پرخوری
بعضی ها با روش ها و درمان های مذهبی و اعتقادی اقدام به کاهش وزن و لاغری می کنند و این روش را به دیگران نیز پیشنهاد می کنند. مطالعه عرفان و به ویژه عرفان مولانا این روزا تقریبا همه گیر شده است و افراد به مطالعه و عمل کردن بیانات مولانا علاقه خاصی دارند. بعضی برای لاغری و ایجاد انگیزه برای کم خوردن و کاهش وزن از داستان ها و بیانات مولانا استفاده می کنند. با مطالعه متن زیر با این روش بیشتر آشنا شوید.

نويسنده: حسن فرامرزي

واقعاً چرا ما پرخوري مي‌كنيم؟ اين اضافه دريافت‌ها و حرص زدن‌ها براي غذا خوردن و بيشتر خوردن از كجا مي‌آيد؟ مولانا در مثنوي معنوي، پاسخ بنياديني به اين پرسش مي‌دهد. او حكايت جالبي درباره خوردن دارد كه به درد ماجراي امروز پرخوري‌هاي ما مي‌خورد و مي‌تواند تفسير متفاوتي از اين همه اضافه وزن و چاقي باشد كه دامنگير ما شده است.

ماجرا از اين قرار است كه چند نفر از كافران در مدينه ميهمان پيامبر (ص) مي‌شوند و از آن جا كه پيامبر رحمه للعالمين است، با زبان عطوفت و مهر با اين افراد روبه‌رو مي‌شوند و از صحابه خود هم مي‌خواهند كه ميهمان را عزيز بدارند و هركسي شب هنگام يكي از آنها را در خانه ميهمان كند. اما از آن جايي كه يكي از اين كافران بسيار عظيم الجثه بوده و صحابه حدس مي‌زده‌اند كه او بسيار پرخور است و از عهده و توان تأمين شام او برنخواهند آمد كسي او را در خانه‌اش ميهمان نمي‌كند، بنابراين پيامبر تصميم مي‌گيرند خودشان او را در خانه جاي دهند و ميهمان كنند.
حال تصور كنيد كه سفره‌اي پهن شده و اين فرد تمام غذاهاي اهالي خانه پيامبر را خورده است و اهالي خانه آن شب گرسنه سر بر بالين گذاشته‌اند، اما در اين ميان يكي از اهالي خانه از بغض و لج اين گرسنگي تحميلي، شب پشت در اتاق اين ميهمان ناخوانده شكم چران را مي‌اندازد و او شب هنگام با معده پر گرفتار مي‌شود و نمي‌تواند براي قضاي حاجت بيرون رود، بنابراين به رختخواب مي‌رود و تصور مي‌كند اگر بخوابد مشكل حل خواهد شد. او مي‌خوابد و در خواب صحراي خلوتي را ديده و فرصت را براي قضاي حاجت مناسب مي‌بيند غافل از اينكه او در عالم واقع چنين مي‌كند. صبح زود برخاستن همان و ديدن صحنه فاجعه باري كه روي داده همان و آرزوي اينكه كاش زمين دهان باز كند و مرا ببلعد همان.
اما از آن جا كه پيامبر (ص) آگاهي داشته‌اند و مي‌دانسته‌اند كه چه خواهد شد صبح هنگام كه براي نماز بيدار مي‌شوند در اتاق اين ميهمان را باز مي‌كنند و رخت و لباس تميزي هم مي‌آورند. صبح آن كافر وقتي نااميدانه به در نزديك مي‌شود احساس مي‌كند در خانه باز است و رخت تميزي هم آن حوالي است، از خوشحالي نزديك است كه بال در آورد بنابراين سريع لباس‌ها را عوض مي‌كند و پنهاني و آرام از خانه بيرون مي‌رود. هنوز از شهر دور نشده بود كه يادش مي‌افتد هيكلش – مجسمه كوچكي كه آن را پرستش‌ مي‌كرد – در خانه جا مانده است. او مردد است كه برگردد يا نه؟ اما با اين تصور كه هنوز كسي بيدار نشده است به خانه پيامبر برمي‌گردد و وقتي وارد حياط خانه مي‌شود با صحنه‌اي مواجه مي‌شود كه برايش تكان دهنده است و از خجالت آب مي‌شود.
او مي‌بيند كه پيامبر (ص) با دستان مبارك خود رخت و لباس‌هاي كثيف او را مي‌شويد. همان جاست كه آن مرد منقلب مي‌شود و بر سر خود مي‌كوبد و گريبان چاك مي‌كند اما پيامبر او را آرام و نوازش مي‌كند و آن مرد همان جا به پيامبر و راه او كه تسليم در برابر يكتايي و حق است ايمان مي‌آورد و پيامبر هم از او مي‌خواهد شبي ديگر ميهمان خانه‌اش شود.
