index.jpg568767

سالمندان در زندگی شان نیازمند تغییر روش و ایجاد تحول هستند و باید در این زمینه کوشا باشند و نگذارند یاس و سالخوردگی بر آنان چیره شود.

از حضور پدربزرگ یا مادربزرگی که ناتوان هستند خسته شده‌اید؟ بارها شده که تصمیم گرفته‌اید آنها را رها کنید؟ آیا در گذشته هم همین کار را می‌کردند. افراد خانواده، بزرگترها را رها می‌کردند؟ نگهداری از سالمندان تا شاید همین ٢ دهه اخیر، وظیفه بدیهی خانواده‌ها و جوان‌ترها پنداشته می‌شد، اما در دهه‌های اخیر ارزش‌های اجتماعی و به دنبال آن سبک زندگی ایرانیان، تغییر یافته است.

چه شد که ارزش‌های سنتی در میان طبقه متوسط شهری روزبه‌روز بی‌اعتبارتر می‌شوند. شاید با توجه به وضع بد اقتصادی در سال‌های اخیر و اشتغال بیش از پیش زنان، خانواده‌ها دیگر امکان نگهداری از والدین سالمند خود را ندارند. اگر زنان، خانه‌دار بودند شاید بیشتر راغب به نگهداری آنان بودند. اما دیگر خانه محل استراحت و فراغت نیست. همه عناصر خانواده به‌قدری پر مشغله شده‌اند که راه سکون و آرامشی نیست!
در ارزیابی جامعه‌شناسانه، همواره تمرکز ویژه‌ای بر گروه‌های ضعیف اجتماعی مانند کودکان محروم، جوانان بیکار، زنان تحت ستم، گروه‌های مورد تبعیض و… وجود دارد. خانواده در بسیاری از مواقع با این آسیب‌ها مواجه و درصدد رفع آن برمی‌آیند. اما تمرکز روی سالمندی و سالمندانی که ریالی درآمدزایی ندارند، سخت است.
سالمندان یکی از گروه‌های اجتماعی به حاشیه ‌رانده ‌شده‌اند که اگر نتوانیم بگوییم یکسره فراموش ‌شده‌اند، بلکه دست‌کم گروه خاموشی هستند که با بیشترین ناامنی‌ها مواجه‌اند. یک خطر بسیار مهم این است که این معضل، در رفتار نسل بعدی نیز تأثیر می‌گذارد. هر انسانی اگر حس کند که در دوران کهنسالی از استاندارد حداقلی برخورد نخواهد بود، تلاش می‌کند تا جوان است یا از کشور خارج شود تا شرایط پیری را در کشوری با ایمنی کافی به‌سر برد، یا بخش مهمی از توانایی‌های دوره‌ جوانی و میانسالی را – که می‌تواند برای کارآیی بیشتر در حوزه اجتماعی و اقتصادی به کار رود- به ایجاد امکانات شخصی اختصاص ‌دهد تا بتواند دوران پیری را با آن بگذراند.
به این ترتیب، علاوه‌بر این‌که گروه بزرگی از مردم، با استرس، ناامیدی و نگرانی از فراموش‌شدگی سروکار دارند، جامعه از منظر دیگری نیز با آسیب مواجه خواهد شد: حس نگرانی از شرایط ناامن زندگی در کهنسالی، ضمن این‌که خود یک آسیب اجتماعی است، کارآیی اقتصادی دوران جوانی و میانسالی را با رفتاری محافظه‌کارانه برای دوران پیری جایگزین می‌کند تا فرد مطمئن شود در دوران سالمندی می‌تواند گلیم خود را از آب بیرون بکشد. پس‌انداز کردن بی‌جا به جای سرمایه‌گذاری اقتصادی، بازنشستگی زودرس، گسترش شغل‌های کاذب و اختصاص نیروی پویای اقتصادی جوان‌تر برای نگهداری از سالخوردگان همه و همه از عوارض این طرز تفکر هستند.
شاخص‌های آماری نشان می‌دهد که پیر شدن جمعیت در کشور ما آغاز شده است و پیش‌بینی می‌شود که در فاصله سال‌های ۱۳۷۵ تا ۱۳۹۵ به میانه سنی جمعیت کشور یک‌سال افزوده شود. (‌سال ۷۵، ۴/۱۹ –‌ سال ١٤٠٠، ۲/۳۲ می‌رسد).
سرشماری ۱۳۷۵ نشان داد که ۶/۶درصد از جمعیت کشورمان افراد٦٠ ‌سال و بالاتر هستند (یعنی حدود ۷/۳‌میلیون نفر) براساس سرشماری DHS این رقم به۸/۷درصد رسیده و پیش‌بینی می‌شود که ظرف ٢٠‌سال آینده به بیش از ۲ برابر حدود ۵/۸‌میلیون نفر افزایش یابد و درواقع شدت سالخوردگی در کشور از‌ سال ١٤١٠ به بعد خودنمایی می‌کند و این به معنای انفجار جمعیت سالمند در کشور ما است.
هم‌اکنون بیش از ٥٠درصد از جمعیت کشور ما زیر ٢٠‌سال است و سالمندان بالای ٦٠‌سال حدود ۸/۷درصد از کل جمعیت را تشکیل می‌دهد این ارقام نشان‌دهنده این است که کشور ما کشور جوانی است و برآوردن نیازها و تأمین آتیه مناسب برای جمعیت جوان آن مستلزم برنامه‌ریزی‌ها و سیاست‌گذاری‌های ویژه است.
از طرف دیگر اگرچه عدد ۸/۷ درصد عدد کوچکی به نظر می‌رسد اما در مدت زمان کوتاهی این رقم آن‌قدر بزرگ خواهد شد که ناگهان با جمعیت بزرگی از سالمندان مواجه خواهیم شد. بنابراین جامعه ما فقط با مشکلات مربوط به جوانان دست به گریبان نیست و ما هم برای رسیدگی به مسائل جوانان باید برنامه‌ریزی کنیم و هم باید برای جمعیت سالمندی که به‌زودی با آن روبه‌رو خواهیم شد آمادگی لازم را داشته باشیم. هرچند بسیاری از آنان با تغییر روش زندگی خود، تمهیداتی اندیشیده‌اند

منبع: روزنامه شهروند