موفقیت

همه ی ما در زندگی هایمان دچار چالش های هستیم که امکان دارد با تلاش های که می کنیم باز هم به در بسته بخوریم و ناکام بمانیم ولی باید از کنار این اتفاق بگذریم، چون شکست پایان کار نیست. در این مقاله از دکتر سلام می خواهیم معنای واقعی شکست و پیروزی را به شما عزیزان بگوییم. با ما همراه شوید.

همه‌ی ما در زندگی با چالش‌هایی روبه‌رو می‌شویم. گاهی اوقات علی‌رغم تلاشی که می‌کنیم، به درِ بسته می‌خوریم و ناکام می‌مانیم. اما باید این را به‌خاطر بسپاریم که شکست پایان کار نیست. حتما این جمله‌ی معروف را شنیده‌اید که «شکست مقدمه‌ی پیروزی است»، اما آیا تابه‌حال به معنای واقعی آن فکر کرده‌اید؟ اگر قرار بود با اولین افتادن‌مان در کودکی، میدان را خالی کنیم، امروز حتی نمی‌توانستیم راه برویم. اما در مواجهه با ناکامی، باید چه واکنشی نشان بدهیم؟ واکنش مناسب به شکست می‌تواند آن شکست را به زمینه‌ای برای پیروزی بعدی بدل کند: خواه در برابر شکست خودمان باشد و خواه اشتباه یکی از کارمندانمان. با ما همراه باشید تا درباره‌ی مفهوم شکست و پیروزی، دید بازتری پیدا کنید.

برای دستیابی به بزرگ‌ترین موفقیت باید شکست را بپذیرید

شیرین‌ترین پیروزی همان موفقیتی است که سخت‌تر از بقیه به‌دست می‌آید. همانی که شما را وادار می‌کند به درونتان رجوع کنید، با تمام توان بجنگید و آماده باشید که در میدان مبارزه، ازخودگذشتگی کنید، آن‌هم بدون اینکه تا لحظه‌ی آخر بدانید تلاشتان کافی خواهد بود یا نه. جامعه، به‌خاطر شکست به شما پاداش نمی‌دهد و شکست‌ها معمولا در کتاب‌های تاریخی ثبت نمی‌شوند.
استثناها آن شکست‌هایی هستند که به مقدمه‌ای برای موفقیت‌های بعدی تبدیل می‌شوند، مثلا توماس ادیسون که به‌یادماندنی‌ترین اختراع او لامپ برق بود، می‌گفت قبل از آنکه بتواند نمونه‌ی موفقی از لامپ برق درست کند، ۱۰۰۰ بار شکست خورده بود. گزارشگری از او پرسید: «۱۰۰۰ بار شکست‌خوردن چه احساسی داشت؟» ادیسون پاسخ داد: «من ۱۰۰۰ بار شکست نخوردم، بلکه لامپ برق، اختراعی ۱۰۰۰مرحله‌ای بود.» برخلاف ادیسون، بسیاری از ما حتی از تصور شکست هم گریزانیم. درواقع، ما آن‌قدر روی شکست‌نخوردن تمرکز می‌کنیم که نمی‌توانیم موفقیت را هدف بگیریم و به زندگی متوسط قانع می‌شویم.
ما اشتباهاتمان را ماست‌مالی می‌کنیم و پیش‌بینی‌های غلط و خطاهایمان را به‌طور سلیقه‌ای اصلاح می‌کنیم. جری سی. باستیک، کنترل‌کننده‌ی پرواز ناسا در طی برگرداندن آپولو۱۳ آسیب‌دیده به زمین گفت: «شکست یکی از گزینه‌ها نیست» و این عبارت تا امروز در اذهان عمومی حک شده است. برای بسیاری از مردم در جامعه‌ی موفقیت‌مدار ما، شکست نه‌تنها به‌عنوان یکی از گزینه‌ها مطرح نمی‌شود، بلکه نوعی نقص به‌حساب می‌آید. کاترین شولز، نویسنده‌ی کتاب اشتباه کردن؛ ماجراهایی در حاشیه‌ی خطا می‌گوید: «در میان همه‌ی چیزهایی که درمورد آنها اشتباه می‌کنیم، طرز فکر ما درمورد خطا مهم‌تر از دیگر چیزهاست. اشتباه اصلی ما این است که معنای درستِ اشتباه‌کردن را نمی‌دانیم. ظرفیت اشتباه‌کردن برای ادراک انسان ضروری است و به‌هیچ‌وجه نشانه‌ی ضعف فکری نیست.»

