narcissism1

 اين افراد خود را بدون جهت بزرگ مي پندارنـد که ممکن اسـت بـه صـورت رفتـارهاي بـزرگ منشانه هم تظاهـر يابد. اينها نيازمند توجه و ستايش دايمي هستند و اگر ديگران از اين کار غفلت کنند ، خود به جست و جوي تحسين مي پـردازنـد و ديگران را وادار به تـمجيـد از خويش مي کننـد

دکتر ابراهیم رضایی دوگاهه در گفت و گو با مجله پزشکی دکتر سلام درخصوص ویژگی های افراد خودکامه اظهار کرد: این شخصیت ها را می توان از بین اختلالات روانی به شخصیت خودشیفته مرتبط دانست که فراوانی آن هم در جامعه ما کم نیست. مهمترین صفت یک انسان خودشیفته این است که بیش از حد تحمل و به شکلی بیمارگونه به خود اهمیت می دهد؛ بطوریکه اگر به شدت در مرکز توجه و اهمیت قرار نگیرد، این مساله برایش بسیار دردناک است.

وی با اشاره به اینکه صفت خودشیفتگی در همه انسان ها وجود دارد، تصریح کرد: نکته قابل توجه این است که به نظر می رسد، در بعضی افراد میزان این ویژگی تا حدی است که هم خود فرد را آزار داده و هم بویژه اطرافیان را رنج می دهد. اینجاست که می توان از بروز اختلال روانی یا افراد خودشیفته در آنها نام ببریم.

این استاد دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی با بیان اینکه افراد خودشیفته از همه اطرافیان انتظار دارند که برایشان امتیاز ویژه ای قائل شوند، ادامه داد: براساس دیدگاه افراد خودشیفته و خودکامه؛ انسان ها ابزاری هستند که می توانند برای دستیابی به امیال و اهداف خودشان مورد استفاده قرار بگیرند. به عبارت دیگر به اشخاصی که با این افراد در ارتباط بین فردی هستند، به عنوان وسیله ای برای تحقق اهداف شخصی خودشان نگاه می کنند و همیشه برای خود امتیازی متمایز و بالاتر از دیگران قائل می شوند.

دکتر رضایی دوگاهه، ناتوانی در همدردی کردن با دیگران را ویژگی دیگر انسان های خودشیفته و خودکامه عنوان کرد و گفت: یک فرد خودشیفته یا خودکامه علاوه بر خودبزرگ بینی و بینظیر بودنی که احساس می کند، قابلیت پایینی برای همدردی و شریک شدن در احساس دیگران دارد. بطوریکه همین امر موجب می شود، ارتباط او با دیگران از نوع طلبکارانه و بدهکارانه باشد. در واقع این افراد به نوعی از دیگران طلبکار هستند و اطرافیان را بدهکار خود می دانند.

وی تاکید کرد: احساس خودبزرگ بینی و خودشیفتگی ای که این افراد تجربه می کنند از احساس حقارت و خود کم بینی آنها ناشی می شود. در حقیقت از آنجا که افراد خودشیفته و خودکامه خود را از اطرافیان کمتر می بینند، در واکنش، از احساس خودبزرگ بینی به عنوان یک ماسک در برابر احساس منفی ای که نسبت به خود دارند، استفاده می کنند. وجه مشترک همه انسان های خودشیفته، حقارتی است که در شخصیت خود دارند و به همین دلیل نیز قادر به  همدردی با افراد اطراف خود نیستند.

این دکترای تخصصی روانشناسی بالینی، با اشاره به نقش عوامل ژنتیکی در بروز عمده اختلالات روانی اظهار کرد: علاوه بر این موضوع، عوامل محیطی که شامل تجربه فرد در برابر خانواده و نسبت به همسالان خود در کودکی می شود، همگی در رساندن فرد به خودشیفتگی و خودکامگی دخیل هستند. مطالعات نشان داده، نیازهای اولیه این افراد، برای جلب توجه و احترام که نیازهای اساسی روانشناختی انسان ها محسوب می شود، در کودکی پاسخ داده نشده است. در واقع الگوی هیجانی و عاطفی ای که در اشخاص خودشیفته و خودکامه شاهد هستیم، پاسخی است در برابر برآورده نشدن نیازهای آنها برای کسب احترامی که خانواده یا جمع دوستان برایشان قائل نشده اند.

وی بیان داشت: همه ما تعامل با افرادی که تا حدودی خودشیفته یا خودخواه هستند، در زندگی تجربه کرده ایم. باید توجه داشت، اندکی می توان با این اشخاص کنار آمد ولی هر زمان این ویژگی در آنها خیلی برجسته شود، به نوعی انسان احساس می کند که نمی تواند با این افراد یک ارتباط انسانی برقرار کند و داد و ستد عاطفی با این فرد برقرار نمی شود؛ بطوریکه ادامه دادن رابطه با این چنین افرادی ما را در موقعیتی قرار می دهد که در آن مورد بهره کشی واقع می شویم. یا به عبارت دیگر ادامه تعامل با یک فرد خودشیفته ما را به سوی قرار گرفتن در معرض سواستفاده، هدایت می کند و در این شرایط چاره ای نمی ماند جز اینکه الگوی رفتاری خود را تغییر داده یا به این رابطه پایان دهیم.

این استاد دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی در پایان با ابراز تاسف از اینکه برخی افراد تصور می کنند، استفاده از الگوی رفتاری شخصیت های خودکامه و خودشیفته برای کنترل نیروها در حوزه مدیریتی می تواند به آنها کمک کند، خاطرنشان کرد: براساس تحقیقات به عمل آمده، سیستم های مدیریتی که بر مبنای ایجاد حقارت توسط فردی که خود احساس خودشیفتگی می کند، اعمال می شود، بطور معمول در دراز مدت نتیجه خوبی نخواهند داد یا حداقل موجب می شود افراد شاغل در آن محیط، احساس تعلق خاطر به آن مجموعه نکرده و خود را بخشی از آن به حساب نیاورند. در مجموع باید به خاطر داشت این نوع برخورد، شیوه سازگارانه ای برای مدیریت نیست.