طرحواره ها انواع متفاوتی دارند،هر شخص با توجه به ویژگی های شخصیتی،الگو و مدل ذهنی خود ممکن است یک و یا تعداد بیش تری طرحواره داشته باشد.شناخت طرحواره های مخصوص به هر فرد می تواند جلوی بسیاری از سوء تفاهم ها ،نافهمی ها و بد فهمی ها را بگیرد.اگر تا به حال موفق به شناخت طرحواره های خود نشده اید نگران نباشید.کافی است در این مطلب با ما همراه باشید.

با مطالعه و شناختِ “طرح واره”ها می توانید متوجه شوید آیا شما دچار خطاهای شناختیِ ناشی از “طرح واره”ها هستید یا نه؟ و اگر “بله”، کدام یک از “طرح واره”ها بیشتر مورد استفاده شما قرار می گیرد و چه مشکلاتی در زندگی و روابط شما ایجاد می کند؟

“طرح واره”الگوهای ذهنی ناسازگار و منفی عبارتند از:

1)ترس از شکست/ ابهام/ بریدگی/ طرد/ رهاشدگی، بی ثباتی:

در این “طرح واره” انتظارِ فرد همیشه این است که نیازش برای دریافتِ عشق، امنیت، همدلی، پیوندِ مشترک، پذیرش و احترام ارضاء نخواهد شد و دیگران به اندازه کافی دوستش ندارند و نخواهند داشت و روزی نیز سرانجام ترکش خواهند کرد.

این “طرح واره” در خانواده هایی شکل می گیرد که فضای سرد و بی عاطفه ای دارند و افراد خانواده سرد، بُریده، گسسته، مضایقه گر، منزوی، تندخو و غیرقابل پیش بینی هستند. کودک در چنین فضایی احساس تنهایی، بی کسی، بی پناهی و رهاشدگی دارد و زمانی که به بزرگسالی می رسد احساس می کند هیچ کس دوستش ندارد و سرانجام نیز تنها و بی پناه رها خواهد شد(درست مثل همان احساساتِ ناخوشایندی که در کودکی داشت.

شخصی که چنین “طرح واره”ای دارد معتقد است روابطِ نزدیک او با یک یا چند نفر به زودی به پایان می رسد و دوامِ چندانی ندارد؛ و به دلیل همین ترس ها از برقراری روابط نزدیک، ورود به مسیر عشق یا ازدواج خودداری می کند. چنین فردی ممکن است در دوران کودکی با مرگ، طلاق یا بی عاطفگی و سردی والدین رو به رو شده باشد و روابط عاطفی امن و باثباتی را تجربه نکرده باشد. چنین فردی حتی اگر در زمان حال روابط خوب و رضایت بخشی با همسرش، معشوق یا دیگران داشته باشد، همواره از این می ترسد و دلهره و اضطراب این را دارد که نکند روزی همه چیز خراب شود و روابطش را از دست بدهد و در نهایت تنها و رها شده باقی بماند!

فرد با این “طرح واره منفی” این گونه فکر می کند:
“به هیچ رابطه ای اعتمادی نیست؛ سرانجامِ تمام رابطه ها سقوط، تباهی و تنهایی است. سرانجام تنها خواهم ماند.”

اصلاح و بازسازی ساختارها و نظام های فکری کار بسیار دشواری است و به سادگی انجام پذیر نیست. برای اصلاح این طرح واره، اول از همه فرد باید بپذیرد تعمیم دادن و فرافکن کردنِ تجاربِ دوران کودکی به “زمان حال” کار منطقی و بالغانه ای نیست و فقط منجر به تداخل زمان ها و آشفتگی می گردد. بنابراین او باید با درک اتفاقات و آسیب هایی که در گذشته دیده، پس از رسیدن به آگاهی، گذشته را جایی در همان “گذشته” باقی بگذارد و منسجم و یکپارچه به “زمان حال” بیاید تا زندگی را درست و منطقی برنامه ریزی کرده و به سمت جلو هدایت کند؛

دوم اینکه، حتی به فرض که برخی روابط ممکن است با شکست، سقوط و فروپاشی مواجه گردند. خب، اگر راهی ارزش طی شدن دارد و ما فکر می کنیم عشق، معشوق و راهی که انتخاب کرده ایم ارزش این را دارد که برای به دست آوردنش با تمام تمرکز و انرژی به جاده بزنیم و مسیرِ رسیدن به آن را طی کنیم، باید این راه را شجاعانه و مٶمنانه تا انتها و تا آخر خط برویم- حتی اگر این راه، مسیر پرخطری بوده باشد و انتهای آن نیز مبهم و نامعلوم باشد. قرار نیست همه راه ها به شاهراه های بزرگ، صاف، هموار و چند بانده منتهی شوند و برای گذر از آنها برای ما و آرزوهایمان فرش قرمز پهن کنند تا ما لطف کرده و قدم رنجه نموده و وارد مسیر آن شویم!

یکی از شروط و مراحل مهم بلوغ عاطفی، همین شجاعتِ پذیرش و تحملِ عدم قطعیت، ابهام و ریسک پذیری است و شهامتِ قدم گذاشتن در راهی که پُر خطر و پُر مسئولیت است.
بُزدل ها و ترسوها معمولاً به سادگی عَقَبگرد می کنند و از ترس(ترس از عدم قطعیت، ابهام، شکست، تنهاماندن، بریدگی، طرد، رهاشدگی و بی ثباتی) قیدِ عشق و جاده و خطر و روحیهٔ قهرمانی و شرافت و اصالت را می زنند و در اولین تقاطعِ مشکلات و چالش های این مسیر کم آورده و دور می زنند!

 

گردآوری و تنظیم بهترینها