images.jpg7587857

ارتباط های فرازناشویی و خارج از حد و مرز نتیجه ای جز تخریب زندگی مشترک و ازبین بردن آن ندارد  که در این مطلب بیشتر در مورد آن صحبت خواهیم کرد.

دکتر مژگان نیکنام، روانشناس بالینی و خانواده درمانگری است که در یک دهه گذشته زندگی صدها زوج درگیر مسائل خانوادگی از جمله خیانت را بررسی کرده است. او اعتقاد دارد کنترلگری بیش از حد در ارتباط زناشویی، کمکی به پیشگیری از خیانت نمی‌کند و چه بسا شرایط را بحرانی‌تر کند. این استاد دانشگاه می‌گوید ارتباط‌های زناشویی پدیده‌ای چند وجهی است که با شناخت علل آن می‌توان تا حد زیادی احتمال وقوعش را کاهش داد اما هرگز نمی‌شود خطر رخ دادن آن را به صفر رساند و به همین خاطر باید با شیوه‌های مدیریت بحران در خانواده در صورت افشای رابطه‌ای فرازناشویی نیز آشنا باشیم.
از دیدگاه شما پدیده خیانت در سال‌های اخیر بیشتر شده است یا گزارش‌ها درباره‌اش افزایش پیدا کرده و در حقیقت میزان آن بیشتر نشده است؟
خیانت یک پدیده پنهانی است. به دست آوردن آمار دقیقی از آن در جامعه ممکن نیست اما ما در محیط‌های بالینی، لایه‌های زیرین پوست زندگی را می‌بینیم همان چیزهایی که مردم در زندگی مشترک از دید بقیه پنهان‌شان می‌کنند. بر اساس این مشاهدات، می‌توانم نتیجه بگیرم که این نوع روابط و شکایت زوج‌ها از آنها رو به افزایش است.
زوج‌هایی که با این مشکل به مطب شما می‌آیند بیشتر در چه رده سنی هستند؟
معمولاً زوج‌هایی که چند سال از زندگی مشترک شان گذشته است، بیشتر با این مشکل درگیرند و تعداد کمتری از زوج‌ها در اوایل زندگی مشترک با شکایت از روابط فرازناشویی می‌آیند.
در بررسی این پرونده، بیشتر به چه عوامل تأثیرگذاری در شکل‌گیری خیانت برخوردید؟
خیانت پدیده‌ای چند عاملی است ریشه‌های بیولوژیک، روانی، فرهنگی و اجتماعی دارد. مجموعه‌ای از عوامل در آن نقش دارند برای مثال یکی از مهمترین علل افزایش این نوع روابط از دیدگاه من، بیشتر شدن وابستگی مردم به  فضاهای مجازی و بخصوص استفاده از نرم افزارهای ارتباطی است که امکان گفت‌و‌گوهای مجازی را با غریبه‌ها افزایش داده‌اند. مردم باید بدانند که وقتی وارد محیط‌های مجازی این چنینی می‌شوند، در خانه شان را به روی غریبه‌ها باز کرده‌اند. برخی گفت‌و‌گوهای مجازی، قبح ارتباط‌های مهارگسیخته با جنس مخالف را از بین می‌برد. در روابط بین فردی  چهره به چهره در دنیای واقعی، زن و مرد به رعایت برخی معذورات،  ضوابط و قوانین مقید هستند اما ما روانشناس‌ها به یک اصل در روابط معتقدیم: هرچه فاصله از مرجع بیشتر باشد، جسارت برای حریم شکنی در روابط بیشتر است.
بر اساس همین اصل، چت کردن با غریبه‌ها در فضای مجازی، فرد را ناگهان وارد رابطه‌ای نزدیک با جنس مخالف می‌کند. او در ابتدا باور دارد که مسأله جدی نیست اما پس از مدتی به این نوع گفت‌و‌گوها عادت می‌کند و وارد ارتباطی می‌شود که در چارچوب عرف نمی‌گنجد. پیشرفت این ارتباط در فضای مجازی اشتیاق به دیدار را در دنیای واقعی هم زیاد می‌کند و باب خیانت به این ترتیب باز می‌شود.
با این اوصاف، احتمالاً شما معتقد به وضع قوانینی برای استفاده از اینترنت در خانه هستید.