شکست بزرگ‌ترین معلم زندگی است

وقتی به متفکران بزرگ تاریخ نگاه دقیق‌تری می‌اندازیم، می‌بینیم آمادگی برای شکست‌خوردن به‌هیچ‌وجه تفکری جدید یا غیرعادی نیست. برای چهره‌های شاخص، شکست ابزاری قدرتمند در رسیدن به موفقیت‌های بزرگ است: از افرادی مانند گوستین، داروین و فروید گرفته تا افراد سرشناس حوزه‌ی تجارت و ورزش. رالف هیث، شریک ارشد گروه رهبری سینرجی (Synergy Leadership Group) و نویسنده‌ی جشن‌گرفتن شکست؛ قدرت ریسک‌کردن، اشتباه‌کردن و بزرگ فکرکردن می‌گوید: «اشتباه و شکست، بزرگ‌ترین معلم‌های زندگی‌اند، اما متاسفانه اکثر مردم و به‌ویژه شرکت‌های محافظه‌کار نمی‌خواهند درمورد آن فکر کنند. آنها درعوض تصمیم می‌گیرند احتیاط کنند، ریسک نکنند و همان انتخاب‌های مطمئن را بارها و بارها تکرار کنند. باور آنها این است که اگر اشتباهی مرتکب نشوند، توجه کسی را به خود جلب نمی‌کنند و درنتیجه به دردسر هم نمی‌افتند. هیچ‌کس به‌خاطر شکستشان آنها را سرزنش نخواهد کرد، چون معمولا به‌سراغ هیچ کار مهمی نمی‌روند که احتمال شکست یا پیروزی داشته باشد.»
بااین‌حال امروزه در اقتصادِ پس از دوره‌ی رکود، برخی کارفرمایان، دیگر از شکست نمی‌ترسند و از آن استقبال می‌کنند. باتوجه به مقاله‌ای که به‌تازگی در مجله‌ی هفته‌ی کاری (BusinessWeek) منتشر شد، بسیاری از شرکت‌ها عمدا به‌دنبال افرادی هستند که در سوابق‌شان، هم شکست وجود داشته باشد و هم موفقیت، چون معتقدند کسانی که با مشکلات روبه‌رو شده‌اند و از نبردها جان سالم به‌دربرده‌اند، تجربه و پشتکار منحصربه‌فردی دارند.

سریع‌ترین راه برای موفقیت، داشتن نگرشی است که ترس از شکست در آن جایی ندارد.
مکتب فکری غالب در شرکت‌های پیشرویی مانند اینتوییت، جنرال الکتریک، کورنینگ و ویرجین آتلانتیک، این است که موفقیت بزرگ به ریسک بزرگ وابسته است و شکست، فقط محصولی جانبی و متداول است. مدیرانِ چنین سازمان‌هایی، برای اشتباهاتشان ماتم نمی‌گیرند، بلکه درعوض، آنها را به دستاوردهای آینده تبدیل می‌کنند. هیث می‌گوید: «سریع‌ترین راه برای موفقیت، داشتن نگرشی است که ترس از شکست در آن جایی ندارد.
مدیران و کارمندانِ سازمان‌ها برای اینکه کارشان را درست انجام دهند و موفق شوند و شرکت‌هایشان را در عرصه‌ی رقابت نگه دارند، باید یاد بگیرند که هر روز ریسک کنند.آنها باید ایده‌ها، برنامه‌ها، سخنرانی‌ها، توصیه‌ها، فناوری‌ها، محصولات، جهت‌دهی‌ها و صورت‌حساب‌های پرریسک و حساس ارائه دهند و تمام این کارها را باید بدون ترس بکنند، بدون هرگونه ترس از شکست، ردشدن یا مجازات.»

