چه عواملی باعث بروز طلاق عاطفی در بین زوجین می شوند و این اختلاف چه پیامدها و مشکلاتی برای آنان و اطرافیانشان در پی خواهد داشت؟
تقريبا همه ازدواجها با عشق و علاقه صورت ميگيرد در حالي كه در اغلب طلاقها اگر بيزاري و نفرتي وجود نداشته باشد باز هم نميتوان رد پايي از آن عشق و علاقه روزهاي اول پيدا كرد. طلاق عاطفي يعني وضعيتي كه در زندگي مشترك عشق مرده است اما زوجها به دلايل مختلف اعم از حفظ آبرو يا آرامش فرزندان كنار هم و زير يك سقف زندگي ميكنند بيآنكه احساسي به هم داشته باشند.
حدود 400 زوج تهراني به اين سوال كه آيا درگير طلاق عاطفي بوده يا هستند پاسخ دادند و دلايل آن را عنوان كردند. مرد: روی كاناپه مهربانم در آرامش كامل خوابيدهام كه صداي زنگ آيفون تمركزم را بههم ميزند. نگاهي به مانيتور آيفون مياندازم، زنم است!… يك ماهي ميشود كه به مسافرت رفته اما چقدر زود يك ماه تمام شد! مثل هميشه آسانسور لعنتي خراب است و مجبورم چمدانهاي سنگينش را از پلهها بالا بياورم. با او احوالپرسي ميكنم. بوي عرق و دود گازوئيل ميدهد… وقتي سرگرم كار شد، خانه را وارسي ميكنم تا چيزي اين گوشه كنارها پيدا نكند. وقتي آمد، روي كاناپهام نشست. هزار باربه او گفتهام ! كاناپه مثل مسواك، يك وسيله شخصي است.
ميپرسم برايم چه سوغاتي آورده… مثل شعبدهبازها از داخل چمدانها خرت و پرتهاي رنگي درميآورد و نشانم ميدهد. به گمانم براي من خريده. وانمود ميكنم كه خيلي ذوقزده شدهام.
از مشكلات مالي تا خيانت
جلوی در يكي از بزرگترين پاركهاي پايتخت در روز تعطيل تعداد زيادي مرد جوان را ميبينم كه كودكانشان را به پارك آوردهاند. وقتي از آنها ميپرسم طلاق عاطفي را تا به حال تجربه كردهاند يا نه يكفي از آنها ميگويد: از همسرم جدا شدم و قبل از اينكه جدايي واقعي اتفاق بيفتد سالها با هم قهر بوديم. درباره دليل اين سردي ميگويد: مشكلات مالي داشتم و همسرم توقعات زيادي داشت. حالا راحتم و فقط بار خودم را ميكشم. مرد ديگر كه پسرش را سوار تاب ميكند، ميگويد: 10 سال است ازدواج كردهام اما زندگي مسالمتآميز به شكلي كه هيچ تنوع و جذابيتي در آن نباشد را تازه يك سال است تجربه ميكنم. من ديگر مثل سابق حوصله سر و كله زدن با همسرم را ندارم ولي او حاضر نيست اين را بپذيرد و هميشه با هم بحث داريم. وقتي علت را از او ميپرسم به فكر فرو ميرود و ميگويد چون شما را نميشناسم و ميدانم شما هم من و همسرم را نميشناسيد ميگويم: ظاهرش را اصلا دوست ندارم.
اوايل هم نداشتم اما تحمل ميكردم اما مدتي است ديگر تحملش را ندارم! چند نفري از پاسخ دادن طفره ميروند اما يك مرد سالخورده كه موضوع سوالم را ميشنود ميگويد: زندگي اگر با عشق واقعي شروع شود هيچوقت به نفرت نميانجامد. من و همسرم پنجاه سال با هم زندگي كرديم و هر روز بيشتر عاشق هم شديم با اينكه ظاهرا مشكلات زيادي داشتيم. يك دختر و پسر جوان كه در پارك كنار هم نشستهاند ميگويند: هر زندگي بالاخره به تكرار ميرسد و هيچكس نميتواند منكر شود. رابطهاي كه بعد از بيست سال با يك آدم دارد و هر روز او را ميبيند برايت تكراري است اما اين به اين معني نيست كه ديگر بايد فاتحه عشق را در زندگي مشترك بخوانند و فقط كنار هم زندگي كنند.بعضي وقتها عشق تبديل به حمايت ميشود.