بله در زندگی خانوادگی، زوج وظیفه دارند برای استفاده از فضای مجازی در خانه قوانینی واضح، صریح، روشن و قابل اجرا، وضع کنند و خودشان و فرزندان تابعش باشند. این قوانین کمک می‌کند آنها مسخ این فضا نشوند. ساعت کار، ساعت تفریح، ساعت عبادت، ساعت ارتباط با اعضای خانواده باید در این قوانین لحاظ شود. مانند هر محیط دیگری، فضای مجازی هم تابع قوانین شهروندی است یعنی شهروند مجازی هم ملزم به رعایت حد و حدودیست. اگر این قواعد را ندانید موج دنیای مجازی،  شما را با خودش هر جایی می‌برد. مهم برای ما نگه داشتن حریم است.
گاهی پس از افشای خیانت یکی از زوجین در خانواده، دیگران همسر خیانت دیده را متهم می‌کنند که اگر کامل بود و وظایف همسری‌اش را درست انجام داده بود طرف مقابل خیانت نمی‌کرد. شما تا چه حد با این مسأله موافقید؟
نباید در هر پرونده‌ای از این نوع، انگشت اتهام را به سمت همسر فردی که خیانت دیده بگیریم و او را به ایده آل نبودن متهم کنیم اما به هر حال همسرداری یک هنر است و همسران باید پیش از ازدواج تا حدی با این مهارت‌ها آشنا باشند. منظور من این است که اگر دو همسر شخصیت سالمی داشته باشند و با مهارت‌های همسرداری نیز آشنا باشند، خطر خیانت کمتر می‌شود.
گاه می‌بینیم که زن و شوهری یکدیگر را دوست دارند و به هم تعهد دارند اما هر دو بشدت درگیر کار و انجام مسئولیت‌های اجتماعی هستند و در طول چندین سال با وجود علاقه به هم، روابط عاطفی ملموس میان شان قطع می‌شود و به دو همخانه تبدیل می‌شوند. حتی شاید نیازهای جنسی شان در ارتباط با هم ارضا نشود. پس از مدتی، زوج به خودشان می‌آیند و می‌بینند چیزی کم دارند، خلأ عاطفی خودش را نشان می‌دهد و حس می‌کنند باید این نیاز را از راهی جبران کنند و در این شرایط شاید به روابط خارج از چارچوب زندگی زناشویی روی بیاورند. برخی خیانت‌ها هم  برای فرار از محیط ناامن و پر از نزاع زندگی مشترک و نبود صمیمیت میان دو همسر است.
خانواده‌هایی که مهارت حل بحران‌های خانوادگی را ندارند و محیط شان سست، ناامن و پرتنش است  بیشتر در خطر خیانت هستند. وقتی تعامل میان دو همسر مختل می‌شود، نمی‌توانند با هم رابطه برقرار کنند، احساسات شان را به هم نمی‌گویند، درباره دلخوری‌های شان از هم حرف نمی‌زنند، کینه یکدیگر را به دل می‌گیرند، نمی‌خواهند مسائل‌شان را حل کنند و چالش‌های ارتباطی شان را حل نشده باقی می‌گذارند، به مرور زمان به دو نفر تبدیل می‌شوند که از هم بدشان می‌آید اما خودشان را ملزم کرده‌اند به خاطر مسائل اقتصادی یا فرزندان شان در ظاهر، خانواده باقی بمانند در حالی که در این شرایط احتمال خیانت را بسیار بالا می‌رود.حتی مشاهده شده است که برخی خیانت‌ها از سر خشم نسبت به رفتار همسر است یعنی رابطه معیوب میان دو شریک زندگی باعث شده است یک طرف که در ابراز نارضایتی‌اش از همسرش ناموفق بوده، برای جبران بدی‌های او با دیگری رابطه برقرار کند.
بنابر این شما معتقدید اگر اصول همسرداری به‌طور کامل رعایت شود، احتمال شکل‌گیری روابط فرازناشویی در خانواده به صفر می‌رسد؟
به هیچ وجه این طور نیست. شماری از عوامل مؤثر بر خیانت، به کیفیت رابطه زناشویی مربوط نیست. باید عوامل دیگری مانند  ویژگی‌های شخصیتی فردی که عهدشکنی می‌کند را هم در نظر بگیریم.