آن شب اما مرد كافر كه نور حق در قلب او تابيده و ايماني در قلب او پديدار شده به پياله‌اي شير بسنده مي‌كند. وقتي حاضران شگفت زده مي‌شوند كه آيا اين همان مرد شب پيش است كه غذاي همه اهل خانه را خورده بود پيامبر مي‌فرمايند: «الكافر ياكل في سبعة امعاء و المومن ياكل في معا واحد،  كافر در هفت معده مي‌خورد اما مومن يك معده بيشتر ندارد.»
تصديق روانشناسي به رابطه افسردگي و پرخوري
واقعيت آن است كه اگرچه كم‌تر در پژوهش‌ها و تحقيقات به اين موضوع اشاره شده، اما ريشه بسياري از پرخوري هايي كه امروز در جامعه و ميان ما ديده مي‌شود معنايي، رواني و ذهني است. آدم‌ها گاه غذا مي‌خورند تا به زندگي شان كه تهي از معناست معناي تازه‌اي بدهند، مي‌خواهند با نور غذا خانه تاريك روح و ذهن را روشن كنند، غافل از اينكه با زياد غذا خوردن نمي‌توان به زندگي معنا داد و با طناب تن نمي‌توان روح را از چاه بيرون كشيد و آن حفره معنا را پر كرد.
 لاغر شويد با لقمه گرفتن براي روح
امروز در ميان پژوهش هايي كه روانشناسان صورت داده‌اند و گاه در رسانه‌ها هم منعكس مي‌شود ميان افسردگي و پرخوري رابطه‌اي جدي وجود دارد. تجربيات شخصي ما هم چنين رابطه‌اي را تصديق مي‌كند، گاهي خود و گاهي نزد ديگران تجربه كرده‌ايم كه هر وقت در درون دچار ملال شده‌ايم بيشتر در يخچال را باز كرده‌ايم، بي‌آنكه واقعا اشتهايي داشته باشيم، بيشتر سمت ريزه‌خواري رفته‌ايم و تنقلاتي را خورده‌ايم كه واقعاً بدن‌مان در آن لحظه نيازي به آنها نداشته است.
آيا توجه افراطي به تن كه نمونه‌اي از آن در خوردن‌هاي افراطي و زياده از حد، خود را نشان مي‌دهد به خاطر آن نيست كه توجه فرد از درون و روان او كم‌تر شده است؟ آيا نمي‌توان نتيجه گرفت كه هر چقدر توجه انسان به روح و ذهن بيشتر مي‌شود و روح فرصت بيشتري براي فربه شدن پيدا مي‌كند، از توجه به خوراك‌ها و مائده‌هاي زميني كم‌تر مي‌شود؟
اين طايفه دو عادت دارند كه تندرست‌شان مي‌كند
امام علي (ع) در نهج البلاغه و در اوصاف متقيان آنها را افرادي مي‌داند كه شكم‌هايشان به پشت چسبيده است و اهل افراط در غذا خوردن و چند نوع غذا را با هم خوردن نيستند. جايي در نهج البلاغه شاهديم كه مردي معجون لذيذي را درست مي‌كند و به مولاي متقيان مي‌دهد اما حضرت علي (ع) از آن معجون به «قي مار» تعبير مي‌كند، در كتاب «اخلاق ناصري» خواجه نصيرالدين طوسي از سردمداران فلاسفه و متفكران ايران توصيه مي‌كند كه غذا براي لذت بردن خورده نشود. در وصف نبي اكرم (ص) آمده است كه حضرت عادت داشتند گرسنه از سر سفره برخيزند و هيچ گاه شكم چراني نمي‌كردند. همچنان كه در آن حكايت زيبا از سعدي مي‌خوانيم: «يكي از ملوك عجم طبيبي حاذق به خدمت مصطفي (ص) فرستاد. سالي در ديار عرب بود و كسي تجربه پيش او نياورد و معالجه از وي در نخواست، پيش پيغمبر آمد و گله كرد كه مرين بنده را براي معالجت اصحاب فرستاده‌اند و درين مدت كسي التفاتي نكرد تا خدمتي كه بر بنده معين است به جاي آورد. رسول (ص) گفت اين طايفه را طريقتي است كه تا اشتها غالب نشود، نخورند و هنوز اشتها باقي بود كه دست از طعام بدارند. حكيم گفت اين است موجب تندرستي زمين ببوسيد و برفت.» در اين حكايت سعدي رمز تندرستي مسلمان اصيل را از زبان پيامبر (ص) به خوبي فاش مي‌كند كه اين طايفه دو عادت دارند اول آنكه تا اشتها نباشد نمي‌خورند و دوم اينكه شكم را كامل پر نمي‌كنند و هنوز اشتها باقي است دست از خوردن مي‌كشند.
