140320101501-large

 

والدین با دقت و وسواس تربیت کودک را پی گیری می کنن غافل از آنکه طبیعت و ذات کودکشان تاثیرگذارترین عامل در تربیت فرزندشان است

 

شاید بارها وبه بهانه های گوناگون این جمله را شنیده باشید كه «هیچكس چون دیگری نیست و هیچ دو نفر را نمی توان یافت كه به طور كامل و از هر نظر، شبیه به یكدیگر باشند».
اما به راستی چه رازی در پشت این پدیده نهفته است كه حتی دوقلوهایی كه با برخورداری از ژن های یكسان و در یك خانه در كنار هم بزرگ می شوند نیز، از این تفاوت در امان نمی مانند و در نهایت، شخصیت های متفاوتی را به نمایش می گذارند؟ یك متخصص ژنتیك رفتار با انتشار كتاب جدید خود با عنوان «هیچ دو نفری یكسان نیستند: طبیعت و فردیت انسان» ، تلاش كرده است تا این پرسش را پاسخی علمی و مناسب گوید.
طبیعت یا تربیت؟
«جودی ریچ هریس» كه ۸ سال پیش با انتشار كتاب دیگری، برخی نظریه های روانشناختی را در زمینه شكل گیری سرشت رفتاری كودكان تحت تأثیر رفتار و الگوهای والدینی، مورد حمله قرار داده و خشم بسیاری از منتقدان خود را در محافل دانشگاهی برانگیخته بود، اكنون با منتشر كردن «هیچ دو نفری یكسان نیستند» توسط انتشارات «دبلیو. دبلیو. نورتون» و نیز تلفیق نظر خود با برخی نظریه های شخصیت، درصدد پاسخ دادن به منتقدان خویش برآمده است.
به گفته این متخصص ژنتیك رفتار، برای جداسازی و تفكیك عوامل ژنتیكی از عوامل محیطی در عرصه رفتارشناسی، دو دسته تحقیقات لازم است. نخست باید به بررسی و مطالعه دقیق انسان های برخوردار از ژن های یكسان، در محیط های متفاوت پرداخت و به این منظور، دوقلوهای تك تخمی و یكسانی كه در دو محیط گوناگون زندگی می كنند، بهترین نمونه تحقیقاتی به شمار می آیند.
همچنین بررسی افرادی كه ژن های متفاوت دارند، اما در محیط های مشابه و یكسانی زندگی می كنند نیز می تواند در این زمینه بسیار مهم و مفید باشد. هریس با بهره گیری از این روش، نظریه های مرسوم و متداول در زمینه شكل گیری شخصیت انسان را به چالش كشیده است.
این قبیل بررسی ها منجر به گردآوری دیتا و اطلاعات ارزشمندی می شود كه بشر را در راه یافتن پاسخی مناسب تر، علمی تر و قانع كننده تر برای یكی از پرسش های دیرینه مجامع علمی تجهیز و یاری می كند.
این پرسش، همان جمله معروف «طبیعت یا تربیت؟» است كه می كوشد تا مرزبندی دقیق تری را میان دامنه اثربخشی و تأثیرگذاری «ماهیت و طبیعت» انسان از یك سو و «تربیت و آموزش» وی از سوی دیگر، بر روی ابعاد مختلف رفتار و شخصیت وی تصویر سازد.
پیشینه تكاملی
اما به راستی اگر والدین رفتار و شخصیت فرزند خویش را شكل نمی دهند، چه عاملی این كار را می كند؟
هریس در كتاب خود، به بررسی ها و مطالعاتی استناد می كند كه در زمینه تأثیر والدین در خانه در برابر تأثیر محیط بزرگ تر در جامعه صورت گرفته است. برای مثال، كودكانی كه با والدین هنگ كنگی و لهجه دار خود در كانادا زندگی می كنند و بزرگ می شوند، برخلاف والدین خویش دارای لهجه نیستند.
در واقع، اگرچه والدین آنها لهجه خاصی دارند، همسایگان و افراد دیگر در جامعه (به تعداد بسیار بیشتر از افراد خانواده) فاقد چنین لهجه ای هستند و به این ترتیب، كودكان لهجه خود را از دست می دهند. در این مثال، نیروی جامعه روستا یا شهر، بر نیروی محیط كوچك خانواده چیره می شود.
سیستم های مغزی
هریس بر پایه منطق تكاملی، در كتاب اخیر خود نظریه ویژه ای را درباره شخصیت بنیان می نهد كه بر پایه سه سیستم موجود در مغز ما استوار شده است. وی نخستین سیستم از این نوع را «اجتماعی شدن» می نامد و تأكید می كند كه این سیستم، فراگیری زبان، عرف ها و سنت ها و نیز مهارت ها را به همراه دارد.
برای مثال، مادر و مادربزرگ هر دو لباس می پوشند، تو نیز یك دختری، پس تو همچون آنها نیازمند لباس مناسب هستی. دومین سیستم مغزی به گفته هریس، سیستم «برقراری ارتباط» است كه در تمایز نهادن میان افراد پیرامون وارد عمل می شود و ما با استفاده از آن می توانیم با یكدیگر به طور مناسب و مؤثری ارتباط برقرار كنیم.
سیستم «اجتماعی شدن» به شما نشان می دهد كه چطور گروه هایتان را شكل بدهید؛ سیستم «برقراری ارتباط» نشان می دهد كه چگونه با یكدیگر كنار آیید و در نهایت، سیستم «شأن و منزلت» نشان می دهد كه چطور در این میان به رقابت برخیزید.
انعطاف پذیری رفتاری
این همان پارادوكسی است كه پشت عنوان تیتر كتاب هریس، یعنی «طبیعت و فردیت انسان» نهفته است. طبیعت انسان عامل و ریشه ای برای فردیت وی است و سیستم های روانی و مغزی كه ما در برخورداری از آنها سهیم هستیم، ابزار و عواملی برای تمایز بخشیدن به ما از سایرین به شمار می روند.
اما نیروهای تكاملی كه به ما شخصیت هایی متمایز و منحصر به فرد می بخشند، در اینجا خاتمه نمی یابند. ژن های ما تعیین كننده قطعی و صرف تمام ویژگی های ما نیستند و طبیعت انسان در فردیت او پایان نمی پذیرد، بلكه همچنان كه هریس تأكید می كند، مسیر تكاملی بشر میزان خاصی از «انعطاف پذیری» رفتاری را نیز به وی بخشیده است؛ به طوری كه می تواند از تجربیات خویش در طول زندگی بهره بیشتری گیرد.
به طوری كلی، انسان ها در مسیر تكاملی خود دارای توانایی های «مناسب و چندبعدی» ویژه ای برای تجزیه و تحلیل ذهن و فكر دیگران و تطبیق رفتار خویش و نیز اصلاح الگوهای رفتاری در شرایط مختلف شده اند. این مكانیسم برای تكامل الگوهای رفتار اجتماعی بشر در بلند مدت بسیار مفید و مؤثر بوده است.