همیشه از کودکی به ما یاد داده اند که حریم نگه داریم. ولی واقعا حریم پاییدن در چه مواقعی لازم است؟ این حریم پاییدن تا چه حد، نیاز است؟ آیا در حدی که انسان خود را به در زندانی محصور کند و آزادی عمل را از خود بگیرد؟ بد نیست گاهی، یه جاهایی این حد و مرز ها را کم کرد مثل حریم بین مدیر و کارمند یا حد و مرز بین مستاجر و صاحب خانه. چرا که نه؟!

مرزهایی که فخر و تکبر در آنها دخیل باشد باعث سلب آزادی و در بند گرفتن خودمان می‌شود و دیدگاه ما را نسبت به آدم‌های اطرافمان تغییر می‌دهد.

همچنین باعث می‌شود هیچ وقت نتوانیم لذت غذا خوردن یا گپ و گفت خیلی ساده را در کنار یک قشر مثلا پایین‌تر از خودمان را داشته و لذت ببریم حتی از نظر شخصیتی باعث ایجاد توقعات بیجا در ما می‌شود.

می‌توانیم بدون هیچ حد و مرزی به‌جای تنها غذا خوردن آن روز را در کنار کارمندان و همراه با آنها را میل کنیم حتی در کنار نگهبان منزل با او یک چای گرم دبش بنوشید.

چرا باید این قواعد سخت را مثل حصار دور خودمان بچینیم و دیگر خودمان را هم فرامو

درست است که حد و مرز گذاشتن در بعضی موارد باعث نظم و ثبات کاری می‌شود، اما بد نیست یک جاهایی این حد و مرزها را برداریم و زمانی را در کنار قشر‌های مثلا پایین‌تر از خودمان بگذرانیم مثلا مرزهای مدیر و کارمند.

صاحبخانه و مستاجر، ثروتمند و فقیر، پدر و فرزندان و خیلی موارد دیگر.

مرزهایی که فخر و تکبر در آنها دخیل باشد باعث سلب آزادی و در بند گرفتن خودمان می‌شود و دیدگاه ما را نسبت به آدم‌های اطرافمان تغییر می‌دهد.

همچنین باعث می‌شود هیچ وقت نتوانیم لذت غذا خوردن یا گپ و گفت خیلی ساده را در کنار یک قشر مثلا پایین‌تر از خودمان را داشته و لذت ببریم حتی از نظر شخصیتی باعث ایجاد توقعات بیجا در ما می‌شود.

می‌توانیم بدون هیچ حد و مرزی به‌جای تنها غذا خوردن آن روز را در کنار کارمندان و همراه با آنها را میل کنیم حتی در کنار نگهبان منزل با او یک چای گرم دبش بنوشید.

چرا باید این قواعد سخت را مثل حصار دور خودمان بچینیم و دیگر خودمان را هم فراموش کنیم؟ پس بیاییم با یک جمله راهبردی «دل به دریا زدن» این مرزهای تکراری و مصنوعی را بشکنیم و ورود خود را به دنیای بی‌آلایش و بدون هیچ حد و مرز مصنوعی خوش آمد بگوییم. صرف نظر از پول و شغل، همه آدمیم و دارای کرامت والای انسانی.

دکتر مجتبی لشکر بلوکی می‌گوید بعضی واژه‌ها قدرت تخریب گری بالایی دارند مثل واژه چرا؟

به عنوان مثال:

از خودتان بپرسید چرا من به عنوان مدیر انتظار دارم که همیشه افرادی که در چارت سازمانی در رده پایین‌تر هستند به دیدن من بیایند؟

و تصور کنید که شما به اتاق آنها بروید و از خود بپرسید چراکه نه؟

این مرزها را بشکنید.

جام جم آنلاین