پیروزی

دستیابی به پتاسیل وجودی‌تان

همین امر درمورد خواسته‌های شخصی نیز صادق است: خواه در غلبه بر برخی چالش‌های خاص باشد یا دستیابی به پتانسیل کامل‌ وجودی در تمام جنبه‌های زندگی. برای آنکه بهترینِ خودتان باشید و به موقعیت‌های رفیع دست پیدا کنید و غیرممکن‌ها را ممکن سازید، نباید از شکست بترسید، بلکه باید بزرگ فکر کنید و سخت تلاش کنید. وقتی افرادی با این طرز فکر را تصور می‌کنیم، به یاد اشخاص ماجراجو و پیشگام، مخترعان و مکتشفان می‌افتیم. آنها شکست را گامی ضروری برای موفقیت می‌بینند. اما شما مجبور نیستید برای به‌کارگرفتن این طرز فکر در زندگی خودتان، روی طناب راه بروید یا قله‌ی اورست را فتح کنید یا فلج اطفال را درمان کنید.
هنگامی که موفقیتی پاداش‌های بزرگی دارد، استقبال از شکست احتمالی رمز مقابله با چالش‌های مختلف است: چه بخواهید با شروع کاری جدید، زندگی‌تان را تغییر دهید و چه به خودتان اجازه دهید برای ایجاد رابطه‌‌ای عمیق‌تر به شخص دیگری اعتماد کنید.
جان سی. مکسوِل، نویسنده و سخنران می‌گوید: «برای دستیابی به هر هدف ارزشمندی باید ریسک کنید.» او در کتابش به‌نام افتادگان پیروز؛ تبدیل اشتباهات به پله‌های موفقیت به مثالی از خلبان افسانه‌ای، آملیا ِارهارت اشاره می‌کند. این خلبان در طول عمرش چندین رکورد ثبت کرد و به کارهای منحصربه‌فردی دست زد، ازجمله اینکه اولین خلبان زنی بود که بر فراز اقیانوس اطلس، تک‌نفره پرواز کرد.
اگرچه پرواز آخرش خوش‌یُمن نبود و دیگر هرگز بازنگشت، مکسوِل معتقد است او از ریسک این کار و پاداش بالقوه ارزشمند آن باخبر بود: «توصیه‌ی ارهارت درمورد ریسک، ساده و واضح بود: باید تصمیم بگیرید که هدف موردنظرتان ارزش آن ریسک را دارد یا نه.
اگر ارزشش را دارد، دیگر نگران نباشید.» البته ریسک‌هایی که می‌پذیرید، باید حساب‌شده باشند؛ نباید چشم‌بسته دل‌ به دریا بزنید و انتظار بهترین نتیجه را داشته باشید. دستیابی به اهداف یا حداقل به‌کارگرفتن حداکثر تلاشتان،

نیازمند آماده‌سازی، تمرین و آگاهی از مهارت‌ها و استعدادهایتان است.

عادت‌کردن به طرز فکری بی‌باکانه

یکی از اسرار بسیار بزرگ‌ موفقیت، عمل‌کردن در داخل منطقه‌ی قدرت‌تان اما بیرون از ناحیه‌ی امن‌تان است.
هیث می‌گوید: «یکی از اسرار بسیار بزرگ‌ موفقیت، عمل‌کردن در داخل منطقه‌ی قدرتتان اما خارج از ناحیه‌ی امنتان است.» در این صورت، اگرچه ممکن است با شکست بزرگی روبه‌رو شوید، احتمال موفقیتی فوق‌العاده هم وجود دارد. به همین دلیل، ریسک و شجاعت زیاد، هر دو ضروری‌اند.
در هر صورت، با چنین رویکردی، بیشتر از هر زمانی از نقاط قوت و استعدادها و عزم‌تان مطلع خواهید شد و اراده‌تان را برای چالش بعدی تقویت خواهید کرد. اگر به‌نظرتان خطرناک می‌آید، باید بگوییم که ممکن است این‌طور باشد. اما راه‌هایی برای عادت‌کردن به این طرزفکر بی‌باکانه وجود دارد.

نگرشی مثبت داشته باشید

اولین قدم این است که آگاهانه، نگرشی مثبت داشته باشید تا صرف‌نظر از آنچه با آن مواجه می‌شوید، بتوانید از تجربه‌ها درس بگیرید و حتی در شرایط دشوار، به پیشرفتتان ادامه دهید. مکسوِل می‌گوید: «همه به‌طور ذاتی مثبت نیستند.»
او پدرش را فردی معرفی می‌کند که ذاتا منفی‌گرا بود: «پدرم این‌گونه دیدگاهش را تغییر داد: پیش از هرچیز، تصمیم گرفت دائما نگرش مثبت را انتخاب کند.»

منبع: آفتاب اقتصادی