images.jpg566

رابطه عاشقانه در چه صورتی لذت بخش تر خواهد بود؟معنویت چه تاثیرات مفیدی روی عشق می تواند بگذارد!

سلامت معنوی در سایه عشق

این از آن سوال هایی است که خیلی از افراد از جواب دادن به آن طفره می روند. شاید هم خجالت می کشند. اما به هرحال اکثر افراد (پنهانی هم که شده) معتقدند نوعی  از عشق را تجربه کرده اند که شایع ترین آن، عشق به جنس مخالف، عشقبه فرزند، به دوست و دوستی و نیز عشق برادری یا انسانی است.

روابط عاشقانه ای که رنگ و بو ندارد

حالا یک سوال دیگر را می خواهم مطرح کنم و آن این که چرا بیشتر روابطی که در نظر ما عاشقانه اند، خیلی زود رنگ و  بوی خود را از دست می دهند و به پایان می رسند؟ نه فقط هیجانشان فروکش می کند بلکه اصل شان هم دگرگون می شود. مثلا بیشتر عشق هایی که دو جنس مخالف به هم دارند، خصوصا اگر به قول قدیمی ها به وصال منجر شود، به زودی رنگ می بازد یا حتی گاهی رنگ نفرت به خود می گیرد.

«احساس نیاز» و گمان می کنم پاسخ به این سوال ها همگی به نوعی ریشه در همین احساس نیاز دارند. یعنی به نظر می رسد تعداد نسبتا زیادی از روابطی که با شعار و ادعای عشق و محبت شروع شده و ادامه می یابند بیشتر مبتنی بر نیاز و وابستگی و پرکردن خلاها و کمبودها هستند.

هرچند که خود این خلاها و کمبودها را هم بیشتر یا نمی شناسیم یا درک روشنی از آنها نداریم؛ یعنی به آن درجه از خودشناسی نرسیده ایم که دقیقا نقاط ضعف یا نقص و کمبود خود را ببینیم و البته طرف مقابل نیز با شناخت ضعیف و ناقص از خودش وارد رابطه می شود و رابطه شکل می گیرد و تنها بعد از گذشت مدت زمان معینی، طرفین متوجه می شوند رابطه برقرار شده، رابطه ای حقیقی، یعنی مبتنی بر هم خوانی و هماهنگی های حقیقی دو طرف نبوده و صرفا براساس پرکردن و پاسخگویی به نیازهای گذرا شکل گرفته است.

عشق براساس نیاز

اغلب روابطی که براساس نیاز و احتیاج شکل می گیرند شبیه نوعی داد و ستد عاطفی اند. هرکس برای طرف مقابل کاری انجام می دهد و نیازی را مرتفع می کند و درعوض اطرافیان هم، خلاها و کمبودهای او را پوشش می دهند.

بسیاری از روابط فامیلی، دوستانه و حتی خانوادگی ما (نه همه آنها)، بر این اساس شکل گرفته و ادامه می یابند. من این را زمانی فهمیدم که با خانواده های بسیار پرمشکل روبرو شدم و دیدم حتی وقتی امکان تغییر شرایط برای آنها وجود دارد، باز هم افراد خانواده، خود را به تجاهل می زنند تا به همان وضع ادامه دهند.

وقتی در احوال چنین افرادی بیشتر دقت کردم متوجه شدم که در همان سیستم معیوب و پرمشکل هم، افراد برای نیازهای بیمارگونه خود، پاسخ دریافت می کنند و به همین دلیل در آن وضعیت باقی می مانند و به رغم همه آسیب ها تغییری در شرایط ایجاد نمی کنند. مطمئنا در چنین سیستم هایی عشق و محبت حتی به مفهوم سطح پایین تر آن یا وجود ندارد یا کم رنگ است و آنچه افراد را نگه می دارد نوعی احساس نیاز است که برای پرکردن آن حاضر به تن دادن به خیلی چیزها می شوند.

در نمونه های با مشکلات کمتر اگرچه عشق و محبت پررنگ تری نسبت به نمونه قبلی وجود دارد، اما متاسفانه چنانچه رفع نیازها با محرومیت جدی مواجه شوند، بازهم روابط دچار اختلال می شوند. برای نمونه اگر مادری که فرزندش را دوست دارد، در هنگام امتحانات ورودی دانشگاه او را رها کند و مثلا به مسافرت برود، فرزندش با وجود محبت هایی که قبلا از او دریافت کرده، ناگهان دچار احساس تردید شده و گمان می کند مادر به اندازه کافی او را دوست ندارد.

البته در اینجا در پی این نیستم که وظایف افراد را در هنگام بروز مشکل برای اطرافیان یادآوری کنم یا زیر سوال ببرم، بلکه قصد دارم توجه را به این جلب نمایم که بسیاری از روابط ما، حتی اگر ندانیم، براساس نیاز و توقع شکل می گیرند و پایدار می مانند و این اگرچه در نوع خود مسالمت آمیز و حتی رضایت بخش است، اما عشق نیست.

عشق در روابط به چه معناست؟

اینک این سوال پیش می آید که اگر اینها که گفته شد عشق نیستند، پس عشق چیست؟ مطمئنا در این جا قصدم این نیست که تعریف جدیدی برای عشق ارائه دهم، بلکه بیشتر می خواهم ببینم اگر عشق را بدون مفهوم نیاز و وابستگی تعریف کنیم چه شکلی پیدا می کند. به نظر می رسد عشق بدون مفهوم نیاز و وابستگی، باید مبتنی بر نوعی دهندگی باشد، نوعی دهندگی بدون نوقع و بدون چشمداشتِ بدست آوردن و گرفتن چیزی و بدون آنکه در حال یا آینده از او انتظاری داشته باشیم، در این نوع دوست داشتن، عاشق همه سعی اش را می کند تا اسباب و وسایل رشد و پرورش روح و روان معشوق را فراهم کند و حتی به خاطر رشد و پرورش او از راحتی و آسایش خود بگذرد (او ازا ین کار لذت می برد).

متاسفانه بعضی از پدر و مادرها، این نوع از دوست داشتن را با فراهم آوردن ناز و نعمت زیاد برای فرزندان خود اشتباه می گیرند و چنان او را به رفاه عادت می دهند که فرزند بینوا در آینده تاب و تحمل کمترین سختی را ندارد. اما منظور من از رشد و پرورش، چیزی بسیار متفاوت است.

سلامت