واقعا حيف من!
زن: چقدر زود تمام شد… دوباره مجبورم برگردم… مجبورم خودم را ذوقزده نشان بدهم. وقتي مثل بچهها حرص كاناپه بدتركيبش را ميخورد، قيافهاش حسابي ديدني است. دلم برايش ميسوزد و ميروم تا سوغاتش را نشانش دهم… نگاه كن! كدام كسي است كه وقتي ببيند بعد از يك ماه برايش يك جفت جوراب پشمي سوغات آوردهاند اينقدر ذوق كند؟! واقعاً حيف من.
بچههايم انگ فرزند طلاق نخورند
وارد يك سالن آرايش زنانه ميشوم. زنان متاهل زيادي اينجا هستند كه ميتوانند تجربه طلاق عاطفي خودشان را بازگو كنند. يكي از آنها كه صاحب سالن است ميگويد: سالهاست با شوهرم در يك خانه زندگي ميكنم اما فقط با هم سلام و خداحافظي ميكنيم و حرفهاي ضروري ميزنيم بيآنكه هيچ احساسي بين ما باشد. درباره علت اين جدايي عاطفي ميگويد: پنج سال پيش شوهرم براي نخستينبار به من خيانت كرد و من مچ او را گرفتم. بعد از اين اتفاق ديگر نتوانستم او را دوست داشته باشم واو هم روزبهروز بدتر شد تا جايي كه علنا رابطه دارد و تلاشي براي مخفيكردن اين قضيه نميكند.
همكارانش كه گويا همه داستان زندگياش را ميدانند در تاييد حرفهاي او وارد بحث ميشوند و يكي از آنها ميگويد: خيانت از همهچيز بدتر است. من تا زماني كه شوهرم خيانت نكرده بود با همهچيزش حتي دست بزن و بيپولي او ساختم ولي وقتي فهميدم سرش جاي ديگري گرم است بیخیال همه چیز شدم و جالب بود كه عشقم ناگهان تبديل به نفرت شد. اگر طلاق نگرفتهام براي اين است كه به بچههايم انگ فرزند طلاق نخورد. يكي ديگر از زناني كه در آرايشگاه كار ميكند، ميگويد: شوهر من هم سالهاست به من خرجي نميدهد و اين باعث شده هميشه با هم دعوا كنيم يا قهر باشيم. بچهها اوايل ناراحت بودند اما حالا كه بزرگتر شدهاند دنبال زندگي خودشان رفتهاند و ديگر كاري با ما ندارند.
طلاق، عاطفي و غيرعاطفي ندارد!
جلوي در دادگاه خانواده ايستادهام. اينجا افرادي رفتوآمد ميكنند كه طلاقشان ديگر عاطفي و صوري نيست بلكه رسمي و واقعي است. مردي كه با عجله با تلفنش حرف ميزند و از پلههاي دادگاه بالا ميرود، ميگويد: طلاق عاطفي و غيرعاطفي ندارد. وقتي در يك رابطه يكي از دو طرف به هر دليلي مايل به ادامه نباشد اين رابطه خود به خود از بين ميرود. زن جواني كه با چند زن سالخورده مشاجره ميكند و حرفهاي زشتي بينشان رد و بدل ميشود درباره طلاق عاطفي ميگويد: كمتر زندگي در اين دوره زمانه پيدا ميشود كه زن و مرد در آن تا آخر خط پاي هم بايستند و مثل روزهاي اول عاشق هم باشند. من براي اينكه با شوهرم ازدواج كنم سالها با خانواده خودم و خانواده همسرم (به آن دو زني كه تا لحظاتي پيش با آنها مشاجره ميكرده اشاره ميكند) دعوا داشتيم تا بالاخره راضي شدند و ما ازدواج كرديم. اما بعد از ازدواج با فاصله كمي فهميدم همسرم معتاد است و بعد از آن بيكار شد. ديگر هر روز دعوا داشتيم تا اينكه راضي شد طلاقم بدهد و حالا خانوادهاش مرا متهم به خيانت كردهاند.
