۱۹۹۱) قضاوت دینی

البته باید به این امر اذعان داشت كه پژوهش های اندكی بر روی نحوه آغاز اعتقادات مذهبی( در انسان) انجام شده است(هاید ۱۹۹۰). در این مقاله هدف تأكید بر شناسایی و بررسی یكی از جنبه های مهم از رشد اعتقادات مذهبی در انسان یعنی مفهوم از خداوند در میان بزرگسالان مبتلا به ناتوانایی های هوشی است. سعی بر این است كه اثر بهره هوشی، و گذراندن آموزش دینی رسمی در سازمان استثنایی مورد ارزیابی قرار گیرد.

در آغاز برای بررسی و چگونگی شكل گیری این مفهوم به سراغ كودكان رفتند و پژوهش هایی را با استفاده از پاسخ های كلامی آنان به دسته مشخصی از سؤالات انجام شد (هارمس ۱۹۴۴) هارمس در واكنش به این موضوع در پژوهش انجام دادی خود علاوه بر اطلاعات كلامی كودكان، برداشت های تصویری آنان از مفهوم خدا را نیز در نظر گرفت و در تحلیل این اطلاعات متوجه سه مرحله عمده در روند شكل گیری مفهوم خدا شد. در طی این مراحل رشد نوعی تطور و گذر از مراحل عینی به سمت ذهنیت وجود دارد. یكی از امتیازات استفاده از نقاشی برای ادراك كودك از مفهوم از خدا با توجه به تصویری كه وی از خداوند می كشد این است كه محدودیت های واژگان و كلامی كودك برای بیان مقصود و منظور را از بین می برد (راسل ۱۹۵۴) و ظاهراً تشویق كودك به بیان افكار خود از طریق نقاشی رشد این مفهوم را مشخص تر می كند ( لاد و دیگران ۱۹۹۸؛ گرابنر ۱۹۶۴).

مطالعات انجام شده در ایران

در بررسی انجام شده مشخص شد كه در ایران فعالیت هایی در مورد بررسی مفهوم خدا در كودكان انجام شده است . از جمله این موارد می توان به امامی كندوانی (۱۳۸۱)، اسكندری( ۱۳۸۲،۱۳۷۵) سیف نراقی و نادری (۱۳۷۳) اشاره كرد، یافته های این پژوهش ها نشان می دهد كه تحول مفهوم خدا در كودكان ادیان مختلف موجود در ایران یكسان و همانند است و مفهوم خدا مفهومی است كه از انسان پنداری شروع شده و تا دید فوق طبیعت پنداری رشد می كند(امامی كندوانی،۱۳۸۱) و یافته پژوهش سیف و نادری(۱۳۷۳) نیز تأییدكننده این موضوع است. یكی از پژوهش های جالبی كه در ارتباط با رشد مفهوم خدا در كودكان دارای ناتوانایی های هوشی در ایران انجام شده است پژوهش همایی (۱۳۷۸) است كه نشان داده است كه ظرفیت ذهنی كودكان دارای مشكلات ذهنی باعث می شود تا خدا را با مفاهیم عینی درك كنند و سن افراد در ادراك این مفهوم مهم نیست بلكه استقرار و نگهداری ذهنی و ظرفیت های عملیاتی در این افراد تعیین كننده میزان ادراك از مفهوم خدا است.

پژوهش بر روی شكل گیری و رشد مفهوم خداوند در میان افراد مبتلا به ناتوانایی های هوشی بسیار محدود است . در اینجا منظور از مفهوم از خداوند، ویژگی های متفاوتی است كه افراد مبتلا به ناتوانایی های هوشی به خداوند اتلاق می كنند. ویژگی هایی كه بر روی معنی، جنسیت سن شكل رنگ و حركت خداوند از نظر این گروه تأكید دارد. سؤال اصلی در اینجا این است كه بهره هوشی این افراد چه تأثیری در این فرایند دارد و آیا رشد این مفهوم در بین این افراد نیز از عینی به سمت ذهنی است ودر صورت مثبت بودن پاسخ این سؤال آیا بهره هوشی افراد است كه در این امر نقشی ایفا می كند؟ و سؤال دوم این است كه آموزش های رسمی دینی كه در مدارس وابسته به سازمان استثنایی دیده اند چه تأثیری بر روی این مفهوم داشته است؟

