error_159334145

انسان ذاتا موجود منطقی نیست چون به ناچار،  زود تصمیم  گرفتن شرط مهم برای زندگی بوده است. افکار و معیارهایی که فقط  ما را زنده نگه دارد همواره بر  اساس تصمیم درست و سودمند

در دراز مدت برتری داشته است. برای همین مغز بشر طوری تحول یافته است که ناخواسته و ضرورتا خطاکار باشد.

 

با وجود آنکه ضرورت های که ما را وا می داشت به سرعت و به ناچار تصمیمات غیرمنطقی بگیریم کمتر شده اند ولی در طی دهها هزار سال، تبدیلِ نقیصه فوق به یک عمل ذاتی و خودکار سبب شد تا ما همواره چوبِ پیشفرض های غلطِ شعور مان را بخوریم.

خطاهای حک شده در شیوه اندیشیدن ما بر روی تمامی تصمیمات زندگی ما از نوع لباسی که می پوشیم تا قضاوت های فردی ما نسبت به شخصیت دیگران تا تصمیم مان برای شرکت در انتخابِ مدیران سیاسی جامعه تاثیر می گذارد. ما هرگز نمی توانیم این خطاها را به کنترل کامل در آوریم ولی دانستن آنها فقط شاید از درجه تخریب آنها بکاهد.

۱- ناتوانی در جلوگیری از ضرر بیشتر  Sunk Cost Fallacy

ضرب المثل معروف خودمان که هشدار می دهد « ضرر را از هر کجا بگیری منفعت است» درکی است تجربی که ما به آن رسیده ایم. درکی که در واقعیت، عمل کردن به آن دشوار است. از دانشجویی که سالها زمان و پول صرف تحصیل در رشته ایی کرده که در بین راه فهمیده است نه تنها علاقه ایی به آن ندارد بلکه از آن متنفر است ولی همچنان ادامه می دهد تا عمل ساده رفتن به رستورانی گران که غذای بدی هم آوردند ولی برای آنکه جلو ضرر را بگیریم تا آخرین لقمه آن را می خوریم و هزاران تصمیم مثلاً منطقی که اتخاذ می کنیم و ادامه آن باعث ضرر است ولی فکر می کنیم خود عملِ تداوم، از ضرر خواهد کاست.

۲ – تکیه به اولین اطلاعات به دست آمده Anchoring

برنده جایزه نوبل، روانشناس امریکایی Daniel Kahneman و Amos Tversky برای نشان دادن این خطای ذاتی بشر دست به یک تحقیق تجربی زدند تا نشان دهند چگونه ذهن خطاکار بشر بر اساس دریافت داده های اولیه، بدون دقت لازم، به طور خودکار، افکارش را سمت و سو می دهد.

آنها با درست کردن یک چرخ « شانسی» که اعدادِ صفر تا صد بر روی آن نوشته شده بود ولی طوری تنظیم شده بود که فقط بر روی دو عدد ۱۰ و ۶۵ می ایستاد توانستند تصویر دقیقی از این خطای مداوم بشری به دست دهند. آنها سپس، از شرکت کنندگان که نمی دانستند چرخ شانسی همیشه فقط بر روی یکی از دو عدد موجود در بین ۱۰۰ عدد خواهد ایستاد سئوالاتی را مطرح می کردند.

روانشناسان فوق از شرکت کنندگان در سنجش می خواستند تا بر اساس عددی که به دست آوردند به این سئوال پاسخ دهند که آیا « تعداد کشورهای افریقایی سازمان ملل بیشتر از عددی است که با گردش چرخ شانسی به دست اورده اند یا کمتر؟»

همه شرکت کنندگانی که عددِ گردونه برای شان بر روی ۱۰ ایستاد حدس  ناخودآگاه ( و خطاکارانه) شان این بود که کشورهای افریقایی حدود ۲۵ درصد اعضای سازمان ملل را تشکیل می دهند و همه کسانی که به عدد ۶۵ در چرخ شانسی دست یافتند تعداد کشورهای افریقایی را ۴۵ درصد تخمین زده اند.

دکتر Daniel Kahneman در کتابش « فکر کردن، سریع و آهسته» در باره این خطای عمومی می گوید: « چرخ شانسی قاعدتاً نمی تواند اطلاعات درستی برای یک تصمیم منطقی ارائه دهد ولی چون بشر ناخودآگاه تحت تاثیر سریعِ اطلاعات اولیه ایی است که به دست آورده  و معمولاً غلط و ناکافی، به اندیشه و تصمیم  اشتباه تن می دهد.»

۳ – برای من اتفاق نخواهد افتاد  Optimism Bias

افراد به طور غریزی فکر می کنند که اتفاق بد نصیب انها نخواهد شد. همه افرادی که به منطقه جنگی اعزام می شوند با آنکه شانس خطر را بیشتر می دانند ولی فکر می کنند خودشان در معرض ریسک کمتری خواهند بود. درست مثل همه هزاران راننده ایی که هر روز در تمام کشورهای دنیا جانشان را دتصادفات از دست می دهند. همین خطای همیشگی است که سیگاری ها را با منطق بسیار فردی که در حقیقت جهلی خوشبینانه است وا می دارد که به کشیدن سیگار با وجود خطرات حتمی ابتلا به سرطان و بسیاری عادت ها که سلامتشان را به خطر می اندازد.