برخی باورهای عمومی درباره خیانت وجود دارد که مایلم درباره درستی یا نادرستی آنها برایم توضیح بدهید  مثلاً آیا شما هم موافقید که به دنیا آوردن فرزند، رابطه زناشویی را تحکیم می‌کند. شما با این ایده موافقید؟
بچه برای تحکیم بنیان خانواده خوب است و تعهد فرد را بیشتر می‌کند اما اگر فرد به علت همان ویژگی‌های شخصیتی، تعهدی به خانواده نداشته باشد یا اگر مهارت‌های همسرداری در زندگی مشترک به کار گرفته نشود، حتی حضور فرزند هم کمکی نمی‌کند و چه بسا شرایط را ناگوار‌تر کند. بخصوص که با تولد یک کودک، بخش عمده حواس و انرژی زن  صرف او می‌شود و به این ترتیب سطح نارضایتی مرد از زندگی مشترک افزایش پیدا کند.
شماری از خانم‌ها اعتقاد دارند اگر همه وظایف همسرداری را برای شوهرشان انجام دهند و بیش از حد با او مهربان باشند، امکان دارد این رابطه دلچسب، باعث شود هوس ارتباط‌های بیشتر کنند.
افراط و تفریط در هر رابطه‌ای مشکل ایجاد می‌کند. تعامل با همسر، یک طیف است هرچه به دو سر آن نزدیک شویم ارتباط مان بیشتر دچار مشکل می‌شود. از یک سو، نباید آنقدر محبت کنید که طرف اشباع و دلزده شود یا دچار اعتمادبه نفس کاذب شود و نباید آنقدر نامهربان و بی‌احساس باشید که فرد به دنبال منبع محبتی خارج از محیط خانه بگردد.
یک باور دیگر این است که می‌گویند اگر همسری میل جنسی‌اش کم شود یعنی احتمالاً در حال خیانت کردن است و باید به او مشکوک شد. این درست است؟
وقتی کسی درگیر روابط فرازناشویی می‌شود طبیعتاً تا حدی ارتباط عاطفی‌اش کم می‌شود اما این کم شدن یک علامت است برای ده‌ها علت مختلف مثلاً استرس شغلی یا عوامل فیزیولوژیک یا هیجان‌های مختلف در محیط یا حتی فشارهای اقتصادی ممکن است توانایی فرد را در ارتباط جنسی کم کند پس همیشه نمی‌شود با چنین نشانه‌ای نتیجه‌گیری کرد که حتماً طرف مقابل در حال خیانت کردن است.
این که برخی همسران می‌گویند بهتر است هر از گاه وسایلی مانند موبایل، رایانه و تبلت شریک زندگی شان را به شکل نامحسوسی بررسی کنند، درست است؟

من این روش را قبول ندارم. بخشی از دنیای هر فردی بعد از ازدواج با همسرش مشترک است اما یک حریم خصوصی هم باید برای او باقی بماند. بسیاری از زوج‌ها تصور می‌کنند پس از ازدواج دیگر نباید هیچ بخش خصوصی در زندگی خودشان و همسرشان وجود داشته باشد اما این درست نیست.  اساس زندگی مشترک بر پایه اعتماد دو طرفه است وقتی فضای اعتماد شکسته شد فرد به خودش اجازه می‌دهد هر طور که می‌خواهد رفتار کند. اصل اول زندگی مشترک این است که به خودتان بگویید همسر من، همسری کاملاً سالم و متعهد است مگر آن که خلافش ثابت شود و اگر دچار شبهه‌ای شدید باید با خودش مسأله را در میان بگذارید اما من بشدت مخالف دزدکی چک کردن وسایل شخصی و خصوصی همسر هستم.  این رفتار یعنی تلاش برای مچ گیری، یعنی که می‌خواهید یک لغزش در طرف مقابل پیدا کنید و دائماً منتظرید که کجروی از او ببینید.
اما اگر واقعاً کجروی وجود داشته باشد با این روش می‌توانیم پیدایش کنیم و به روی طرف مقابل بیاوریم.