اين تن، اسب توست
اما عرفاي ما هم به اين حقيقت پاي فشرده‌اند كه وهم‌ها و حاشيه‌هاي تن تا زماني كه انسان عميقاً متوجه شود كه او تن نيست، بلكه حقيقت او در وراي اين تن وجود دارد، ادامه خواهد يافت. در واقع تن، حكم اسب انسان را دارد. تصور كنيد شما سوار اسب شده‌ايد.
آيا غذاي اسب، غذاي سواركار مي‌تواند باشد؟ اين حقيقتي است كه مولانا در «فيه مافيه» مطرح مي‌كند و اينكه هيچ سواركاري، همان غذايي را كه اسب او مي‌خورد نمي‌خورد، بلكه غذاي خود را شريف‌تر از غذاي اسب مي‌داند. اين نسبتي است كه ميان تن و روح آدمي برقرار است و اگر كسي در نسبتي كه با تن خود دارد، خود را در موقعيت يك سواركار بداند به غذاي تن كفايت نخواهد كرد و اگر به تن خود غذا بدهد برحسب ضرورت و به قدر كفايت خواهد بود چون وقت خود را عزيزتر از آن مي‌داند كه با اسب در اصطبل و با تن در تن بماند و غذايي را بخورد كه اسب  – تن مي‌خورد.
 لاغر شويد با لقمه گرفتن براي روح
از اين زاويه اگر دقت كنيم اين حقيقت بر ما مسجل خواهد شد كه اگر امروز در جامعه ايراني في المثل مي‌شنويم كه 65 درصد ايراني‌ها يا چاق هستند يا اضافه وزن دارند اين اضافه دريافت‌ها مي‌تواند نشانه‌هايي از چالش اصلي در ذهن و روان آدمي باشد يعني اين اختلال‌هاي روحي، ذهني و معنايي است كه اينطور سايه خود را بر جسم انسان نيز مي‌اندازد و به اين صورت خود را نشان مي‌دهد.
انسان ناخودآگاه دنبال لذت بردن است و رنج گريز، بنابراين شايد افرادي كه معتاد به خوردن مي‌شوند و نمي‌توانند جلوي خود را بگيرند نتوان سرزنش كرد چون آنها مي‌خواهند لذتي را تجربه كنند اما در واقع چالش آنجاست كه ما چقدر توانسته‌ايم لذت‌هاي جايگزين بهتر را براي افراد بشناسانيم؟ مثلاً پسر يا دختر جواني كه در هفته 10 تا 20 ساعت از زمان‌هاي خود را به صورت داوطلبانه و با انگيزه خيرخواهانه و غير انتفاعي صرف خدمت در مراكز خيريه مي‌كند و به مراكز حمايت از كودكان سرطاني سر مي‌زند و بدون چشمداشت مالي براي اين مراكز كار مي‌كند لذتي را تجربه مي‌كند كه براي او بسيار اصيل است اما ممكن است جوان ديگري با اين لذت غريبه باشد و همان ساعت‌ها در خانه روبه‌روي تلويزيون مشغول خوردن چيپس و تنقلات براي گذراندن وقت خود باشد يا لذت ورزش كردن كه نه تنها مي‌تواند خود به عاملي براي كالري سوزي تبديل شود، بلكه جلوي خوردن‌هاي افراطي را هم بگيرد.
يافتن معنا و مهار گرسنگي‌هاي تن
كارآفرين يا مخترع و مبدعي را تصور كنيد كه چنان ذهنش درگير حل يك مسئله مهم شده است كه اصلاٌ تن خود را از ياد برده است. رياضيداني را تصور كنيد كه چنان حل يك مسئله رياضي ذهن او را مشغول كرده كه فراموش كرده است گرسنه است.

امدادگري را به ذهن بياوريد كه در شرايط سخت نجات جان يك انسان به تنها چيزي كه فكر نمي‌كند گرسنگي است.

اين مثال‌ها و مثال هايي از اين دست نشان مي‌دهد هر اندازه كه توجه ما از تن به سمت موضوعات اصيل‌تر، انساني‌تر، خلاقانه‌تر و معناگرايانه‌تر معطوف مي‌شود در آن صورت معنايي در زندگي مي‌يابيم و لذت‌هايي والاتر را جايگزين لذت خوردن مي‌كنيم و برعكس هر اندازه كه ما نمي‌توانيم چنين لذت‌هايي را در زندگي تجربه كنيم مي‌خواهيم آن حفره‌اي كه در ذهن، قلب و روح ما وجود دارد با لقمه‌هاي بيشتر غذا پر كنيم، در حالي كه حقيقتاً با لقمه‌هاي غذاي جسم نمي‌توان حفره‌هاي روح را پوشاند، انگار كه سواركار بخواهد با غذاي اسب خود را سير كند كه نمي‌شود.
منبع: جوان آنلاین