آموزش رسمی مذهبی در مدارس سازمان استثنایی

در ارتباط با متغیر آموزش رسمی مذهبی باید گفت كه جوامع متكثر از نظر دینی كه انسان امروزه در آن زندگی می كند در مورد آموزش آموزه های دینی با دشواری هایی روبرو است (ایپ گریو ۲۰۰۴) آموزش امور دینی به افراد دارای مشكلات ذهنی می تواند دشواری های بیشتری داشته باشد و مسایل بیشتری در ضمن آموزش آن در نظر گرفته شوند. برای كسب چنین مفهومی مهارت های پایه ای لازم است كه كسب این مفهوم را برای بسیاری از افراد مبتلا به ناتوانایی های هوشی دشوار می كند (فانكورت ۲۰۰۳). آموزش مذهبی بخش مهمی از برنامه آموزشی تمامی دانش آموزان ایرانی می باشد. در سیستم آموزشی سازمان آموزش و پرورش استثنایی این درس در كلاس دوم ابتدایی و به صورت دو كتاب تعلیمات دینی و قرآن به دانش آموزان آموزش داده می شود. این دو كتاب تا هفت سال جزو دروس رسمی دانش آموزان خواهند بود. بنابر این هر دانش آموز واردشده به نظام آموزشی سازمان استثنایی به مدت هفت سال و با استفاده از دو كتاب ذكر شده پیشین تحت آموزش امور دینی قرار خواند گرفت ( در مجموع ۱۴ كتاب در ارتباط با امور دینی). هدف از این آموزش ها این گونه بیان شده است؛ “…محتوای كتب درسی كودكان استثنایی در مدارس ویژه به منظور تمهید زمینه های فراگیری مطالب و مهارت هایی كه دانش آموزان را برای زندگی در جامعه امروز آماده می سازد طراحی شده است…” (مجید قدمی معاون وزیر و رییس سازمان آموزش و پرورش استثنایی ، چاپ شده در كتاب تعلیمات دینی ۱۳۸۴) هدف وزارت آموزش و پرورش و سازمان آموزش و پرورش استثنایی در این نقل قول به خوبی بیان شده و نشان داده شده است كه هدف این درس آماده سازی افراد مبتلا به ناتوانایی های هوشی برای زندگی در جامعه و كسب اطلاعات و مهارت های لازم برای این منظور می باشد.

نقش بهره هوشی در كسب مفهوم از خداوند

تمامی كودكان هر چقدر دارای ناتوانایی های شدید و متفاوتی باشند، توان بالقوه مناسبی برای یادگیری دارند ( فورستاین، ۱۹۹۸؛ فورستاین و مینتزكر،۱۹۹۳؛ فورستاین، راند و ریندرز ۱۹۸۸) اما اغلب افراد مبتلا به ناتوانایی های مختلف هوشی حتی برای برآورد نیازهای معمولی در محیط پیرامون خود دچار مشكل هستند. آموزش دینی اساساً بر روی راه های ادراك رشد و شناسایی ارتباط بین خود و محیط تأكید دارد. آموزش دینی بایستی راه هایی را برای تسهیل اكتساب شناسایی از خود و محیط بدون وابستگی كلی بر توانایی های ارتباطی و شناختی فراهم آورد (اوبریان، ۲۰۰۴) پژوهش ها نشان می دهند كه همزمان با تغییرات شناختی ، جسمی، و عاطفی افراد انسان آنان از نظر مذهبی نیز رشد می كنند و در كل تصور كودكان از خداوند از ابعاد عینی و انسان گونه به سمت برداشتی شبه عینی و پس از آن مفهومی غیرفیزیكی از خداوند تغییر می كند. پژوهشگران متعددی این تغییرات و چگونگی روی دادن آن را به صورت مراحل مختلفی نشان داده اند(استروفان ۱۹۹۰) در نهایت می توان چنین اظهارنظر كرد كه كودكان [و یا افرادی كه در سطوح پایین شناختی قرار دارند] نمی توانند از خدا تصوری غیرمادی داشته باشد، و هرچه بیشتر درباری خدای غیرمادی، مجرد توضیح داده شود، كودك تصوری مبهم تری ازخدا كسب خواهد كرد (رحیمی، ۱۳۸۴) هوش یكی از كاركرد های شناختی است كه از طریق آزمون های هوشی بررسی شده و با استفاده از نمره هوش و یا بهره هوشی مشخص می شود. هرچند هوش را نمی توان برابر با شناخت در انسان دانست (مكینتوش،۲۰۰۰ ) بنابراین هوش را می توان یكی از عوامل تعیین كننده در نظر گرفت. یافته های به دست آمده توسط گلدمن (به نقل از رادكلیف ،۱۹۶۴، ص ۳۶ و هاید ، ۱۹۹۰، ص ۲۵) نشان می دهد كه توانایی هوشی و سن عقلی كه با استفاده از آزمون های هوش به دست می آیند، عوامل اصلی و تعیین كننده در رشد تفكر دینی فرد هستند و عوامل دیگری مانند سن تقویمی فرد در این زمینه نقش چندانی را برعهده ندارند.