بعد چی؟ گام بعدی چیست؟ نتیجه این کار چه می‌شود؟ تجربه من از پرونده‌های خانوادگی نشان داده است وقتی همسری موفق شده ناگهان مچ شریک زندگی‌اش را بگیرد و او را وادار کرده  به اشتباهش اعتراف کند و طرف مقابل هم تحت فشار اعتراف کرده، فقط شرایط بحرانی‌تر شده است. چون قبح قضیه خیانت در کانون خانواده ریخته است و دیگر کسی که وارد  روابط موازی شده از آشکار شدن رابطه‌اش نمی‌ترسد.
اما شما پیش‌تر گفتید که اگر مسأله نگران‌کننده‌ای دیدند می‌توانند موضوع را با همسرشان مطرح کنند.
بله. اما منظور این نیست که به شکل نامحسوس به دنبال مسائل نگران‌کننده بگردند یا همسرشان را دائماً کنترل کنند. گاهی ما به دنبال چیزی نمی‌گردیم اما مسأله‌ای مشکوک را مشاهده می‌کنیم. در اینجا طریق مطرح کردن مسأله با همسر هم بسیار مهم است. شما در این شرایط، موضوع را به گونه‌ای با شریک زندگی تان مطرح می‌کنید که اعتماد به نفس او تخریب نشود و حس نکند به حریم خصوصی‌اش هجوم آورده اید.
اجازه بدهید با مثالی پرسشم را روشن‌تر کنم. فرض کنیم خانم یا آقایی متوجه می‌شود که همسرش وقت زیادی را به چت کردن با فردی اختصاص می‌دهد، این رفتار طرف مقابل را نگران می‌کند و ده‌ها پرسش در ذهنش شکل می‌گیرد مثلاً این که مخاطب گفت‌و‌گوهای مجازی همسرش کیست، آیا از جنس مخالف است، محتوای حرف‌های شان چیست، چه چیز باعث شده همسرش زمان طولانی را به گفت‌و‌گو با او اختصاص بدهد، آیا ممکن است آنها در دنیای واقعی هم یکدیگر را ملاقات کنند، آیا در این شرایط او حق دارد برخی از این پرسش‌ها را با شریک زندگی‌اش مطرح کند؟
باز هم تأکید می‌کنم اصل بر این است که زوج‌ها به هم اعتماد کنند تا زمانی که خلاف مسأله ثابت نشده است. وقتی می‌بینید طرف میلی به پنهان کاری ندارد و حتی وقتی در گفت‌و‌گوهای روزانه، گاهی آزادانه از گروهی که در آن عضو است یا دوستانی که با آنها در فضای مجازی گفت‌و‌گو می‌کند، حرف می‌زند، یعنی موضوع مخفی وجود ندارد اما اگر مسأله نگران کننده‌ای را مشاهده کردید باید با هم صحبت کنید، جلب محبت کنید و مهربانانه و با نرمی از او بپرسید.  با کنترل شدید همسر، او فقط فعالیت هایش را پنهانی‌تر می‌کند و به علاوه از محیط خانه، فراری می‌شود. برای مثال موبایل یک وسیله شخصی است همسرتان وظیفه ندارد هر روز به شما گزارش بدهد که چه کسی به فهرست دوستانش اضافه شده یا با چه کسی درباره چه چیز صحبت می‌کرده است. مشکل، با پرخاشگری و مچ‌گیری و مخفیکاری، درست نمی‌شود چه بسا افشاگری و اعتراف گرفتن شرایط را بحرانی‌تر کند.
چرا اعتراف گرفتن اوضاع را بدتر می‌کند؟
در یک رابطه زناشویی موفق دو طرف باید دارای شأن و جایگاه انسانی برابر باشند. اعتراف گرفتن از فردی که وارد رابطه موازی شده باعث می‌شود نوع  تعامل دو همسر عوض شود به عبارتی دیگر یکی از دو طرف که خیانت دیده، شاکی می‌شود و آن دیگری مجرم. ارتباط دو همسر که به این شکل تغییر کند ارتباط زناشویی دیگر با موفقیت پیش نمی‌رود. مطلوب‌ترین حالت این است که بدون اعتراف گرفتن از فرد، با مهارت‌های همسرداری، فرد را از رابطه خارج کنید و او را به سمت خانواده بکشانید.
