سعی کنید در مراقبت از روح و روان خود دقت بیشتری کنید هرگز احساسات خود را نادیده نگیرید مدیریت و کنترل احساسات منفی تاثیرات مهمی بر رفتارهای ما میگذارند همچنین می توانند بر انواع امراض و بیماری های ما نیز اثر بگذارند بهتر است با تاثیرات مشکلات روحی بر بیماری های قلبی و عروقی آشنا شوید .

احتمالا اگر خودمان از نعمت سلامتی کامل برخوردار باشیم، در اطرافمان کسی را داریم که به یکی از بیماری‌های دیابت، فشارخون، افسردگی، سرطان،‌ ام‌اس، آرتروز و یا… مبتلا شده باشد.

پس از اطلاع از چنین وضعیتی، آنچه در افراد عمومیت دارد سوار شدن بر یک تِرن هوایی پرپیچ و خم از احساسات است، به‌طوری که شخص یک روز موضوع بیماری را برای خود می‌پذیرد اما روز دیگر درگیر خشم یا غم نسبت به آن است؛ به‌عنوان مثال تحقیقات نشان داده است که اطلاع از داشتن بیماری دیابت در بیشتر افراد احساس شرم و گناه را در پی دارد و یا تحقیقات دیگری همبستگی سکته‌های قلبی را با افسردگی نشان می‌دهد. هرچند که وقوع چنین اتفاقاتی فرد را به‌طور طبیعی دچار احساسات منفی نسبت به زندگی و وضعیت سلامتی خود می‌کند، اما قطعا راه‌هایی وجود دارد که افراد مبتلا به بیماری‌های مزمن بتوانند مدیریت این احساسات را برای داشتن یک زندگی رضایت بخش در دست بگیرند. خواندن متن زیر به شما کمک می‌کند که برای خودتان یا دیگران توصیه‌های کاربردی برای انطباق، پذیرش و داشتن احساس بهتر نسبت به وضعیت خود داشته باشید.

  • چرا باید خودمان را در این شرایط مدیریت کنیم؟

همه ما داستان‌های زیادی از افرادی شنیده‌ایم که با روحیه بالا و سرسختی و امید، بیماری‌های بسیار پیشرفته‌ای را شکست داده‌اند و به زندگی طبیعی خود برگشته‌اند. بیماری مزمن ممکن است ظاهر فرد را تغییر دهد، او را کسل و یا درگیر دردهای کم و زیادی در طول روز کند، انواعی از بیماری‌ها هم ممکن است فرد را دچار محدودیت‌های عملکردی کند و یا حتی استقلال فرد را از او بگیرد. اما اگر توان مدیریت احساسات خودمان را داشته باشیم، غلبه بر مشکلات بیماری‌ها بسیار ممکن‌تر خواهد بود؛ مثلا پژوهش‌ها نشان می‌دهد که زنان دارای سرطان سینه که دارای حمایت اجتماعی بوده‌اند و از راهکارهای قوی انطباقی با بیماری بهره‌گرفته‌اند، دارای آرامش درونی و رضایت از زندگی بالاتری نسبت به زنان دارای همین بیماری و فاقد این دو گزینه بوده‌اند.

  • گزینه‌‌های تحت کنترل خودتان را به خوبی انجام بدهید

قبول است که بیماری گزینه‌های اجباری و خارج از کنترل را به زندگی وارد می‌کند اما بعضی چیزها را که خودتان می‌توانید انجام بدهید در دست بگیرید تا به بهبود سریع‌تر خود کمک کنید: رژیم غذایی متناسب‌تان را رعایت کنید، داروهایتان را سر وقت بخورید و ارتباط بیش از حد با افرادی که حمایتگر نیستند را کم کنید. در کنار طی مراحل درمانی، به ورزش متناسب با بیماری خود اهمیت بدهید و نگذارید بیماری شما را منزوی کند.

  • بیماری خود را به دقت بشناسید

حتی اگر امکان مطالعه درباره مسائل مرتبط با بیماری خود را ندارید، تمام سؤالات خود را روی برگه بنویسید و از دکتر خود بپرسید و بهترین مسیری را که می‌توانید برای بهینه‌سازی‌ و پیشرفت بهبودی بیماری خود پیش‌بگیرید پیدا کنید. ژدانش و شناخت دقیق آنچه بدنتان با آن درگیر است، به شما احساس نیرومندی و عاملیت در تلاش برای بهبودی خواهد داد. دانستن اثر هر دارو و اینکه این دارو در بدن شما چه کاری انجام می‌دهد، نیز به احساس بهتر شما کمک می‌کند. سؤال راجع به عملکرد داروها را نیز می‌توانید از دکتر خود یا پرستار بپرسید.

  • به‌خودتان اجازه یاری‌طلبی از دیگران را بدهید

مهم است که در وضعیت بیماری، درباره توانایی‌ها و محدودیت‌هایمان غلو نکنیم، خصوصا درباره محدودیت‌ها. از طرفی یادمان نرود که کمک گرفتن، خود نوعی مهارت است و بیمار باید بین نیازش به استقلال و درخواست کمک از دیگران تعادل برقرار کند. بد نیست گاهی به سراغ روان‌درمان و یا مشاور بروید و برای مرور احساسات منفی و افکار غیرمنطقی که احتمالا به مرور زمان و متاثر از آن احساسات منفی شکل گرفته‌اند از آنها کمک بگیرید. شرکت در گروه‌های همیاری که در آن، افراد با یک بیماری مشترک به‌طور منظم دور هم جمع می‌شوند و احساسات و راهکارهای خود را با یکدیگر به اشتراک می‌گذارند، به بهبود روحیه و امید همه افراد شرکت کننده، کمک زیادی می‌کند.