يك زن جوان كه شاهد اين صحبتها و ناسزاهايي كه مادرشوهر اين زن به او ميگفته بوده، ميگويد: اول رابطه همه نجيب، خوشقيافه، باكلاس و باشخصيتاند اما وقتي همان دو تا آدم كارشان به طلاق ميكشد تهمت همهچيز را بههم ميزنند تا خودشان را بيتقصير نشان دهند. كاش ياد ميگرفتيم منطقي با طلاق برخورد كنيم.
مشكلات مالي و خيانت، مهمترين دليل طلاق عاطفي
فصل مشترك همه افرادي كه ميگويند طلاق عاطفي را درك كرده و با آن درگير بودهاند مردن عشق است. عشقي كه روزگاري با دستان خودشان آن را كاشتهاند و هر روز به آن آب دادهاند در اثر يك اشتباه يا سوءتفاهم به نفرتي عميق تبديل شده است مثل زخمي عميق كه روزبهروز بدتر ميشود تا بالاخره سر باز ميكند. از 440 نفري كه با آنها مصاحبه كردم، 236 نفر عنوان ميكردند طلاق عاطفي را درك كردهاند و از اين تعداد، 124 نفر بهدليل مشكلات مالي، 75 نفر خيانت و بقيه دلايلي مانند اعتياد و دخالت خانوادهها را دليل طلاق غيررسمي و زندگي مسالمتآميز بدون عشق ميدانستند و همه اين 236نفرعنوان ميكردند به دو دليل حفظ آبرو نزد ديگران يا به خاطر فرزندانشان با هم زندگي ميكنند.
يك روانشناس درباره پديده طلاق عاطفي ميگويد: در حالي كه مشكلات مالي و خيانت ميتواند عامل طلاق احساسي و عاطفي بين زوجين باشد؛ اين موضوع تا حدي ريشه در اين دارد كه ما در ابراز هيجانات و احساسات خود ضعيف عمل ميكنيم. فريد براتيسده ادامه ميدهد: اگر عاطفه به صورت كلامي و غيركلامي بين والدين با هم و با فرزندان بروز نيابد خاموشي پاسخها از طرف مقابل ايجاد ميشود. اين يك فرآيند است و يك دفعه ايجاد نميشود؛ در مرحله اول گسست عاطفي ايجاد ميشود و بعد عميقتر شده و بياحساسي والدين يا حتي بيگانگي والدين ايجاد ميشود كه يك سندروم مرضي است. اين روانشناس درتوضيح بيگانگي والدين ميگويد: يكي از والدين با فرزند يا فرزندان بر ضد همسر ائتلاف تشكيل ميدهند كه اين كار اثری بد و مخرب بر سلامت رواني نوجوانان دارد و آن شرايطي است كه پدر و مادر به بيگانگي از هم رسيدهاند. براتي در ادامه اصطلاح «تلههاي اجتماعي» را مطرح ميكند و ميگويد: دامهاي اجتماعي خود را در آسيبهاي اجتماعي نشان ميدهند. تله يا دام اجتماعي وضعيتي است كه در آن فرد فقط به خودش و نيازهايش اهميت ميدهد و خانواده و اجتماع برايش اهميتي ندارد. طلاق عاطفي نوعي دام اجتماعي است كه باعث ميشود افراد نارسيست و خودشيفته شوند و به هم بياعتنايي كنند.
روزنامه آرمان،