درگیر شدن با نفر سوم مثلاً چه طور است؟ برخی می‌گویند نمی‌خواهند با همسرشان بحثی درباره خیانت کنند و سراغ نفر سوم ارتباط می‌روند این روش چه طور است؟
ما همیشه اعتقاد داریم اولویت با زوجین است. ابتدا آنها باید مشکل را با هم حل کنند و بعد خود به خود تکلیف نفر سوم هم روشن می‌شود. چگونه ممکن است ما بتوانیم نفر سوم را قانع کنیم از ارتباط خارج شود در حالی که هنوز همسرمان را قانع نکرده‌ایم؟! به‌طور کلی ارتباط با نفر سوم، مگر در موارد بسیار خاص لزومی ندارد.
فرض کنیم که به نتیجه رسیدیم و مطمئن شدیم که طرف مقابل وارد رابطه فرازناشویی شده است بعد چه کنیم؟
اصولاً این مسأله با یکسری شواهد غیرعینی مشخص می‌شود. واکنش به این مسأله چند مرحله دارد. نخست این که به جای مچ‌گیری و دزدکی کنترل کردن، در موقعیتی مناسب با او صحبت کنید.
اگر کتمان کند چه طور؟
این نشانه خوبیست چون به شما خبر می‌دهد که زندگی مشترکش با شما را دوست دارد و می‌خواهد آن را حفظ کند. گام دوم این است که با محبت همسرتان را باردیگر به خانواده جذب کنید. به احتمال زیاد فرد به خانواده‌اش بر می‌گردد. اما اگر او نخواست برگردد و رابطه‌اش را تمام نکند، این تصمیم با شماست که بخواهید به زندگی مشترک پایان دهید.
زوج از چه زمانی باید به مشاور یا روانشناس خانواده مراجعه کنند؟
خیانت مسأله بسیار حساسی است از زمانی که فردی به ارتباط غیر عادی شریک زندگی‌اش شک می‌کند تا زمانی که مسأله روشن شده است اما آنها در پی ترمیم ارتباط هستند یا تصمیم به جدایی گرفته‌اند، باید با مشاور خانواده در ارتباط باشند. این ارتباط باعث می‌شود آنها بهتر از پیامدهای هر تصمیم شان آگاه شوند و به علاوه از تصمیم گیری‌های هیجانی و شتابزده بپرهیزند.
فکر می‌کنید امیدی هست که زوجی پس از تجربه خیانت از سوی یکی از طرفین، بار دیگر بتوانند یک زندگی خانوادگی با کیفیت در کنار هم داشته باشند؟
صددرصد. اگر کسی که خیانت دیده، گذشت داشته باشد و آن که وارد رابطه فرازناشویی شده است واقعاً بخواهد برگردد و از آنچه انجام داده پشیمان باشد، مسلماً می‌توانند زندگی شان را بازسازی کنند.
ویژگی‌های همسر بی‌وفا
آنها معمولاً افرادی هیجان طلبند. اگر در تاریخچه زندگی شان کنکاش کنید متوجه می‌شوید که بیشترشان فقر عاطفی را تجربه کرده‌اند. قانون مدار نیستند و چارچوب‌ها را در نظر نمی‌گیرند و بی‌تعهدی شان را در وجوه دیگر زندگی اجتماعی هم نشان می‌دهند مثلاً ممکن است کارمند نامرتبی باشند و به مسئولیت‌های اجتماعی‌شان به درستی عمل نکنند. به‌طور کلی تعهد در چارچوب هویتی‌شان چندان تعریف نشده است.
امکان دارد آنها پرخاشگر، عصبی و ناآرام باشند. معمولاً روابط عاطفی کوتاه مدت و پی در پی دارند. حتی اگر دوباره ازدواج کنند شاید دوباره طلاق بگیرند و همیشه نوعی نیاز به رابطه‌ای حاشیه‌ای را در زندگی مشترک
احساس می‌کنند.   البته وقتی با آنها صحبت می‌کنیم همیشه سعی دارند خودشان را توجیه کنند اما بررسی‌های بیشتر ثابت می‌کند معمولاً شخصیت سالمی ندارند چون اگر شخصیت سالمی داشتند یا روابط درون خانواده‌شان را ترمیم می‌کردند یا از چارچوب خانواده به شکل قانونی و شرعی خارج می‌شدند و یک زندگی مشترک جدید می‌ساختند.