  • لذت‌های زندگی‌تان را تنظیم کنید

ارتباطتان را با آدم‌های حمایتگر و قدرتمند پررنگ‌تر کنید. اهداف لذتبخش کوتاه و بلندمدتی را برای خودتان درنظر بگیرید. این اهداف می‌توانند از رفتن به پارک، تلفن مرتب به دوستان، حضور در نماز جماعت و یا شرکت در کلاس‌های متناسب با بیماری را شامل شود. شما مسئول حفظ روحیه خود و قدرتمند نگه داشتن آن هستید. نگاه مذهبی و معنوی باعث تفسیر متفاوت از وقایع می‌شود که به دستیابی و تکیه بر یک منبع قوی قدرت می‌انجامد. جست‌وجوی معنا در موقع چنین بحرانی، منجر به رشد صمیمیت با خدا و دریافت بیشتر مفهوم زندگی و کسب آرامش می‌شود. پس در چنین مواقعی تکیه بر لطف خدای بسیار مهربان را فراموش نکنید.

  • باید رشد کنیم

«همه خانواده با هم مسافرت بوده‌ و یک شرایط را تجربه کرده‌ایم: برگشته‌ایم، همه خوش‌وخندان به سرکار خود برگشته‌اند و من با تغییرات هوا به محض رسیدن به خانه در بستر بیماری افتاده‌ام! همیشه همینطور است؛ یک بیماری ساده سرماخوردگی در من تبدیل به برونشیت می‌شود و هر عملکرد نسبتا معمولی‌‌ای یک هفته کمردرد را برای من در پی دارد. بیشتر وقت‌ها اتفاقی در یک جای بدن من می‌افتد که یک درد را به من تحمیل کند؛ از حساسیت فصلی گرفته تا شکستگی‌‌هایی که منجر به عمل جراحی شده است. وای خدا! چرا من بیچاره اینطورم؟ به بدنم می‌گویم: یک جای کار می‌لنگد، فکر می‌کنم تو همیشه با من سر جنگ داری! یا مریضی و یا زخمی هستی و بی‌حال! این موضوع که همیشه با دردهایی دست و پنجه نرم می‌کنم، من را افسرده می‌کند.»

شرح حال این بیمار، یک چیز تازه و غیر تکراری نیست. خیلی از کسانی که مجبورند مدتی طولانی را با یک مشکل به‌سر ببرند، دچار این نوع نگرش می‌شوند و حتی گاهی افسردگی می‌گیرند. گاهی با خودم می‌گویم چرا با وجود کوتاهی عمر آدمی، نیمه پر لیوان را نبینیم؟ چرا روی تاب‌آوری نسبت به شرایط کار نکنیم و سعی نکنیم که نگرشمان را به موضوع عوض کنیم؟ بله، شکی در این نیست که بیماری یک‌ بار اضافی است که به‌نظر می‌رسد دائما باید آن را به دوش بکشیم اما باید روی این کار کنیم که چطور هنگام حمل این بار، شوخ طبعی و سرزندگی زندگی‌مان را حفظ کنیم و خودمان را افسرده و خمود نسازیم. این یک مهارت اکتسابی است و نیاز به تمرین دارد. حتی شاید لازم باشد از یک مشاور برای این کار کمک بگیریم.

به‌هرحال به‌نظر می‌رسد که پذیرش بیماری به‌عنوان جزئی از محدودیت‌هایی که ما در زندگی تحمل می‌کنیم، نخستین قدم است. تا وقتی که آن را به‌عنوان بخش لاینفکی از وجود آدمی ندانیم و آن را بخشی از هویت آدمی تعریف نکنیم، با هر هشدارِ آن، جا خواهیم خورد و خیلی سریع از پا می‌افتیم. پذیرش بیماری خاصی که ما را همراهی می‌کند صرفا شناخت جدیدی از محدودیت‌ها به ما می‌دهد اما به‌طور قطع ما را از همه امکاناتی که در دنیا برای پیگیری اهداف و استعدادهایمان داریم ناتوان نمی‌سازد. نگرش را نباید دست‌کم بگیرم، خواهی‌نخواهی آنطور که ما مسائل را در ذهنمان تفسیر می‌کنیم، روی احساس و افکار بعدی ما نسبت به آن اثر می‌گذارد. قطعا اینکه من بیماری خاصم را «فلج‌کننده خودم» بنام‌ام یا آن را «همراهی غرغرو!» اسم‌گذاری کنم، عملکرد و احساساتم را تحت‌تأثیر قرار خواهد داد.

کافی است نگاه کوتاهی به زندگی انسان‌های اثر‌گذاری بیندازیم که در تمام عمر از بیماری‌هایی رنج برده‌اند که هر کدامشان برای گوشه‌نشینی و انتظار تا رسیدن به مرگ کافی هستند؛ به‌عنوان مثال زندگی استیون هاوکینگ را درنظر بگیرید که قادر به هیچ‌گونه تحرک و حتی صحبت کردن نیز نیست اما کیهان‌شناس برجسته‌ای است که جوایز بسیار زیادی را در علم کسب کرده. به‌نظر می‌رسد که او فقط خودش و محدودیت‌هایش را شناخته و سپس بر توانایی‌هایش تا جایی که برایش مقدور بوده، تکیه کرده است؛ کاری که ما هم باید با بیماری‌های مزمن و همیشگی‌مان- درصورت دارا بودن آن- بکنیم؛ کاری که با توکل بر خدا و دانستن قدرت و خیرخواهی او در مشیت‌اش ما را تبدیل به انسان‌های توانایی می‌کند.